lady

/ˈleɪdi//ˈleɪdi/

معنی: خانم، بانو، مادام، زوجه، رئیسه خانه
معانی دیگر: (در مخاطب قرار دادن و ادای احترام) بانو، خاتون، زن بلندجاه، خانم اشرافی، علیامخدره، (انگلیس) عنوان بارونس و کنتس و غیره (پیش از نام اول می آید)، لیدی، زنانه، ویژه ی خانم ها، کدبانو، خانه دار (بیشتر به این صورت: خانم خانه the lady of the house)، (انگلیس) همسر لرد، (عامیانه) معشوقه، دوست دختر، (l بزرگ - معمولا با our) حضرت مریم

بررسی کلمه

اسم ( noun )
حالات: ladies
(1) تعریف: a polite term for a woman or girl.
مترادف: madam
مشابه: female, girl, woman

(2) تعریف: a woman of high social position, good manners, or good breeding.
مترادف: gentlewoman
مشابه: do�a, matron

(3) تعریف: a woman of the aristocracy; noblewoman.
مترادف: gentlewoman, noblewoman
مشابه: baroness, countess, duchess, peeress

جمله های نمونه

1. lady of the evening (or night)
فاحشه

2. a lady barber
سلمانی زن (مونث)

3. a lady friend of yours phoned
یک خانمی که دوست شما است تلفن زد.

4. that lady is my former teacher
آن خانم معلم سابق من است.

5. the lady in question got out of the shop
خانم مورد بحث از مغازه خارج شد.

6. a fair lady
خانمی خوشگل

7. a fat lady in a long dress glided into the hall vigorously fanning herself
یک زن چاق با پیراهن بلند در حالی که با بادزن به شدت خود را باد می زد خرامان خرامان وارد تالار شد.

8. a rich lady
زن پولدار

9. a rich lady with bejeweled hands
زنی ثروتمند با دستانی پر از جواهر

10. a tacky lady
یک خانم بد لباس

11. a tall lady with a black bob
خانم قد بلندی با گیسوی سیاه و کوتاه

12. a wealthy lady who endowed several schools
زن ثروتمندی که به چندین مدرسه عطیه بخشید.

13. a well-groomed lady
بانوی خوش لباس و خوش آرایش

14. an insightful lady
یک بانوی پر بصیرت

15. my old lady made me take a bath everyday
مادرم مرا وادار می کرد هر روز حمام بگیرم

16. the fat lady plunked in the chair
زن چاق تلپی روی صندلی نشست.

17. the fat lady squeezed through the door
خانم چاق به سختی از در رد شد.

18. the old lady surveyed me haughtily
پیر زن باتکبر مرا برانداز کرد.

19. the old lady trudged across the snow
پیرزن از میان برف ها کشان کشان رد شد.

20. the old lady was weighted with jewels
خانم پیر جواهرات فراوانی به خود آویخته بود.

21. a forlorn old lady living in a hut
پیرزن بینوایی که در آلونکی زندگی می کند.

22. a scantly clad lady
خانمی که لباس های نابسنده (برهنگی نما) پوشیده بود

23. a small dapper lady minced along the sidewalk
زن ریزه و خوش لباسی در امتداد پیاده رو قر می داد.

24. a tall, bosomy lady
بانویی بلند بالا با سینه ی بزرگ

25. behavior unbecoming a lady
رفتاری که در شان یک بانو نیست

26. enemies maligned the lady to the point that she was expelled
دشمنان از آن خانم آن قدر بدگویی کردند که اخراج شد.

27. he asked the lady impertinent questions
او از آن خانم پرسش های جسورانه ای کرد.

28. there was this lady in kerman
زنی بود در کرمان

29. to hand a lady into her car
خانمی را در وارد شدن به اتومبیل خود کمک کردن

30. when the old lady passed out, the situation got a bit hairy
هنگامی که پیرزن غش کرد اوضاع تا اندازه ای وخیم شد.

31. a plump, bonneted old lady
پیرزن چاق و چله و کلاه بر سر

32. a tall and fat lady whose silken skirt was rubbing on the floor, sailed into the hallway
خانم قد بلند و چاقی که دامن ابریشمی او بر زمین کشیده می شد،وارد سرسرا شد.

33. i once knew a lady that likened surprisingly to you
در گذشته خانمی را می شناختم که به طور شگفت انگیزی شبیه شما بود.

34. please assist the old lady in climbing the stairs
لطفا پیرزن را در بالا رفتن از پلکان کمک کنید.

35. they treated the old lady with civility and respect
آنان نسبت به پیرزن با ادب و احترام رفتار کردند.

36. to help an old lady get into a bus
در سوار شدن به اتوبوس به پیرزنی کمک کردن

37. upon seeing the fat lady he grimaced
به محض دیدن خانم چاق قیافه ی خود را درهم کشید.

38. a man darted toward the lady and snatched her purse
مردی به سوی خانم پرید و کیفش را قاپید.

39. a wisp of an old lady
پیرزنی همچون پر کاه

40. conduct that pertains to a lady
رفتاری که شایسته ی یک خانم است

41. my mother was truly a lady
مادرم واقعا خانم بود.

42. the shameful jangle of the lady and her servant
مشاجره ی شرم آور خانم و کلفت او

43. he surrendered his seat to a lady
صندلی خود را به یک خانم داد.

44. he tried to buoy the sick lady up
او کوشید روحیه ی زن بیمار را خوب کند.

45. repeated tribulations had perplexed the old lady
ناملایمات پی درپی پیرزن را گیج و حیران کرده بود.

46. they could not induce the old lady to sell her house
آنان نتوانستند پیرزن را به فروش خانه ی خود وادار کنند.

47. he had the audacity to ask the old lady to carry his suitcase
او با پررویی (با کمال وقاحت) از پیرزن خواست که چمدانش را حمل کند.

48. the story of hassan's association with the blonde lady
داستان رابطه ی حسن با آن خانم مو بور

49. the gas pipe had a leak and the old lady died of asphyxiation
لوله ی گاز سوراخ بود و پیرزن در اثر خفقان مرد.

50. everything they say about shamsey is a lie because she is a thoroughly moral lady
هر چه درباره ی شمسی می گویند دروغ است چون او زن کاملا نجیبی است.

مترادف ها

خانم (اسم)
wife, mistress, dame, lady, madam, missy, donna, mademoiselle, dona, gentlewoman, goodwife, signora

بانو (اسم)
mistress, woman, dame, lady, madam, matron, ladyship, donna, dona, gentlewoman, goodwife, grand dame

مادام (اسم)
dame, lady, madame

زوجه (اسم)
spouse, wife, lady, wedlock

رئیسه خانه (اسم)
lady

انگلیسی به انگلیسی

• well educated and refined woman, woman of high social position; daughter or wife of a nobleman, noblewoman; woman, female
female, being a woman; of a lady, feminine
you can use lady as a polite way of referring to a woman.
you can say `ladies' when you are addressing a group of women.
if you say that a woman is a lady, you mean that she behaves in a polite, dignified, and graceful way, especially if she comes from a high social class; an old-fashioned use.
lady is a title used in front of the names of some women from the upper classes.
some people refer to a public toilet for women as the ladies.

پیشنهاد کاربران

معنی لیدی مؤنث ، خانوم یا زن
خانم
مثال: The lady at the reception desk was very helpful.
خانم پشت میز پذیرش، بسیار کمک کننده بود.
1. بانو، خانم ( مودبانه ) .
2. ( عامیانه ) کوکائین.
مثال:
Ladies, may I show you to your table
I'm in love with the lady ( کوکائین )
خانم، زن، بانو، جنسیت مونث
عالی
Talk to me and I will treat you like a lady
Or
Let your parents talk so that I can be a lady for you
دختر - جوان - خانم - زن
معنی لیدی
خانم _ دختر

Lady :برای احترام به بانوان سالخورده گفته میشود
بانو. خانوم
بانو. خاتون .
خانم - مونث - زن
woman
زن /خانم
خانم، زن، مؤنث
بانو
Lady:بانو، خانم
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٦)

بپرس