فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: lags, lagging, lagged
حالات: lags, lagging, lagged
• (1) تعریف: to fall behind an established or expected pace (often fol. by "behind").
• مترادف: drag
• متضاد: close
• مشابه: draggle, drop, loiter, straggle, tarry, trail
• مترادف: drag
• متضاد: close
• مشابه: draggle, drop, loiter, straggle, tarry, trail
- The industry lagged in adopting new technologies.
[ترجمه گوگل] این صنعت در پذیرش فناوری های جدید عقب ماند
[ترجمه ترگمان] این صنعت در پذیرش فن آوری های جدید عقب مانده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] این صنعت در پذیرش فن آوری های جدید عقب مانده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The other students would be finished with their tests, but I always lagged behind.
[ترجمه گوگل] بقیه دانشآموزان امتحانشان را تمام میکردند، اما من همیشه عقب بودم
[ترجمه ترگمان] دانشجویان دیگر با آزمایش های خود به پایان می رسیدند، اما من همیشه عقب می ماندم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] دانشجویان دیگر با آزمایش های خود به پایان می رسیدند، اما من همیشه عقب می ماندم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The injured horse lagged far behind the others.
[ترجمه گوگل] اسب مجروح خیلی از بقیه عقب بود
[ترجمه ترگمان] اسب زخمی پشت سر بقیه عقب مانده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] اسب زخمی پشت سر بقیه عقب مانده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to fail or weaken gradually.
• مترادف: decline, fail
• مشابه: dwindle, ebb, flag, slacken, wane, weaken
• مترادف: decline, fail
• مشابه: dwindle, ebb, flag, slacken, wane, weaken
- Her energy lagged toward the end of the race.
[ترجمه گوگل] انرژی او در پایان مسابقه عقب افتاد
[ترجمه ترگمان] انرژی او به سوی پایان مسابقه عقب افتاده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] انرژی او به سوی پایان مسابقه عقب افتاده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
• : تعریف: to fall behind; fail to keep up with.
• مشابه: follow, trail
• مشابه: follow, trail
- The stock market has lagged the rest of the economy.
[ترجمه گوگل] بازار سهام از بقیه اقتصاد عقب افتاده است
[ترجمه ترگمان] بازار بورس بقیه اقتصاد را عقب مانده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] بازار بورس بقیه اقتصاد را عقب مانده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
مشتقات: lagger (n.)
مشتقات: lagger (n.)
• (1) تعریف: the act, process, or state of lagging or retardation.
• مترادف: retardation
• مشابه: delay, fatigue
• مترادف: retardation
• مشابه: delay, fatigue
• (2) تعریف: one that lags.
• مترادف: laggard
• مشابه: dawdler
• مترادف: laggard
• مشابه: dawdler
• (3) تعریف: the amount, degree, or duration of retardation, or the extent of retardation in one event as measured against another.
• مترادف: delay
• مترادف: delay
- a two months' lag in production
[ترجمه گوگل] دو ماه تاخیر در تولید
[ترجمه ترگمان] دو ماه تاخیر در تولید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] دو ماه تاخیر در تولید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید