laden

/ˈleɪdn̩//ˈleɪdn̩/

معنی: پر، سنگین، مملو، سنگین بار، بارگیری شده
معانی دیگر: گران بار، زیر بار (چیزی)، بار شده، (نادر) رجوع شود به: lade، پر por

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
(1) تعریف: loaded with a great burden; weighted.

- He appeared at the door, his arms laden with heavy bags.
[ترجمه گوگل] او در حالی که آغوشش را با کیسه های سنگین پر کرده بود، دم در ظاهر شد
[ترجمه ترگمان] او در آستانه در ظاهر شد، دست هایش پر از کیسه های سنگین بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: afflicted or burdened (often used in combination).

- laden with care
[ترجمه گوگل] پر از مراقبت
[ترجمه ترگمان] که پر از احتیاط بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- a heavy-laden man
[ترجمه گوگل] مردی سنگین
[ترجمه ترگمان] یه مرد پر بار سنگین
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- a debt-laden business
[ترجمه گوگل] یک تجارت پر از بدهی
[ترجمه ترگمان] یک کسب وکار پر از بدهی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
( verb )
• : تعریف: a past participle of lade.

جمله های نمونه

1. laden with sorrow
زیر بار غم

2. the tree is laden with fruit
درخت پر از میوه است.

3. their breasts were laden with medals
سینه ی آنها (یا جلو اونیفورم آنها) پر از مدال بود.

4. their horses were laden with booty
اسب های آنان با اموال غارت شده بار شده بود.

5. Dragging the fully laden boat across the sand dunes was no mean feat.
[ترجمه گوگل]کشیدن قایق کاملاً پر از تپه های شنی کار بدی نبود
[ترجمه ترگمان]کشتی از روی تپه های شنی که از تپه های شنی روی تپه های شنی دیده می شد، کار بزرگی نبود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The tables were laden with food.
[ترجمه گوگل]میزها پر از غذا بود
[ترجمه ترگمان]میزها پر از غذا بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. He always comes back from France laden with presents for everyone.
[ترجمه گوگل]او همیشه با هدایایی برای همه از فرانسه برمی گردد
[ترجمه ترگمان]او همیشه از فرانسه برگشته و هدایایی برای همه دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. He took the heavily laden tray from her.
[ترجمه گوگل]سینی پر بار را از او گرفت
[ترجمه ترگمان]سینی پر بار سنگین را از دستش گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The ship was laden with war materials.
[ترجمه گوگل]کشتی مملو از مواد جنگی بود
[ترجمه ترگمان]کشتی حامل مصالح جنگی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The trees were laden with apples.
[ترجمه گوگل]درختان پر از سیب بودند
[ترجمه ترگمان]درختان انباشته از سیب بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Many of their heavy industries are laden with debt.
[ترجمه گوگل]بسیاری از صنایع سنگین آنها مملو از بدهی است
[ترجمه ترگمان]بسیاری از صنایع سنگین آن ها انباشته از بدهی هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The trucks were laden with food and medicine.
[ترجمه گوگل]کامیون ها مملو از مواد غذایی و دارو بودند
[ترجمه ترگمان]کامیون ها پر از غذا و غذا بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The men trudged up the hill, laden with supplies.
[ترجمه گوگل]مردان با آکنده از آذوقه از تپه بالا رفتند
[ترجمه ترگمان]افراد با بار سنگین از بالای تپه بالا رفتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. His voice was soft, yet laden with threat.
[ترجمه گوگل]صدایش ملایم و در عین حال مملو از تهدید بود
[ترجمه ترگمان]صدایش نرم و هنوز پر از تهدید بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The apple trees were laden with fruit.
[ترجمه گوگل]درختان سیب مملو از میوه بودند
[ترجمه ترگمان]درختان سیب پر از میوه بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

پر (صفت)
full, rounded, ample, loaded, laden, fraught, rife, flown, top-full, populous

سنگین (صفت)
hard, serious, earnest, sober, laden, heavy, ponderous, burdensome, onerous, lumpish, lumpy, grave, hefty, weighty, cumbersome, loggy, logy, demure, unwieldy, saturnine, stodgy, weighted

مملو (صفت)
full, loaded, laden, fraught, rife

سنگین بار (صفت)
laden

بارگیری شده (صفت)
laden

انگلیسی به انگلیسی

• loaded, weighed down, bent under a heavy burden
if someone or something is laden with a lot of heavy things, they are holding or carrying them; a literary word.

پیشنهاد کاربران

1. پر. مملو. انباشته 2. بارگیری شده 3. پربار. پر محصول 4. سنگین
مثال:
a heavily laden truck
یک کامیون به شدت پر و سنگین
smoke laden air
هوای مملو از دود
Laden ( oil ) tanker
تانکر نفت بارگیری شده
تانکر بار شده از نفت
پر از چیزی بودن، چیزهای زیادی همراه خود داشتن
A table laden with food
بار بطور مثال بار هیجانی یا بارعاطفی Emotional laden
laden with values
مملو از ارزش ها
بارگیری شده، پُر
value - laden
ارزش گرا، ارزش مبنا، ارزش سو، ارزش پایه
( در مقابل value - free )
پایه ریزی

بپرس