laid

/ˈleɪd//leɪd/

زمان گذشته و اسم مفعول: lay، زمان گذشته ساده فعل lay قسمت سوم فعل lay

بررسی کلمه

( verb )
• : تعریف: past tense and past participle of lay

جمله های نمونه

1. asghar laid a wager of five dollars on the race
اصغر پنج دلار روی آن مسابقه شرط بندی کرد.

2. he laid bare his secret relationships
روابط پنهانی خود را آشکار کرد.

3. he laid claim to half of the company's assets
او خواستار نیمی از دارایی شرکت شد.

4. he laid his case before the commission
او قضیه ی خود را در حضور کمیته ارائه کرد.

5. he laid his hand on my shoulder
او دست خود را روی شانه ام گذاشت.

6. he laid the foundation for a new iran
او ایران نوین را بنیان نهاد.

7. he laid violent hands on his own mother
او مادر خود را کتک زد.

8. rustam laid him low with one blow
رستم با یک ضربه او را فرو افکند.

9. they laid a garland of roses on his tomb
حلقه ای از گل سرخ را روی آرامگاه او قرار دادند.

10. they laid heavy taxes on the people
به مردم مالیات های سنگینی بستند.

11. they laid her bones to rest in a church
جسدش را در کلیسایی به خاک سپردند.

12. they laid new carpeting on the floor
موکت نو به کف اتاق چسباندند.

13. they laid out a schedule for building the new factory
ساختمان کارخانه ی جدید را زمان بندی کردند.

14. they laid siege on the city but snow and cold forced them to lift it
آنها شهر را محاصره کردند ولی برف و سرما آنها را وادار کرد که محاصره را بشکنند.

15. we laid a wreath at his tomb
یک تاج گل بر آرامگاه او قرار دادیم.

16. wheat laid flat by the wind and rain
گندمی که باد و باران آن را روی زمین تخت کرده است

17. antiaircraft guns laid an umbrella over the carrier
توپ های ضدهوایی کشتی هواپیمابر را زیر چتر دفاعی قرار دادند.

18. he is laid up with the flu
سرماخوردگی او را انداخته است.

19. his bullets laid the enemy low
گلوله های او دشمن را از پای درآورد.

20. my mother laid down the rule that we should go to bed before ten
مادرم این قاعده را برقرار کرد که ما بایستی پیش از ساعت ده به بستر برویم.

21. nishapur was laid waste by the mongols
نیشاپور توسط مغولان ویران شد.

22. the artillery laid down a barrage from the flanks
توپخانه از دو جناح سد آتش ایجاد کرد.

23. the blow laid him low
ضربه او را فرو افکند.

24. the body was laid to rest with due military ceremonies
جسد را طی مراسم نظامی شایسته به خاک سپردند.

25. the disaster was laid to faulty wiring
آن فاجعه را ناشی از سیم کشی ناقص دانستند.

26. the rumors were laid to rest
به شایعات خاتمه داده شد.

27. the wind had laid the tree even with the ground
باد درخت را انداخته و با زمین هم تراز کرده بود.

28. the first scene is laid in paris
صحنه ی اول در پاریس است.

29. the prime minister personally laid the cornerstone of the building
نخست وزیر شخصا سنگ اول بنا را کار گذاشت.

30. their plans are very carefully laid
نقشه های آنان با دقت تمام ریخته شده است.

31. the salvage from the beached ship laid on the dock
چیزهای رهانیده شده از کشتی به گل نشسته روی اسکله قرار داشتند.

32. in order to minimize its losses, the factory laid off half of its workers
برای کمینه کردن زیان،کارخانه نصف کارگران خود را بیکار کرد.

33. a bed of cement in which stone or brick is laid
بستری (لایه ای) از سیمان که سنگ یا آجر را در آن کار می گذارند

انگلیسی به انگلیسی

• positioned horizontally; fallen down; placed; displayed; thrown; located; set; caused; appeased
laid is the past tense and past participle of lay.

پیشنهاد کاربران

قرار دادن، نصب کردن، خواباندن، دفن کردن. . . .
اخراج کردن، کم کردن، کاهش دادن
کتک زدن
مقرر کردن. تهیه کردن
to provide people with information that is designed to lead them to a certain conclusion
قرار دادن
نصب کردن
خواباندن
سکس داشتن
دفن کردن
مقرر کردن
تهیه کردن
پهن شده، خوابانده شده روی چیزی
درازا
تخم گذاشتن

بپرس