• : تعریف: someone or something that lags. • مشابه: dawdler, lag, slowpoke
- The weary soldiers were forced to continue the march, and any laggards were punished.
[ترجمه گوگل] سربازان خسته مجبور به ادامه راهپیمایی شدند و هر عقب افتاده مجازات می شد [ترجمه ترگمان] سربازان خسته مجبور شدند حرکت را ادامه دهند و هر laggards تنبیه می شدند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
صفت ( adjective )مشتقات: laggardness (n.)
• : تعریف: slow to move or develop; lagging or inclined to lag; sluggish. • مترادف: sluggish • متضاد: prompt, quick • مشابه: backward, lazy, poky, slow, torpid
جمله های نمونه
1. America, the main laggard, is offering around 4 %.
[ترجمه گوگل]آمریکا، عقب مانده اصلی، حدود 4 درصد را ارائه می دهد [ترجمه ترگمان]آمریکا، the اصلی، حدود ۴ درصد ارائه می کند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
2. As a laggard market in 200 the Korean market has rebounded outperforming the region year - to - date.
[ترجمه گوگل]به عنوان یک بازار عقب مانده در سال 200، بازار کره با عملکرد بهتر از منطقه در سال 200 بهبود یافته است [ترجمه ترگمان]به عنوان یک بازار عقب افتاده در ۲۰۰ بازار کره در سال جاری به - بازگشته است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
3. America, long the laggard, at last has a detailed plan that has been, mostly, well - received.
[ترجمه گوگل]آمریکا که مدتها عقب مانده بود، بالاخره یک طرح دقیق دارد که عمدتاً مورد استقبال قرار گرفته است [ترجمه ترگمان]آمریکا، خیلی عقب افتاده است، سرانجام یک برنامه مفصل دارد که اغلب مورد استقبال قرار گرفته است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. The United States has been a laggard in alternative vehicles.
[ترجمه گوگل]ایالات متحده در خودروهای جایگزین عقب مانده است [ترجمه ترگمان]ایالات متحده در وسایل نقلیه جایگزین عقب افتاده است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. India has been a laggard in securing alternative energy resources overseas.
[ترجمه گوگل]هند در تامین منابع انرژی جایگزین در خارج از کشور عقب مانده است [ترجمه ترگمان]هند در تامین منابع انرژی جایگزین در خارج از کشور، عقب افتاده است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. In village,the laggard living condition must be improved.
[ترجمه شان] شرایط عقب مانده زندگی روستایی، باید بهبود یابد.
|
[ترجمه گوگل]در روستا باید وضعیت معیشت عقب مانده بهبود یابد [ترجمه ترگمان]در روستا، شرایط زندگی عقب افتاده باید بهبود یابد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. Product performance is laggard, dependability is poor, life is brief. Lack market competition ability.
[ترجمه گوگل]عملکرد محصول عقب مانده است، قابلیت اطمینان ضعیف است، عمر کوتاه است عدم توانایی رقابت در بازار [ترجمه ترگمان]عملکرد محصول عقب افتاده است، dependability ضعیف است، زندگی کوتاه است عدم توانایی رقابت در بازار [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. The laggard service patterns cause easily medical disputes and make more medical risks.
[ترجمه گوگل]الگوهای خدمات عقب افتاده به راحتی باعث اختلافات پزشکی می شود و خطرات پزشکی بیشتری را ایجاد می کند [ترجمه ترگمان]الگوهای خدمات عقب افتاده به آسانی باعث بحث های پزشکی می شوند و خطرات پزشکی بیشتری ایجاد می کنند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. Businesshas to some degree been a laggard in this process.
[ترجمه گوگل]کسب و کارها تا حدودی در این فرآیند عقب مانده اند [ترجمه ترگمان]در این روند تا حدی a بوده است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. But the development of it is late and laggard in China.
[ترجمه گوگل]اما توسعه آن در چین دیر و عقب مانده است [ترجمه ترگمان]اما توسعه آن دیر و عقب افتاده است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. Mix shilly - shally laggard working way should fight stoutly.
[ترجمه گوگل]مخلوط شیلی - لگد سطحی روش کار باید محکم مبارزه کند [ترجمه ترگمان]استفاده از روش کار laggard که در مورد آن ها کار می کنند، باید محکم با یکدیگر مبارزه کنند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. The company has developed a reputation as a technological laggard in the personal-computer arena.
[ترجمه گوگل]این شرکت به عنوان یک عقب مانده فناوری در عرصه رایانه شخصی شهرت پیدا کرده است [ترجمه ترگمان]این شرکت به عنوان a تکنولوژیکی در عرصه شخصی و رایانه شهرت پیدا کرده است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. I would say the best students at Chengdu are no laggards.
[ترجمه گوگل]من می گویم بهترین دانش آموزان در چنگدو عقب مانده نیستند [ترجمه ترگمان]من می گویم که بهترین دانش آموزان در Chengdu هیچ گونه laggards نیستند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. Two paid marshals track players from the time they tee off and offer hints to speed up the laggards.
[ترجمه گوگل]دو مارشال پولی، بازیکنان را از زمانی که میآیند دنبال میکنند و نکاتی را برای سرعت بخشیدن به عقبماندهها ارائه میدهند [ترجمه ترگمان]دو تن از آن ها از زمانی که ضربه tee را می زنند و اشاره هایی به سرعت بالا می کنند، دو نفر از بازیکنان را تعقیب می کنند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
• slow person; retarded person; person who falls behind; person who moves slowly slow, backward; delayed; sluggish; lazy a laggard is someone who is slower than everyone else, especially in their work; an old-fashioned word.
پیشنهاد کاربران
✨ از مجموعه لغات GRE ✨ ✍ توضیح: Moving slowly or falling behind; sluggish 🐢 🔍 مترادف: Slow ✅ مثال: The laggard pace of the project frustrated the entire team.
The country went from laggard to leader کشور از پسرو به پیشرو تبدیل شد
عقب مانده Russia and Nigeria were the two biggest laggards of their respective groups, and OPEC will likely fall even further behind its production quotas in September
صنعت پیشگام یا صنعت غیرپیشگام ( Leader or laggard )
آدم مس مسو ، آدم کند کار
Noun - countable - old fashioned : خریدار در لحظه ی آخر آخرین خریدار کسی که وقتی کالایی جدید یا تکنولوژی نوینی وارد بازار می شود، بسیار دیر آن را می خرد. به عبارت دیگر برای خرید آن کالا، آن قدر صبر میکند تا دیگران آن را خریده و نظراتشان را درباره ی آن بیان کرده و مشخص شود آیا آن کالا، مناسب هست یا نه. سپس آن فرد اقدام به خرید می کند. ... [مشاهده متن کامل]
در برخی مواقع هم، با وجود این همه تاخیر و دقت نظر، آن کالا را اصلا نخواهد خرید.
دیرپذیران، late adopters
those who are either very late adopters or who never buy high - tech products