laborious

/ləˈbɔːriəs//ləˈbɔːrɪəs/

معنی: ساعی، پر کار، سخت، دشوار، پر زحمت، زحمت کش
معانی دیگر: نیازمند به کار شدید، شاق، توان فرسا، (کنایه آمیز) انجام شده با کوشش زیاد و نتیجه ی بد، سخت کوش، کوشا

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: laboriously (adv.), laboriousness (n.)
(1) تعریف: requiring considerable effort or perseverance.
مترادف: arduous, toilsome
متضاد: easy, effortless
مشابه: burdensome, cumbersome, difficult, grueling, hard, stiff, strenuous, tiring, troublesome

- Hanging wallpaper is a laborious task.
[ترجمه گوگل] آویزان کردن کاغذ دیواری کار پر زحمتی است
[ترجمه ترگمان] آویزون کردن کاغذدیواری یه کار پر زحمت - ه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: requiring extreme patience and care.
مترادف: painstaking
متضاد: easy, effortless
مشابه: careful

- He wrote up the report in laborious detail.
[ترجمه گوگل] او این گزارش را با جزئیات پر زحمت نوشت
[ترجمه ترگمان] این گزارش را به تفصیل نوشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: diligent and hard-working.
مترادف: sedulous
متضاد: lackadaisical, lazy
مشابه: diligent, hard, indefatigable, industrious, painstaking, persevering, pertinacious, steady, zealous

- Mozart was a laborious composer whose output was vast.
[ترجمه گوگل] موتزارت آهنگساز پر زحمتی بود که آثارش بسیار زیاد بود
[ترجمه ترگمان] موتسارت یک آهنگ ساز پر زحمت بود که خروجی آن وسیع بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. laborious and futile negotiations
مذاکرات توان فرسا و بی حاصل

2. a laborious essay
یک مقاله ی ثقیل و عاری از لطف

3. months of laborious research
ماه ها پژوهش دشوار

4. Collecting the raw materials proved a long and laborious task.
[ترجمه گوگل]جمع آوری مواد اولیه کار طولانی و پر زحمتی بود
[ترجمه ترگمان]جمع آوری مواد خام یک کار طولانی و دشوار را ثابت کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Checking all the information will be slow and laborious.
[ترجمه گوگل]بررسی تمام اطلاعات کند و پر زحمت خواهد بود
[ترجمه ترگمان]بررسی کردن تمام اطلاعات کند و دشوار خواهد بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. They had the laborious task of cutting down the huge tree.
[ترجمه گوگل]آنها وظیفه پرزحمت قطع درخت بزرگ را داشتند
[ترجمه ترگمان]آن ها این کار دشوار را برای قطع کردن درخت بزرگ انجام می دادند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. That afternoon we made a laborious but uneventful descent down the north east face and retrieved our skis.
[ترجمه گوگل]آن بعدازظهر ما یک فرود پر زحمت اما بدون حادثه از سمت شمال شرقی انجام دادیم و اسکی هایمان را بازیابی کردیم
[ترجمه ترگمان]آن روز بعد از ظهر، ما کار سختی را انجام دادیم، اما با گذشتن از سراشیبی شمال شرقی خود را به زمین کشیدیم و skis را به دست آوردیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Producing these on conventional printers is a very laborious process and the results will only be in black and white.
[ترجمه گوگل]تولید اینها بر روی پرینترهای معمولی فرآیندی بسیار پر زحمت است و نتایج فقط سیاه و سفید خواهد بود
[ترجمه ترگمان]تولید این موارد در چاپگرهای متعارف یک فرآیند بسیار دشوار است و نتایج تنها به رنگ سیاه و سفید خواهد بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Since everyone enjoyed the results of this laborious task, it seemed only fair that everyone participate in their production.
[ترجمه گوگل]از آنجایی که همه از نتایج این کار پرزحمت لذت بردند، به نظر منصفانه بود که همه در تولید آنها شرکت کنند
[ترجمه ترگمان]از آنجا که همه از نتایج این کار پر زحمت لذت می بردند، به نظر می رسید که همه در تولید خود شرکت می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Under these conditions generative reproduction is very laborious but extremely productive.
[ترجمه گوگل]در این شرایط تولید مثل زایشی بسیار پر زحمت اما بسیار پربار است
[ترجمه ترگمان]تحت این شرایط تولید مثل تولید مثل تولید مثل کاری دشوار اما بسیار مفید است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Inefficiencies due to human error in conducting these laborious scans for potential applicants was another source for concern regarding the operation.
[ترجمه گوگل]ناکارآمدی ناشی از خطای انسانی در انجام این اسکن های پرزحمت برای متقاضیان بالقوه منبع دیگری برای نگرانی در مورد این عملیات بود
[ترجمه ترگمان]inefficiencies به دلیل خطای انسانی در انجام این اسکن دشوار برای متقاضیان احتمالی، منبع دیگری برای نگرانی در رابطه با این عملیات بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. It is a laborious process, likely to lead to embarrassing blunders if badly done.
[ترجمه گوگل]این یک فرآیند پرزحمت است که اگر بد انجام شود احتمالاً منجر به اشتباهات شرم آور می شود
[ترجمه ترگمان]این یک فرآیند پر زحمت است و به احتمال زیاد منجر به اشتباه ات شرم آور خواهد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Underwriters previously used a laborious manual system to assess risk, cross-referencing data from maps, spreadsheets and technical data.
[ترجمه گوگل]بیمه‌گران قبلاً از یک سیستم دستی پر زحمت برای ارزیابی ریسک، ارجاع متقابل داده‌ها از نقشه‌ها، صفحات گسترده و داده‌های فنی استفاده می‌کردند
[ترجمه ترگمان]Underwriters پیش از این از یک سیستم دستی پر زحمت برای ارزیابی ریسک، داده های با ارجاع متقابل از نقشه هایی، spreadsheet و داده های فنی استفاده کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. A further twenty-three laborious years were to elapse before official recognition of his services to Britain was given.
[ترجمه گوگل]قرار بود بیست و سه سال پرزحمت دیگر بگذرد تا اینکه خدمات او به بریتانیا به رسمیت شناخته شود
[ترجمه ترگمان]بیش از بیست و سه سال دشوار گذشت تا به رسمیت شناختن رسمی خدمات وی به انگلستان سپری شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

ساعی (صفت)
careful, active, industrious, diligent, studious, assiduous, laborious, painstaking, sedulous

پر کار (صفت)
active, laborious, hard-working, labor-intensive

سخت (صفت)
firm, hard, rigid, serious, solid, difficult, stringent, laborious, dogged, adamantine, tough, strict, strong, sticky, troublesome, exquisite, chronic, heavy, formidable, grim, demanding, arduous, ironclad, indomitable, austere, exacting, severe, stout, rugged, grave, intense, violent, callous, inexorable, trenchant, tense, crusty, difficile, trying, dour, intolerable, flinty, stony, petrous, hard-shell, irresistible, insupportable, inflexible, insufferable, labored, steely, rigorous, rocky, unsparing

دشوار (صفت)
hard, difficult, uphill, knotted, sore, laborious, tough, sticky, formidable, arduous, onerous, strait, intolerable, slippery, slippy, inexplicit, insupportable, inexplicable, nerve-racking, spinose, spiny

پر زحمت (صفت)
difficult, laborious, heavy, arduous, grinding, toilsome, effortful, ponderous, troublous

زحمت کش (صفت)
diligent, studious, assiduous, laborious, hard-working, painstaking, toilful

انگلیسی به انگلیسی

• tiresome, exhausting; hard, strenuous; constrained; dull, without spontaneity; industrious, diligent; careful and attentive to detail
a laborious task takes a lot of time and effort.

پیشنهاد کاربران

Formidable, onerous
شاق، دشوار، طاقت فرسا
سخت، دشوار، زمانبر
Laborious job به مشاغلی میگن که زمان و تلاش و زحمت بسیار زیادی می طلبند و از لحاظ جسمی می توانند حتی آسیب رسان باشند و ۹۰ درصد این جور پوزیشن های کاری در جهان عموما توسط مردان انجام میشوند
∆ Do you see women fighting for these positions? With roaches crawling all iver you? Oddly quiet when it comes to laborious jobs, right?
...
[مشاهده متن کامل]

حمالی
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
فعل ( verb ) : labor
اسم ( noun ) : labor
صفت ( adjective ) : labored / laboring / laborious
قید ( adverb ) : laboriously
پرزحمت و سخت
مشقت بار
نیاز به قدرت زیاد

بپرس