languish

/ˈlæŋɡwɪʃ//ˈlæŋɡwɪʃ/

معنی: افسرده شدن، پژمرده شدن، با چشمان خمار نگریستن، بیمار عشق شدن، با چشمان پر اشتیاق نگاه کردن
معانی دیگر: ضعیف شدن، بی نشاط شدن، رنجور شدن، علیل شدن، دق کردن، ذله شدن، زار شدن، خمود شدن، رنج کشیدن، سوختن و ساختن، سختی کشیدن، شل شدن، سست شدن، بی حال شدن، بی اشتیاق شدن، سرد شدن، حرارت خود را از دست دادن، در حسرت چیزی بودن، در عشق کسی سوختن و رنج بردن، از ته دل خواستن و به دست نیاوردن

بررسی کلمه

فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: languishes, languishing, languished
مشتقات: languisher (n.)
(1) تعریف: to lose strength or energy; weaken.
مترادف: flag
متضاد: flourish, thrive
مشابه: decay, decline, droop, ebb, fade, fail, pine, sag, weaken, wilt

- With such good care, he should have been gaining strength, but instead he was languishing.
[ترجمه گوگل] با چنین مراقبت خوبی، او باید قدرت می گرفت، اما در عوض او در حال زوال بود
[ترجمه ترگمان] با چنین دقتی، او باید قدرت بیشتری داشته باشد، اما در عوض او سست گشته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to suffer in a state of neglect or indifference.
مترادف: rot
متضاد: flourish, thrive
مشابه: decay, ebb, waste, wither

- Without new food supplies or reinforcements, the encamped army languished.
[ترجمه گوگل] بدون ذخایر غذایی جدید یا نیروی کمکی، ارتش اردوگاه از بین رفت
[ترجمه ترگمان] ارتش اردو کشی که اردو زده بود، بدون آذوقه و تجهیزات جدید، بی سرو صدا در حال خشک شدن بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The old woman languished in the nursing home with rarely a visit from one of her children.
[ترجمه گوگل] پیرزن در خانه سالمندان به ندرت به ملاقات یکی از فرزندانش می رفت
[ترجمه ترگمان] پیرزن در خانه پرستاری کرد و به ندرت از یکی از فرزندان خود دیدار می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: to yearn or long for someone, esp. in a melancholy way.
مترادف: pine
مشابه: crave, long, thirst, yearn

- For years he languished, unable to think of any other woman.
[ترجمه گوگل] سال‌ها بی‌حال بود و نمی‌توانست به هیچ زن دیگری فکر کند
[ترجمه ترگمان] سال ها در حال ضعف بود و نمی توانست به هیچ زن دیگری فکر کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. to languish in poverty
در فقر و فاقه دست و پا زدن

2. after the quarrel, conversation began to languish and the guests left one after another
بعد از آن مشاجره مکالمات گرمی خود را از دست داد و مهمانان یکی بعد از دیگری رفتند.

3. Pollard continues to languish in prison.
[ترجمه گوگل]پولارد همچنان در زندان بسر می برد
[ترجمه ترگمان]پولارد در زندان به تحصیل خود ادامه می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. She continues to languish in a foreign prison.
[ترجمه گوگل]او همچنان در یک زندان خارجی به زوال می‌رود
[ترجمه ترگمان]او در یک زندان خارجی پژمرده می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The housing market continues to languish.
[ترجمه گوگل]رکود بازار مسکن همچنان ادامه دارد
[ترجمه ترگمان]بازار مسکن به تدریج پژمرده می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The children soon began to languish in the heat.
[ترجمه گوگل]بچه ها خیلی زود در گرما شروع به بی حسی کردند
[ترجمه ترگمان]بچه ها به زودی در گرما پژمرده شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. She never ignored him, or let him languish in his infirmities.
[ترجمه گوگل]او هرگز او را نادیده نمی گرفت، یا اجازه نمی داد که او در ضعف هایش دچار ضعف شود
[ترجمه ترگمان]هرگز او را نادیده نگرفت، یا به خاطر ضعف خود در infirmities فرو رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. While many other businesses languish in the early days of a new year, gyms and match-makers are likely to be hopping.
[ترجمه گوگل]در حالی که بسیاری از مشاغل دیگر در روزهای آغازین سال جدید دچار رکود می شوند، باشگاه های ورزشی و مسابقه سازها احتمالاً در حال پریدن هستند
[ترجمه ترگمان]در حالی که بسیاری از کسب و کاره ای دیگر در روزه ای اولیه یک سال جدید پژمرده می شوند، باشگاه های ورزشی و کبریت داران احتمالا در حال پرش هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Judah mourns, her cities languish ; they for the land, and a cry goes up from Jerusalem.
[ترجمه گوگل]یهودا عزادار است و شهرهایش ویران می‌شوند آنها برای زمین، و فریاد از اورشلیم بلند می شود
[ترجمه ترگمان]یهودا سوگوار است، شهره ای او پژمرده می شوند و برای زمین گریه می کنند و فریاد از اورشلیم به گوش می رسد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Judah mourns, her cities languish ; they wail for the land a cry goes up from Jerusalem.
[ترجمه گوگل]یهودا عزادار است و شهرهایش ویران می‌شوند آنها برای زمین ناله می کنند و فریاد از اورشلیم بلند می شود
[ترجمه ترگمان]یهودا سوگوار است، شهره ای او پژمرده می شوند و برای زمین گریه می کنند و فریاد بلندی از اورشلیم به گوش می رسد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. In the Tower of London, prisoners used to languish in chains, cold, and darkness.
[ترجمه گوگل]در برج لندن، زندانیان در زنجیر، سرما و تاریکی به سر می‌بردند
[ترجمه ترگمان]در برج لندن زندانیان در زنجیر، سرما و تاریکی پژمرده می شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Archimonde : Your soul will languish for eternity.
[ترجمه گوگل]Archimonde: روح شما تا ابد از بین خواهد رفت
[ترجمه ترگمان]روح تو برای ابدیت پر از اندوه خواهد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Yells: Your soul will languish for eternity.
[ترجمه گوگل]فریاد می زند: روح شما تا ابد لم خواهد داد
[ترجمه ترگمان]روح تو برای ابدیت تنگ خواهد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. But the dollar continues to languish near - month lows against a basket of currencies.
[ترجمه گوگل]اما دلار همچنان در برابر سبدی از ارزها به پایین‌ترین حد ماه نزدیک خود ادامه می‌دهد
[ترجمه ترگمان]اما دلار همچنان در برابر یک سبد ارزها در حدود یک ماه کاهش می یابد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

افسرده شدن (فعل)
dampen, sadden, gloom, despond, languish

پژمرده شدن (فعل)
fade, wither, droop, quail, languish, miff

با چشمان خمار نگریستن (فعل)
languish

بیمار عشق شدن (فعل)
languish

با چشمان پر اشتیاق نگاه کردن (فعل)
languish

انگلیسی به انگلیسی

• act of languishing; melancholy gaze, yearning look
weaken, droop, wither; suffer neglect, suffer hardship; pine away, yearn for, long for
you say that people languish when they are forced to remain and suffer in an unpleasant situation; a literary word.

پیشنهاد کاربران

✨ از مجموعه لغات GRE ✨
✍ توضیح: To suffer from being forced to remain in an unpleasant situation 🌱
🔍 مترادف: Weaken
✅ مثال: Without proper care, the plants began to languish.
از غصه آب شدن
دلمردگی.
توی این حالت فرد عاری از احساس مثبت و منفی هست.
۱. ضعیف شدن. تحلیل رفتن. پژمرده شدن ۲. شل شدن. وا رفتن. سست شدن ۳. رنج بردن. سختی کشیدن ۴. غم خوردن. حسرت {چیزی را} کشیدن
مثال:
Languish in punishment and extreme error
در عذاب و گمراهی شدید رنج می برند.
فروپاشی
به معنی افت و تنزل سهام شرکت هم هست
the company 's shares are still languishing well below last year's peak.
پژمرده شدن . تحلیل رفتن
تحلیل رفتن
در رنج و سختی بودن
مهجور ماندن
To suffer hardship and distress
. Those who cannot return languish in camps
بی اثر شدن، بی رمق شدن، کم رونق
بی رمق بودن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١١)

بپرس