languishing

/ˈlæŋɡwɪʃɪŋ//ˈlæŋɡwɪʃɪŋ/

معنی: بیحال شدن
معانی دیگر: مداوم، پایا، کند، حسرت آمیز، عشق آمیز، پر سوز و گداز، پژمرده، بی نشاط، رنجور، ضعیف، علیل، زار، خمود، پر سوز و گداز they exchanged languishing glances آنان نگاههای عاشقانهای رد و بدل کردند

جمله های نمونه

1. languishing illness
بیماری طولانی

2. she is languishing in sorrow
او دارد از غصه دق می کند.

3. they exchanged languishing glances
آنان نگاه های عاشقانه ای رد و بدل کردند.

4. After languishing in obscurity for many years, her early novels have recently been rediscovered.
[ترجمه گوگل]رمان‌های اولیه او پس از سال‌ها غوطه‌ور شدن در گمنامی، اخیراً دوباره کشف شده‌اند
[ترجمه ترگمان]رمان های اولیه او پس از آن که به مدت چندین سال در گمنامی به سر می برند، اخیرا دوباره کشف شده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. John has been languishing over a promotion for many years.
[ترجمه گوگل]جان سال‌هاست که بر سر ترفیع در تنگنا بوده است
[ترجمه ترگمان]جان چندین سال است که در اوج ترقی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The soldier is lying on the bed, languishing of wounds.
[ترجمه گوگل]سرباز روی تخت دراز کشیده و از شدت جراحات می‌سوزد
[ترجمه ترگمان]سرباز روی تخت دراز کشیده و از زخم هایی که در دست دارد افتاده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The shares are languishing at just 46p after yesterday's fall.
[ترجمه گوگل]پس از سقوط دیروز، ارزش سهام تنها در 46p کاهش یافت
[ترجمه ترگمان]سهام در ساعت ۴۶ بعد از سقوط دیروز به سر می برند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The ruling party is languishing in third place in the opinion polls.
[ترجمه گوگل]حزب حاکم در نظرسنجی ها در جایگاه سوم قرار دارد
[ترجمه ترگمان]حزب حاکم در جایگاه سوم در نظرسنجی ها قرار دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Other contract proposals are languishing in the Senate, and Clinton has either vetoed or threatened to veto the rest.
[ترجمه گوگل]سایر پیشنهادات قرارداد در سنا در حال فروپاشی است و کلینتون یا وتو کرده یا تهدید کرده که بقیه را وتو خواهد کرد
[ترجمه ترگمان]پیشنهادهای قرارداد دیگری در سنا به سر می برند و کلینتون یا وتو را وتو کرده یا تهدید کرده است که بقیه را وتو خواهد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Again the track trails off into languishing shivers and cadaverous moans.
[ترجمه گوگل]دوباره مسیر به لرزه‌های شدید و ناله‌های جسد می‌رسد
[ترجمه ترگمان]باز هم جاده به لرزه افتاد و به جای ناله و ناله، به لرزه افتاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The bill had been languishing in committee because of opposition from Democrats and Republicans alike.
[ترجمه گوگل]این لایحه به دلیل مخالفت دموکرات‌ها و جمهوری‌خواهان در کمیسیون‌ها در حال فروپاشی بود
[ترجمه ترگمان]این لایحه به دلیل مخالفت دموکرات ها و جمهوریخواهان به طور یک سان در کمیته به سر برده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Tran spend five long years languishing in refugee camps.
[ترجمه گوگل]تران پنج سال طولانی را در کمپ های پناهندگان سپری می کند
[ترجمه ترگمان]تران پنج سال است که در کمپ های آوارگان بسر می برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Sohu's stock price is languishing below Dollars 2-down from its Nasdaq listing price of Dollars last July.
[ترجمه گوگل]قیمت سهام سوهو نسبت به قیمت دلار در فهرست نزدک در جولای گذشته، 2 دلار پایین تر از دلار کاهش یافته است
[ترجمه ترگمان]قیمت سهام Sohu در زیر دلار ۲ - پایین از فهرست Nasdaq دلار در جولای گذشته، در حال کاهش است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. But by the mid-aughts the commission was languishing.
[ترجمه گوگل]اما در اواسط اواسط کمیسیون در حال از بین رفتن بود
[ترجمه ترگمان]اما در اواسط ماه ژوئیه کمیسیون سست شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Two thousand Africans are presently languishing in jail.
[ترجمه گوگل]دو هزار آفریقایی در حال حاضر در زندان به سر می برند
[ترجمه ترگمان]دو هزار نفر افریقائی به زودی در زندان جان می دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

بیحال شدن (صفت)
languishing

انگلیسی به انگلیسی

• languid; weak, drooping; pining, yearning; melancholic

پیشنهاد کاربران

🔸 تعریف ها:
1 - ( عمومی و اجتماعی ) : Languishing به حالتی گفته می شه که فرد یا چیز خاصی در وضعیت ناخوشایند، رکود، یا بی انگیزگی باقی مونده—نه کاملاً افسرده، نه شاد؛ بلکه در یک حالت میان مایه ی روانی.
...
[مشاهده متن کامل]

2 - ( روان شناسی مدرن ) : روان شناس معروف Adam Grant این واژه رو به عنوان احساس غالب دوران کرونا معرفی کرد—وقتی که افراد حس می کردن در حال "زندگی کردن بدون رشد یا معنا" هستن. Languishing در این معنا یعنی فقدان تمرکز، انگیزه، و رضایت روانی.
3 - ( ادبیات و توصیف های شاعرانه ) : در متون ادبی، languishing می تونه توصیف کننده ی حالت عاشقانه، غم انگیز، یا حسرت آلود باشه—مثل "نگاه درمانده ی عاشق" یا "آهی از دل رنج کشیده".
🔹 مثال ها:
He’s been languishing in prison for years. سال هاست که در زندان رنج می کشه.
Many people are languishing in a fog of aimlessness. خیلی ها در مه بی هدفی و بی انگیزگی گرفتار شدن.
Her languishing gaze revealed a deep sorrow. نگاه درمانده اش غمی عمیق را آشکار می کرد.
🔹 مترادف ها: wilting – fading – drifting – deteriorating – stagnating
🔹 نکته ی فرهنگی: در فرهنگ مدرن، languishing تبدیل به نمادی از رکود روانی، خستگی اجتماعی، و فقدان معنا شده. در مقابل، واژه هایی مثل flourishing یا resilience نماد رشد و تاب آوری هستن—دو مفهومی که تو هم خیلی باهاشون ارتباط داری!

پوسیدن
پژمرده شدن
خمودگی
بیمارعشق شدن
حسرت امیز
خمار