• (1)تعریف: in large part; to a large extent; chiefly. • مترادف: chiefly, mainly, principally • مشابه: generally, mostly, on the whole, overall
• (2)تعریف: in large quantity. • مترادف: abundantly
جمله های نمونه
1. largely because of him
بیشتر به خاطر او
2. animal transport is largely obsolescent
حمل و نقل توسط چهار پایان دیگر در اکثر جاها متداول نیست.
3. The state of Nevada is largely desert.
[ترجمه mary] ایالت نوادا عمدتا بیابانی است .
|
[ترجمه دبیر] دولت نوادا بیشتر بیابانی هست
|
[ترجمه گوگل]ایالت نوادا عمدتاً بیابانی است [ترجمه ترگمان]ایالت نوادا عمدتا بیابانی است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. Trying to please other people is largely a futile activity.
[ترجمه گوگل]تلاش برای جلب رضایت دیگران تا حد زیادی یک فعالیت بیهوده است [ترجمه ترگمان]تلاش برای راضی کردن افراد دیگر به طور گسترده یک فعالیت بی هوده است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. Police attempts to infiltrate neo-Nazi groups were largely unsuccessful.
[ترجمه گوگل]تلاش های پلیس برای نفوذ به گروه های نئونازی عمدتاً ناموفق بود [ترجمه ترگمان]تلاش پلیس برای نفوذ به گروه های نئونازی ها تا حد زیادی ناموفق بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. The government largely misread the mood of the electorate.
[ترجمه گوگل]دولت تا حد زیادی روحیه رای دهندگان را اشتباه خوانده است [ترجمه ترگمان]دولت تا حد زیادی وضعیت حوزه انتخابیه را اشتباه برداشت [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. Wish you can benefit from our online sentence dictionary and make progress every day!
[ترجمه گوگل]ای کاش می توانید از فرهنگ لغت جملات آنلاین ما بهره مند شوید و هر روز پیشرفت کنید! [ترجمه ترگمان]ای کاش شما می توانید از فرهنگ لغت آنلاین ما بهره مند شوید و هر روز پیشرفت کنید! [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. The islands' economy is largely dependent upon tourism.
[ترجمه گوگل]اقتصاد جزایر تا حد زیادی به گردشگری وابسته است [ترجمه ترگمان]اقتصاد این جزایر تا حد زیادی به صنعت گردشگری وابسته است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. His attitudes have remained largely unaffected by changes in fashion.
[ترجمه گوگل]نگرش او تا حد زیادی تحت تأثیر تغییرات مد قرار نگرفته است [ترجمه ترگمان]نگرش او تا حد زیادی تحت تاثیر تغییرات مد قرار نگرفته است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. Throughout history the achievements of women have been largely ignored.
[ترجمه گوگل]در طول تاریخ، دستاوردهای زنان تا حد زیادی نادیده گرفته شده است [ترجمه ترگمان]در طول تاریخ دستاوردهای زنان تا حد زیادی نادیده گرفته شده است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. The power input will come largely from hydroelectricity.
[ترجمه گوگل]انرژی ورودی عمدتاً از برق آبی تامین می شود [ترجمه ترگمان]ورودی قدرت عمدتا از برق آبی خواهد بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. Longterm forecasts were largely a matter of guesswork.
[ترجمه گوگل]پیشبینیهای بلندمدت تا حد زیادی یک حدس و گمان بود [ترجمه ترگمان]پیش بینی های longterm تا حد زیادی مربوط به حدس و گمان بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. Bookbinding is largely a cottage industry.
[ترجمه گوگل]صحافی عمدتاً یک صنعت کلبه است [ترجمه ترگمان]bookbinding تا حد زیادی یک صنعت روستایی است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. The fund is largely financed through government borrowing.
[ترجمه گوگل]این صندوق عمدتاً از طریق استقراض دولت تأمین می شود [ترجمه ترگمان]این صندوق تا حد زیادی از طریق استقراض دولت تامین مالی می شود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
15. These documents are largely irrelevant to the present investigation.
[ترجمه گوگل]این اسناد تا حد زیادی به تحقیق حاضر بی ربط هستند [ترجمه ترگمان]این اسناد تا حد زیادی به تحقیقات حاضر بی ربط هستند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
تخصصی
[ریاضیات] جامعا، به طور فراگیر
انگلیسی به انگلیسی
• greatly; mainly; generously you use largely to say that a statement is mostly but not completely true. you also use largely to introduce the main reason for an event or situation.
پیشنهاد کاربران
به طور عمده مثال: The success of the project was largely due to her efforts. موفقیت پروژه به طور عمده به دلیل تلاش های او بود. *آموزش زبانهای انگلیسی، ترکی استانبولی و اسپانیایی
largely :تا حد زیاد largely of: بطور عمده all art consists largely of: همه هنرها بطور عمده شامل. . .
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند: ✅ فعل ( verb ) : enlarge / large ✅️ اسم ( noun ) : largeness / enlargement / enlarger ✅️ صفت ( adjective ) : large / largish / enlarged ✅️ قید ( adverb ) : largely