صفت ( adjective )
مشتقات: languidly (adv.), languidness (n.)
مشتقات: languidly (adv.), languidness (n.)
• : تعریف: lacking or not showing strength, energy, or spirit; weak, slow, or listless.
• مترادف: enervated, lethargic, listless
• متضاد: chipper, energetic, vivacious
• مشابه: faint, feeble, frail, lackadaisical, lazy, limp, phlegmatic, spiritless, torpid, weak
• مترادف: enervated, lethargic, listless
• متضاد: chipper, energetic, vivacious
• مشابه: faint, feeble, frail, lackadaisical, lazy, limp, phlegmatic, spiritless, torpid, weak
- He lay on the sofa in a languid manner, sipping from a cup of tea.
[ترجمه گوگل] با حالتی بی حال روی مبل دراز کشید و از یک فنجان چای جرعه جرعه می خورد
[ترجمه ترگمان] با بی حالی روی نیمکت دراز کشید و جرعه ای چای نوشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] با بی حالی روی نیمکت دراز کشید و جرعه ای چای نوشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The expression in her eyes was languid, and she seemed to have lost the will to live.
[ترجمه گوگل] حالت در چشمانش سست بود و به نظر می رسید که او اراده زندگی را از دست داده بود
[ترجمه ترگمان] حالتی که در چشمانش دیده می شد، بی حال بود، و به نظر می رسید که میل زندگی را از دست داده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] حالتی که در چشمانش دیده می شد، بی حال بود، و به نظر می رسید که میل زندگی را از دست داده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید