laboring

/ˈleɪbərɪŋ//ˈleɪbərɪŋ/

معنی: کار، کارگری، رنجبر
معانی دیگر: کار، کارگری، رنجبر

جمله های نمونه

1. trucks laboring up a long hill
کامیون هایی که به سختی از سربالایی طولانی بالا می رفتند

2. He is laboring in the fields.
[ترجمه گوگل]او در مزارع کار می کند
[ترجمه ترگمان]او در مزرعه کار می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. We are laboring for a bright future.
[ترجمه گوگل]ما برای آینده ای روشن تلاش می کنیم
[ترجمه ترگمان]ما برای یه آینده درخشان تلاش می کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The young man who said laboring was beneath his dignity finally put his pride in his pocket and got a job as a kitchen porter.
[ترجمه گوگل]مرد جوانی که می گفت کار کردن از حیثیتش پایین است، بالاخره غرورش را در جیبش گذاشت و به عنوان باربری آشپزخانه مشغول به کار شد
[ترجمه ترگمان]مرد جوانی که می گفت کارگری در زیر his است بالاخره غرور خود را در جیب نهاد و کاری پیدا کرد که به عنوان سرایدار آشپزخانه کار کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Dominic, whom he joined in laboring for the conversion of the heretics.
[ترجمه گوگل]دومینیک، که او در تلاش برای تغییر دین بدعت گذاران به او پیوست
[ترجمه ترگمان]دامینیک، که او برای تبدیل بدعتگذاران به تلاش خود ادامه داده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Now I am laboring hard every day from morn to eve, and feel the better for it.
[ترجمه گوگل]حالا من هر روز از صبح تا شب سخت کار می کنم و برای آن احساس بهتری دارم
[ترجمه ترگمان]حالا من هر روز از صبح تا شب تلاش می کنم و احساس بهتری نسبت به آن احساس می کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. One man undertook his studies with uncommon diligence, laboring nights, and walked away with seven pairs.
[ترجمه گوگل]مردی با سخت کوشی غیرمعمول، شب‌های پر زحمت، درس‌هایش را آغاز کرد و با هفت جفت از آنجا دور شد
[ترجمه ترگمان]یک نفر درسش را با diligence غیر معمول انجام داد و شب ها با هفت جفت پا به راه افتاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Laboring muscles burn oxygen rapidly and pour out waste carbon dioxide.
[ترجمه گوگل]ماهیچه های کارگر به سرعت اکسیژن می سوزانند و دی اکسید کربن زباله را بیرون می ریزند
[ترجمه ترگمان]ماهیچه های کارگران به سرعت اکسیژن را می سوزانند و کربن دی اکسید را هدر می دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Taxation bears hard on the laboring people in capitalist countries.
[ترجمه گوگل]مالیات بر زحمتکشان کشورهای سرمایه داری سخت می زند
[ترجمه ترگمان]مالیات بر مردم کارگر در کشورهای سرمایه دار سخت است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Cities grew rapidly, a large laboring class developed.
[ترجمه گوگل]شهرها به سرعت رشد کردند، طبقه کارگر بزرگی توسعه یافت
[ترجمه ترگمان]شهرها به سرعت رشد کردند، طبقه کارگر بزرگ توسعه یافت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The laboring farmer must be the first to partake of the fruit.
[ترجمه گوگل]کشاورز زحمتکش باید اولین کسی باشد که از میوه می خورد
[ترجمه ترگمان]کشاورز کارگر باید اولین کسی باشد که از این میوه لذت می برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The laboring people of the world are called on to unite.
[ترجمه گوگل]مردم زحمتکش جهان به اتحاد فراخوانده می شوند
[ترجمه ترگمان]مردم جهان برای متحد کردن فراخوانده می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The regbels labeled the labor laboring in the laboratory and lavatory.
[ترجمه گوگل]رگبل‌ها به نیروی کار در آزمایشگاه و دستشویی برچسب می‌زدند
[ترجمه ترگمان]The، کارگری را که در آزمایشگاه کار می کرد و مستراح داشت، برچسب می زدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. But this knowledge did not keep them from laboring to save him.
[ترجمه گوگل]اما این آگاهی آنها را از تلاش برای نجات او باز نداشت
[ترجمه ترگمان]اما این دانش آن ها را از تلاش برای نجات او نگه نمی داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Before liberation, the laboring people had no access to education.
[ترجمه گوگل]قبل از آزادی، مردم زحمتکش به تحصیل دسترسی نداشتند
[ترجمه ترگمان]پیش از آزادی، مردم کارگر به تحصیل دسترسی نداشتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

کار (اسم)
service, function, thing, office, task, act, action, deed, work, job, labor, karma, activity, ploy, affair, duty, shebang, appointment, workmanship, avocation, vocation, proposition, laboring, fist, concave, opus, kettle of fish

کارگری (صفت)
blue-collar, proletarian, laboring, labouring

رنجبر (صفت)
painstaking, laboring, labouring

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
فعل ( verb ) : labor
اسم ( noun ) : labor
صفت ( adjective ) : labored / laboring / laborious
قید ( adverb ) : laboriously
زایمان کردن
دستو پا زدن، تقلا کردن

بپرس