lacked

جمله های نمونه

1. he lacked a political alter ego on the editorial board
او فاقد دوستی صمیمی در هیئت ویراستاران بود.

2. he lacked the necessary backbone for this job
او پشتکار لازم برای این شغل را نداشت.

3. he lacked the steel of a great conqueror
او فاقد استحکام یک فاتح بزرگ بود.

4. they lacked nothing but water
آنها هیچ چیزی کم نداشتند بجز آب

5. her speech lacked fire
سخنرانی او گرمی نداشت.

6. his arguments lacked consistency
بحث های او پیوستگی منطقی نداشت.

7. a show that lacked sparkle
نمایشی که حرارت نداشت

8. the pianist's performance lacked authority
اجرای برنامه توسط پیانو نواز فاقد مهارت و پختگی بود.

9. a love affair that was intense but lacked permanence
یک رابطه ی عشقی که شدید بود ولی دوام نداشت

پیشنهاد کاربران

هم فعل هست و هم اسم
* در جایگاه فعل معنای نیاز داشتن دارد
As a verb means NEED or WANT
کمبود
lacked scientific evidence
شواهد علمی ناکافی
not have enough of sth

بپرس