🔸 معادل فارسی:
در بیشتر موارد / عمدتاً / به طور کلی / در مجموع
در زبان محاوره ای:
اگه بخوای کلی حساب کنی، بیشتر وقتا، در کل
🔸 تعریف ها:
1. ( تحلیلی – عمومی ) :
برای بیان اینکه چیزی در بیشتر موارد یا به طور کلی صادق یا درست است، حتی اگر استثناهایی وجود داشته باشه
... [مشاهده متن کامل]
مثال: Largely speaking, the new policy has been effective.
در بیشتر موارد، سیاست جدید مؤثر بوده.
2. ( نسبی – توصیفی ) :
برای ارائه ی دیدگاه کلی یا خلاصه سازی وضعیت بدون ورود به جزئیات
مثال: Largely speaking, people supported the decision.
در مجموع، مردم از این تصمیم حمایت کردن.
🔸 مترادف ها:
generally – mostly – broadly speaking – overall – in general
در بیشتر موارد / عمدتاً / به طور کلی / در مجموع
در زبان محاوره ای:
اگه بخوای کلی حساب کنی، بیشتر وقتا، در کل
🔸 تعریف ها:
1. ( تحلیلی – عمومی ) :
برای بیان اینکه چیزی در بیشتر موارد یا به طور کلی صادق یا درست است، حتی اگر استثناهایی وجود داشته باشه
... [مشاهده متن کامل]
مثال: Largely speaking, the new policy has been effective.
در بیشتر موارد، سیاست جدید مؤثر بوده.
2. ( نسبی – توصیفی ) :
برای ارائه ی دیدگاه کلی یا خلاصه سازی وضعیت بدون ورود به جزئیات
مثال: Largely speaking, people supported the decision.
در مجموع، مردم از این تصمیم حمایت کردن.
🔸 مترادف ها: