largish

/ˈlɑːrdʒɪʃ//ˈlɑːdʒɪʃ/

معنی: نسبتا بزرگ
معانی دیگر: نسبتا بزرگ (یا درشت یا گنده و غیره)

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
• : تعریف: somewhat or rather large.

جمله های نمونه

1. He took a largish buff envelope from his pocket.
[ترجمه گوگل]او یک پاکت بزرگ از جیبش درآورد
[ترجمه ترگمان]او پاکتی بزرگ و محکم از جیبش بیرون آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Their new house is largish, but it's not as big as their old one.
[ترجمه گوگل]خانه جدید آنها بزرگ است، اما به بزرگی خانه قدیمی آنها نیست
[ترجمه ترگمان]خانه جدید آن ها بزرگ است، اما به اندازه old بزرگ نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Dig a largish hole and bang the stake in first.
[ترجمه گوگل]یک سوراخ بزرگ حفر کنید و ابتدا چوب را به داخل بکوبید
[ترجمه ترگمان]دیگ بزرگ رو دیگ کن و اول چوب رو بزن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. At this moment, the woman with another a largish age also went.
[ترجمه گوگل]در این لحظه، آن زن با یکی دیگر از سن بزرگ نیز رفت
[ترجمه ترگمان]در این لحظه زنی با سن و سال دیگری هم سن و سال داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The symphony does require a largish group of players.
[ترجمه گوگل]سمفونی به گروه بزرگی از بازیکنان نیاز دارد
[ترجمه ترگمان]سمفونی به یک گروه نسبتا بزرگ از بازیکنان نیاز دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Her face was pale and her eyes were largish and a sort of amber colour.
[ترجمه گوگل]صورتش رنگ پریده و چشمانش درشت و به نوعی رنگ کهربایی بود
[ترجمه ترگمان]صورتش رنگ پریده بود و چشمانش بزرگ و یک نوع رنگ کهربایی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. More immediate than that, Linda, like the Blue whale, was largish with nice eyes.
[ترجمه گوگل]بی‌درنگ لیندا، مانند نهنگ آبی، درشت با چشمانی زیبا بود
[ترجمه ترگمان]از آن مهم تر، لیندا مثل نهنگ آبی با چشمان زیبا بزرگ بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. A size is building tent, put the baby that just was born in tent, next largish child child and parents dine together together libertinism.
[ترجمه گوگل]یک اندازه در حال ساختن چادر است، نوزادی را که به تازگی به دنیا آمده است در چادر قرار دهید، کودک بزرگ بعدی و والدین با هم با هم غذا می خورند
[ترجمه ترگمان]یک اندازه، چادر است، کودک را که در چادر زاده شده، کودک بزرگ، کودک و پدر و مادر در کنار هم با هم شام می خورند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

نسبتا بزرگ (صفت)
biggish, largish

انگلیسی به انگلیسی

• quite large, rather big
largish means fairly large.

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : enlarge / large
✅️ اسم ( noun ) : largeness / enlargement / enlarger
✅️ صفت ( adjective ) : large / largish / enlarged
✅️ قید ( adverb ) : largely
Fairly large, but not very large
صفت/ نسبتا بزرگ، اما نه خیلی بزرگ.
Their new house is largish, but it's not as big as their old one.
she was hungry, so she took a somewhat largish portion of food from the buffet.
...
[مشاهده متن کامل]

It does not matter how carefully you conduct these works, you must have a largish number of accidents, serious and otherwise.

منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/largish

بپرس