lade

/ˈleɪd//leɪd/

معنی: بار کردن، با ملاقه خالی کردن، بارگیری کردن
معانی دیگر: خالی کردن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: lades, lading, laded, laden
(1) تعریف: to load with cargo.
مترادف: freight, load
متضاد: unlade, unload
مشابه: cram, fill, pack, stevedore, stow, stuff

(2) تعریف: to be loaded, as with a burden (usu. used in passive).
مترادف: burden, load
مشابه: charge, encumber, freight, stuff, weigh down

- They were laden with grief.
[ترجمه گوگل] غمگین بودند
[ترجمه ترگمان] بار دیگر سرشار از اندوه و اندوه بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: to cover or fill copiously (usu. used in passive).
مترادف: cover, cram, fill, load
مشابه: charge, freight, jam, load, stuff

- The vine is laden with grapes.
[ترجمه A.J] تاکستان از انگور پر شده است.
|
[ترجمه گوگل] انگور پر از انگور است
[ترجمه ترگمان] مو با انگور پر شده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: to lift or transfer, as with a dipper; ladle.
مترادف: dip, ladle, scoop
مشابه: dish, spoon
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: lader (n.)
(1) تعریف: to take on a load, as of cargo.
مترادف: fill
متضاد: unlade, unload

(2) تعریف: to lift or transfer a liquid; ladle.

جمله های نمونه

1. Dragging the fully laden boat across the sand dunes was no mean feat.
[ترجمه گوگل]کشیدن قایق کاملاً پر از تپه های شنی کار بدی نبود
[ترجمه ترگمان]کشتی از روی تپه های شنی که از تپه های شنی روی تپه های شنی دیده می شد، کار بزرگی نبود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. The tables were laden with food.
[ترجمه گوگل]میزها پر از غذا بود
[ترجمه ترگمان]میزها پر از غذا بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. He always comes back from France laden with presents for everyone.
[ترجمه گوگل]او همیشه با هدایایی برای همه از فرانسه برمی گردد
[ترجمه ترگمان]او همیشه از فرانسه برگشته و هدایایی برای همه دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. He took the heavily laden tray from her.
[ترجمه گوگل]سینی پر بار را از او گرفت
[ترجمه ترگمان]سینی پر بار سنگین را از دستش گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The ship was laden with war materials.
[ترجمه گوگل]کشتی مملو از مواد جنگی بود
[ترجمه ترگمان]کشتی حامل مصالح جنگی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. I came home laden with cardboard boxes.
[ترجمه گوگل]با جعبه های مقوایی به خانه آمدم
[ترجمه ترگمان]من با جعبه های مقوایی اومدم خونه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The waiter was pushing a laden sweet trolley towards our table.
[ترجمه گوگل]پیشخدمت یک چرخ دستی شیرین پر بار را به سمت میز ما هل می داد
[ترجمه ترگمان]پیشخدمت با چرخ دستی خوراکی ها را به طرف میز ما هل داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The dinner table was laden with crystal and silver.
[ترجمه گوگل]میز شام مملو از کریستال و نقره بود
[ترجمه ترگمان]میز غذاخوری از بلور و نقره پر شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. He is laden with heavy responsibility.
[ترجمه گوگل]مسئولیت سنگینی بر دوش اوست
[ترجمه ترگمان]او مملو از مسئولیت سنگین است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The trees were laden with apples.
[ترجمه گوگل]درختان پر از سیب بودند
[ترجمه ترگمان]درختان انباشته از سیب بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Many of their heavy industries are laden with debt.
[ترجمه گوگل]بسیاری از صنایع سنگین آنها مملو از بدهی است
[ترجمه ترگمان]بسیاری از صنایع سنگین آن ها انباشته از بدهی هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The trucks were laden with food and medicine.
[ترجمه گوگل]کامیون ها مملو از مواد غذایی و دارو بودند
[ترجمه ترگمان]کامیون ها پر از غذا و غذا بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The men trudged up the hill, laden with supplies.
[ترجمه گوگل]مردان با آکنده از آذوقه از تپه بالا رفتند
[ترجمه ترگمان]افراد با بار سنگین از بالای تپه بالا رفتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. His voice was soft, yet laden with threat.
[ترجمه گوگل]صدایش ملایم و در عین حال مملو از تهدید بود
[ترجمه ترگمان]صدایش نرم و هنوز پر از تهدید بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The apple trees were laden with fruit.
[ترجمه گوگل]درختان سیب مملو از میوه بودند
[ترجمه ترگمان]درختان سیب پر از میوه بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

بار کردن (فعل)
prime, burden, fill, load, weight, pack, freight, lade, steeve

با ملاقه خالی کردن (فعل)
lade

بارگیری کردن (فعل)
port, lade

انگلیسی به انگلیسی

• load; burden, weigh down; fill full; raise or remove (a liquid) with a dipper

پیشنهاد کاربران

بپرس