اسم ( noun )
• (1) تعریف: the expenditure of physical and mental effort in the performance of work.
• مترادف: effort, work
• مشابه: action, exertion, fatigue, moil, toil, travail, working
• مترادف: effort, work
• مشابه: action, exertion, fatigue, moil, toil, travail, working
- Clearing the land for farming required vast amounts of labor.
[ترجمه امیر] برای کشاورزان، مسطح کردن زمین نیازمند مقدار زیادی نیروی کار است.|
[ترجمه گوگل] پاکسازی زمین برای کشاورزی به مقدار زیادی نیروی کار نیاز داشت[ترجمه ترگمان] تمیز کردن زمین برای کشاورزی نیازمند مقدار زیادی نیروی کار است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- He was tired from his labor in the fields.
[ترجمه s] ان مرد از کارش در مزرعه خسته شده بود|
[ترجمه گوگل] او از کار در مزارع خسته شده بود[ترجمه ترگمان] از کارش در مزارع خسته شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: work performed for a wage or salary.
• مترادف: employ, employment, job
• مشابه: action, assignment, occupation, service, task, work
• مترادف: employ, employment, job
• مشابه: action, assignment, occupation, service, task, work
- The chef's salary contributes most to the cost of labor in running a restaurant.
[ترجمه گوگل] دستمزد سرآشپز بیشترین سهم را در هزینه کار در اداره رستوران دارد
[ترجمه ترگمان] دست مزد سرآشپز بیشتر به هزینه کار در اداره کردن یک رستوران کمک می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] دست مزد سرآشپز بیشتر به هزینه کار در اداره کردن یک رستوران کمک می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: the entire body of workers, esp. as distinguished from management.
• مترادف: employees, hands, proletariat, working class
• مشابه: laborers, work force, workers
• مترادف: employees, hands, proletariat, working class
• مشابه: laborers, work force, workers
- The suggested compromise wasn't satisfactory to either labor or management.
[ترجمه گوگل] مصالحه پیشنهادی برای کارگران و مدیریت رضایت بخش نبود
[ترجمه ترگمان] سازش پیشنهادی برای کار یا مدیریت رضایت بخش نبود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] سازش پیشنهادی برای کار یا مدیریت رضایت بخش نبود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (4) تعریف: the physical effort, pain, or discomfort of childbirth.
• مترادف: travail
• مشابه: accouchement, childbirth, parturition, throe
• مترادف: travail
• مشابه: accouchement, childbirth, parturition, throe
- Labor with her first child was much longer andharder than with her second.
[ترجمه شی] بدنیا آمدن فرزند اولش طولانی تر و سخت تر از فرزند دومش بود|
[ترجمه گوگل] زایمان با فرزند اول او بسیار طولانی تر و سخت تر از فرزند دوم او بود[ترجمه ترگمان] کارگری که با اولین بچه اش کار می کرد بیشتر از یک ثانیه بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- She went into labor two weeks before the baby was due.
[ترجمه نرجس عبادی] دو هفته قبل از به دنیا آمدن بچه، درد زایمانش شروع شده بود.|
[ترجمه مرضیه] درد زایمانش از دو هفته قبل از تولد فرزندش شروع شده بود.|
[ترجمه گوگل] او دو هفته قبل از تولد نوزاد شروع به زایمان کرد[ترجمه ترگمان] اون دو هفته قبل از اینکه بچه بدنیا بیاد، زایمان کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: labors, laboring, labored
حالات: labors, laboring, labored
• (1) تعریف: to work hard and exhaustively; toil.
• مترادف: grub, moil, toil, travail
• مشابه: agonize, drudge, plod, slave, strain, sweat, trouble, tug, work, worry
• مترادف: grub, moil, toil, travail
• مشابه: agonize, drudge, plod, slave, strain, sweat, trouble, tug, work, worry
- They labored on the project for weeks.
[ترجمه گوگل] آنها هفته ها روی این پروژه کار کردند
[ترجمه ترگمان] آن ها هفته ها روی این پروژه کار کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] آن ها هفته ها روی این پروژه کار کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to proceed with difficulty.
• مترادف: struggle, toil
• مشابه: plod, strain
• مترادف: struggle, toil
• مشابه: plod, strain
- The old car labored up the hill.
[ترجمه گوگل] ماشین قدیمی از تپه بالا رفت
[ترجمه ترگمان] اتومبیل کهنه از تپه بالا رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] اتومبیل کهنه از تپه بالا رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: to suffer from a disadvantage (usu. fol. by under).
• مشابه: suffer
• مشابه: suffer
- She was laboring under the misapprehension that she was to be promoted.
[ترجمه گوگل] او تحت این سوء تفاهم کار می کرد که قرار است ارتقا یابد
[ترجمه ترگمان] او در زیر این سو تفاهم تلاش کرده بود که او ترفیع بگیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] او در زیر این سو تفاهم تلاش کرده بود که او ترفیع بگیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (4) تعریف: to be in childbirth.
فعل گذرا ( transitive verb )
• : تعریف: to treat in endless or exhaustive detail.
• مترادف: belabor, dwell on
• مشابه: detail, develop, elaborate, expand, expound, harp on, overdo
• مترادف: belabor, dwell on
• مشابه: detail, develop, elaborate, expand, expound, harp on, overdo
- I understand, so don't labor the point.
[ترجمه گوگل] می فهمم، پس به این موضوع اهمیت نده
[ترجمه ترگمان] من درک می کنم، پس زحمت نکش
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] من درک می کنم، پس زحمت نکش
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید