lapdog

/ˈlæpˌdɔːɡ//ˈlæpdɒɡ/

معنی: سگ دست اموز، سگ دامن پرورده
معانی دیگر: سگ دامن پرورده، سگ دست اموز، سگ کوچک، سگ روی دامنی، سگ دامن پرورده، سگ دست آموز

بررسی کلمه

اسم ( noun )
• : تعریف: a small dog kept as a pet.

جمله های نمونه

1. Politicians want a lap-dog press which will uncritically report their propaganda.
[ترجمه گوگل]سیاستمداران خواهان مطبوعاتی هستند که تبلیغات آنها را بدون انتقاد گزارش کند
[ترجمه ترگمان]سیاستمداران اصرار دارند که یک گروه رسانه ای که تبلیغ خود را گزارش دهند، تبلیغات خود را گزارش دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Chaos Grunt: You are the human's lapdog! We serve only the Legion now!
[ترجمه گوگل]Chaos Grunt: تو سگ بچه انسان هستی! ما اکنون فقط به لژیون خدمت می کنیم!
[ترجمه ترگمان]تو سگ دست آموز انسان هستی! حالا فقط به لژیون دو نور خدمت می کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Chaos Grunt: You are the human's lapdog !
[ترجمه گوگل]Chaos Grunt: تو سگ بچه انسان هستی!
[ترجمه ترگمان]تو سگ دست آموز انسان هستی!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Is Medvedev the lapdog of Putin?
[ترجمه گوگل]آیا مدودف لپ تاپ پوتین است؟
[ترجمه ترگمان]آیا مدودف، سگ دست آموز پوتین است؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. With the Farmer came his Lapdog, who danced about and licked his hand and frisked about as happy as could be.
[ترجمه گوگل]با کشاورز، سگ لاپ داگ او آمد، که در اطراف می رقصید، دست او را لیسید و تا آنجا که می توانست خوشحال بود، هول می کرد
[ترجمه ترگمان]دهقان برگشت و دست او را لیسید و به همان اندازه که می توانست خوشحال شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The lapdog danced about, licked his master's hand, and frisked about as happy as could be.
[ترجمه گوگل]سگ لپ تاپ در اطراف رقصید، دست اربابش را لیسید، و تا آنجا که می توانست خوشحال بود، زل زد
[ترجمه ترگمان]سگ دست آموز با دست اربابش را لیسید و به همان اندازه که می توانست خوشحال شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. In the past, he has called Bush a "donkey, " US Secretary of State Condoleezza Rice an "illiterate" and former Mexican President Vicente Fox a "lapdog of imperialism.
[ترجمه گوگل]او در گذشته بوش را "خر"، وزیر امور خارجه ایالات متحده کاندولیزا رایس "بی سواد" و رئیس جمهور پیشین مکزیک ویسنته فاکس را "دوزک امپریالیسم" خوانده است
[ترجمه ترگمان]در گذشته، او بوش را \"الاغ\" خوانده و Condoleezza رایس، وزیر امور خارجه ایالات متحده، \"بی سواد\" و رئیس جمهور سابق مکزیک، ویسنته فاکس، به عنوان \"سگ دست آموز\" نامیده می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. A MAN had an Ass Maltese Lapdog, a very great beauty.
[ترجمه گوگل]مردی یک سگ لاپ داگ الاغ مالتی داشت که زیبایی بسیار خوبی داشت
[ترجمه ترگمان]یک مرد یک مرد اهل Maltese Ass بود که زیبایی بسیار بزرگی داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. ANAK was accused of being "the lapdog of President Clough".
[ترجمه گوگل]ANAK متهم به "لاپ داگ رئیس جمهور کلاف" بود
[ترجمه ترگمان]ANAK متهم به \"سگ به دست زدن رئیس جمهور\" بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Opposition parties accuse the newspaper's editor of being a government lapdog.
[ترجمه گوگل]احزاب اپوزیسیون سردبیر این روزنامه را متهم می‌کنند که یک لپ‌تاپ حکومتی است
[ترجمه ترگمان]احزاب مخالف، سردبیر این روزنامه را به یک سگ دست آموز دولت متهم می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Vicky Mabrey: You wrote in The Denzel Principle that too many women try to turn a man into a cross between their girlfriend and a lapdog.
[ترجمه گوگل]ویکی مابری: شما در «اصل دنزل» نوشتید که زنان زیادی سعی می‌کنند یک مرد را به تلاقی بین دوست دخترشان و یک سگ سگ کوچک تبدیل کنند
[ترجمه ترگمان]ویکی Mabrey: شما در \"اصل Denzel\" نوشته بودید که بسیاری از زنان سعی می کنند مردی را تبدیل به صلیب بین دوست دختر و یک سگ دست آموز کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. My favorite part is Blair on the ground arguing with Barney over who was the president's favorite lapdog.
[ترجمه گوگل]قسمت مورد علاقه من این است که بلر روی زمین با بارنی دعوا می کند که سگ لاپ داگ مورد علاقه رئیس جمهور کیست
[ترجمه ترگمان]قسمت مورد علاقه من بلر زه در زمینه بحث با بارنی که سگ دست آموز رئیس جمهور بود بحث می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. You don't earn trust or respect by being a pushover lapdog.
[ترجمه گوگل]شما اعتماد یا احترام را با یک سگ لپ اور بودن به دست نمی آورید
[ترجمه ترگمان]تو به اندازه سگ دست آموز بودن به من اعتماد یا احترام نمی کنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Blair said he had learned to live with taunts of being Bush's " poodle " or " lapdog. "
[ترجمه گوگل]بلر گفت که یاد گرفته است با طعنه‌های «پودل» یا «سگ لاپ داگ» بودن بوش زندگی کند
[ترجمه ترگمان]بلر گفت که او یاد گرفته است با طعنه و کنایه \"سگ سگ\" بوش \"یا\" سگ دست آموز \" زندگی کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

سگ دست اموز (اسم)
lapdog, pekinese

سگ دامن پرورده (اسم)
lapdog

انگلیسی به انگلیسی

• pet dog which is small enough to place on one's lap
small dog, miniature breed of dog

پیشنهاد کاربران

سگ بغلی
( عامیانه )
فردی که مطیع یه مافوق سازمانیه, نوکر ( سگ دست آموز ) .
مثال:
?Is Medvedev the lapdog of Putin
The lapdog danced about, licked his master's hand, and frisked about as happy as could be
( به نقل از هزاره ) نوچه، نوکر، غلام حلقه به گوش، جیره خور،
This slang term is used to describe a person who is excessively obedient or submissive to someone else. It is derived from the behavior of small dogs that sit on their owner’s lap and follow them around.
...
[مشاهده متن کامل]

این اصطلاح عامیانه برای توصیف فردی به کار می رود که بیش از حد مطیع یا فرمان بردار شخص دیگری است. این برگرفته از رفتار سگ های کوچکی است که روی بغل صاحب خود می نشینند و آنها را دنبال می کنند.
مهره، آلت دست، بله قربان
He’s always been a lapdog to his boss, never questioning anything.
In a political context, someone might criticize a politician as a “lapdog” for always supporting the party line.
A person discussing relationships might say, “I can’t stand when someone becomes a lapdog in a toxic partnership. ”

منابع• https://fluentslang.com/slang-for-animal's/

بپرس