landscape

/ˈlændˌskep//ˈlændskeɪp/

معنی: چشم انداز، منظره، خاکبرداری وخیابان بندی کردن، دور نما، با منظره تزئین کردن
معانی دیگر: چشم افکن، زمین چهر، نقاشی یا عکس منظره، تابلو طبیعت، زمین چهرنما، (با خاکبرداری یا خاکریزی و گلکاری و غیره) زمین آرایی کردن، محوطه سازی کردن، گلشن سازی کردن، شاخه ای از عکاسی یا نقاشی یا فیلمبرداری و غیره که با نشان دادن مناظر طبیعی سر و کار دارد، باغداری خاکبرداری وخیابان بندی کردن

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: a stretch of scenery, usu. rural, that is visible from one viewpoint.
مترادف: scenery, view
مشابه: countryside, outlook, panorama, prospect, vista

(2) تعریف: a pictorial representation of such a view.
مشابه: painting, panorama, picture, scene, sketch

(3) تعریف: the branch of art comprising such representations.
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: landscapes, landscaping, landscaped
• : تعریف: to alter the appearance of a piece of land by changing its contours, planting trees and shrubs, and the like.
مشابه: garden, plant
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• : تعریف: to design land alterations and plantings as a profession.

جمله های نمونه

1. landscape painting
نقاشی مناظر طبیعی

2. a landscape deeply imbued with shadow
منظره ای که عمیقا سایه اندازی شده بود

3. a monotonous landscape
منظره ی ملالت انگیز

4. a rough landscape
منظره ی پرپستی و بلندی

5. the mountainous landscape of niasar
چشم انداز کوهستانی نیاسر

6. homa described the landscape
هما منظره را توصیف کرد.

7. the disfigurement of landscape with high walls
زشت سازی منظره با ساختن دیوارهای بلند

8. the most stricken landscape i had ever seen
ویرانترین منظره ای که تا آن موقع دیده بودم

9. to paint a landscape
منظره ای را کشیدن

10. rustic houses dotted the landscape
خانه های روستایی چشم انداز را نقطه نقطه کرده بودند.

11. we planted trees to improve the landscape
برای بهتر کردن منظره درختکاری کردیم.

12. he stood there and contemplated the river landscape
او آنجا ایستاد و در بحر منظره ی رودخانه فرو رفت.

13. that shack is a blot on the landscape
آن کلبه منظره را خراب کرده است.

14. He stood on the hill surveying the landscape.
[ترجمه گوگل]او روی تپه ایستاده بود و منظره را بررسی می کرد
[ترجمه ترگمان]روی تپه ایستاده بود و منظره منظره را تماشا می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The landscape is dotted with the tents of campers and hikers.
[ترجمه گوگل]چشم انداز با چادرهای کمپینگ ها و کوهنوردان پر شده است
[ترجمه ترگمان]این منظره با چادرهای campers و راهپیمایان پوشیده شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. The cottages harmonize well with the landscape.
[ترجمه گوگل]کلبه ها به خوبی با چشم انداز هماهنگ هستند
[ترجمه ترگمان]کلبه ها با منظره هماهنگ و هماهنگ به نظر می رسند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. The political landscape of the country has changed since unemployment rose.
[ترجمه گوگل]چشم انداز سیاسی کشور از زمان افزایش بیکاری تغییر کرده است
[ترجمه ترگمان]چشم انداز سیاسی کشور از زمان بالا رفتن بیکاری تغییر کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. We moved to Northamptonshire and a new landscape of hedges and fields.
[ترجمه گوگل]ما به نورث همپتون شایر و منظره جدیدی از پرچین ها و مزارع نقل مکان کردیم
[ترجمه ترگمان]به نورثمتنشر و منظره جدیدی از پرچین ها و مزرعه شروع کردیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. The landscape was grey and stark.
[ترجمه گوگل]منظره خاکستری و تیره بود
[ترجمه ترگمان]منظره خاکستری و خشک بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

20. We can expect changes in the political landscape.
[ترجمه گوگل]ما می‌توانیم انتظار تغییر در فضای سیاسی را داشته باشیم
[ترجمه ترگمان]ما می توانیم انتظار تغییرات در چشم انداز سیاسی را داشته باشیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

21. He felt great awe for the landscape.
[ترجمه گوگل]او نسبت به مناظر وحشت زیادی احساس می کرد
[ترجمه ترگمان]او برای این منظره ابهت و ابهت زیادی احساس می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

22. Increased population has transformed the landscape.
[ترجمه گوگل]افزایش جمعیت چشم انداز را دگرگون کرده است
[ترجمه ترگمان]افزایش جمعیت باعث تغییر چشم انداز شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

چشم انداز (اسم)
view, prospect, perspective, scene, overlook, outlook, look-out, scenery, landscape, panorama, vista

منظره (اسم)
object, vision, sight, view, prospect, perspective, picture, scene, outlook, scenery, landscape, spectacle

خاکبرداری وخیابان بندی کردن (اسم)
landscape

دور نما (اسم)
prospect, outlook, look-out, landscape, vista

با منظره تزئین کردن (فعل)
landscape

تخصصی

[عمران و معماری] منظره طبیعی
[کامپیوتر] نمای افقی - نوعی جهت دهی کاغذ به صورتی که پهنای آن بیشتر از ارتفاع آن باشد، مانند نقاشی با نمای افقی . یعنی، موقعیت دهی کاغذ از سمت طول است ( بر خلاف موقعیت دهی عمودی یا عرضی) . معمولاً چاپگرهای لیزری، گزینه ای از چاپ عمودی یا افقی تصویر را ارائه می دهند.
[زمین شناسی] منظره طبیعی
[خاک شناسی] چشم انداز
[آب و خاک] چشم انداز، منظر

انگلیسی به انگلیسی

• view, scenery; photograph of scenery; painting or drawing of scenery; horizontal page orientation; printing widthwise on a page (computers)
design gardens or large areas of land, beautify an area of land (by planting trees, flowers, etc.); work as a landscape gardener
the landscape is everything that you can see when you look across an area of land, including hills, rivers, buildings, and trees.
the landscape of a particular situation is its background and all the features that affect it.
a landscape is a painting of the countryside.
if an area of land is landscaped, someone alters it to create a pleasing effect, for example by creating different levels and planting trees and bushes.

پیشنهاد کاربران

منظره ، چشم اندز
این کلمه برابر فارسی دقیقی نداره پس بهتره یه تعریفی از این کلمه ارائه بدیم
A landscape is how an area of land looks
طوری که یک منطقه ای از یک سرزمینی یا جایی دیده میشه
مثال:
The landscape of thr country is very green
به عنوان فعل میشه آراستن یک تیکه زمین مثلا پارک با تجهیزات و گل و گیاه به منظور جذاب کردن آن. نزدیکترین کلمه به این مفهوم در زبان فارسی به نظرم محوطه سازی هست.
. They have done a fantastic job landscaping the garden with fountains, bird feeders, and ponds
...
[مشاهده متن کامل]

. The park was beautifully landscaped

زاویه دید
منظره
مثال: The landscape was breathtakingly beautiful.
منظره بسیار زیبا و دلفریب بود.
صحنه، گستره ، فضا
وادی، برهوت، دشت.
چشم انداز منظره
سپهر
محوطه
درازکش، خوابیده، سر دهلی
در زبان لری
an area of countryside or and of a particular type, used specially when talking about it's appearance😎
landscape ( مهندسی منابع طبیعی - محیط زیست و جنگل )
واژه مصوب: منظر
تعریف: عرصه ای مشخص متشکل از پاره چینی از چند بوم سازگان و زمین چهر و اجتماعات گیاهی، فارغ از هرگونه مرزبندی و حصارکشی غیرطبیعی|||متـ . چشم انداز 1
زمینی که به نحوی اصلاح شده و تغییر کرده
به کسی که این کار رو می کنه landscaper میگن.
مناظر طبیعی
مهارت
چشم انداز ، دورنما
the business landscap
فضای کسب و کار
منظره دیدن
فضای سبز
زبان انگلیسی با فارسی، زمین تا آسمان فرق داره، معمولا این کلمات در موقع آپلود تصاویر یا فیلم، توسط برنامه ها، پیشنهاد میشه که نمیتوانیم انو دقیقا به فارسی، ترجمه کنیم، چرا اینکه کلا از مدار ِ مفهوم اون جمله، خارج میشیم، باید بفهمیم که در چنین مواقعی، ما به اون چی میگیم.
...
[مشاهده متن کامل]

مثال:
landscape or portrait
حتماً نباید بگیم که"نقاشی یا منظره" باید بگیم: عمودی یا افقی
اینستاگرام
esiknauf. ir

سیمای سرزمین
زمین سیما
نقاشی از طبیعت
افقی
افقی
متضاد عمودی
سرزمین
[ریاضی]
مکانیابی, موقعیت یابی
منظره طبیعت
the appearance of an area; what an area looks like
پهنه، مناظر، پهنه طبیعی، گستره طبیعی
[رایانه]
افقی ، خوابیده ، به پهلو
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٣٢)

بپرس