label

/ˈleɪbl̩//ˈleɪbl̩/

معنی: لقب، برچسب، علامت، اتیکت، متمم سند یا نوشته، تکه باریک، اصطلاح خاص، برچسب زدن
معانی دیگر: عنوان، ویژه نام، نشان کارخانه یا سازنده ی کالا، مارک تجارتی، انگ، اتیکت دار کردن، رده بندی کردن، لقب دادن، اسم روی کسی یا چیزی گذاشتن، قیطان یا روبان که با مهر سربی یا لاک و مهر به سند الصاق می شود، کارخانه یا سازنده ی انگ یا مارک بخصوصی، (زیست شناسی) رجوع شود به: tracer، (معماری) گچبری برجسته در بالای در یا پنجره، طبقه بندی کردن

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: a slip of paper or cloth tag that bears information as to the contents, destination, owner, or use of something to which it is attached.
مترادف: docket, tag, ticket
مشابه: mark, sticker, tab

- I stuck the address label on the side of the package.
[ترجمه عابدی اصغر] من برچسب آدرس رادرکنار بسته چسباندم
|
[ترجمه گوگل] برچسب آدرس را کنار بسته چسباندم
[ترجمه ترگمان] من برچسب آدرس را در قسمت بسته بسته بندی کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Attach a label with your child's name to each of the items he or she is bringing to camp.
[ترجمه گوگل] به هر یک از وسایلی که او به کمپ می آورد، برچسبی با نام فرزندتان بچسبانید
[ترجمه ترگمان] یک برچسب را با نام کودک خود به هر یک از مواردی که او به اردوگاه می آورد، پیوست کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The label on the shirt should have washing instructions.
[ترجمه گوگل] برچسب روی پیراهن باید دستورالعمل شستشو داشته باشد
[ترجمه ترگمان] برچسب روی پیراهن باید دستورالعمل شستشو داشته باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The ingredients are listed on the jar's label.
[ترجمه گوگل] مواد تشکیل دهنده روی برچسب شیشه درج شده است
[ترجمه ترگمان] مواد تشکیل دهنده در برچسب شیشه فهرست شده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: a descriptive term or brief phrase used to classify a person or thing.
مترادف: denomination, epithet
مشابه: appellation, classification, description, designation, name, nickname, sobriquet, tag

- The inventor Thomas Edison was labelled "slow" by teachers when he was young.
[ترجمه علی] مخترع توماس ادیسون وقتی که جوان بود از طرف معلمان برچسب کند ذهن گرفته بود
|
[ترجمه گوگل] مخترع توماس ادیسون در جوانی توسط معلمان برچسب "کند" شد
[ترجمه ترگمان] مخترع توماس ادیسون هنگامی که جوان بود برچسب \"کند\" نامیده شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: a distinctive sign or trademark for a product, esp. a phonograph record, or its manufacturer.
مترادف: brand, logo, logotype, trademark
مشابه: name

- In 1972, the band was finally offered a contract with a big-time record label.
[ترجمه گوگل] در سال 1972، سرانجام به گروه پیشنهاد شد که با یک شرکت موسیقی بزرگ قرارداد ببندد
[ترجمه ترگمان] در سال ۱۹۷۲، این گروه در نهایت یک قرارداد با برچسب رکورد زمانی بزرگ ارائه کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: labels, labeling, labeled
مشتقات: labeler (n.)
(1) تعریف: to put a label on or attach a label to.
مترادف: docket, tag, ticket
مشابه: call, designate, hallmark, imprint, mark, tab

- You should label all your luggage.
[ترجمه گوگل] شما باید تمام چمدان های خود را برچسب بزنید
[ترجمه ترگمان] تو باید همه وسایلت رو برچسب بزنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The winery has to label these bottles by hand.
[ترجمه گوگل] کارخانه شراب سازی باید این بطری ها را با دست برچسب گذاری کند
[ترجمه ترگمان] کارخانه شراب سازی باید با دست این بطری ها را برچسب بزند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to identify or designate with, or as though with, a label.
مترادف: designate, identify, mark
مشابه: call, classify, name, specify, stamp, tag

- She labeled the piles of papers that needed to be filed.
[ترجمه گوگل] او روی انبوهی از اوراق که باید بایگانی می شد برچسب زد
[ترجمه ترگمان] اون به کپه ای کاغذ که نیاز بود پر بشه برچسب زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: to describe or classify (often fol. by "as").
مترادف: call, categorize, characterize, dub, identify, tag
مشابه: classify, define, denominate, describe, designate, name, pigeonhole, stamp, term, title

- The child was wrongly labeled as autistic.
[ترجمه گوگل] به کودک به اشتباه برچسب اوتیسم زده شد
[ترجمه ترگمان] کودک به اشتباه به عنوان اوتیسمی شناخته می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- These chemicals have been labeled highly toxic.
[ترجمه گوگل] این مواد شیمیایی دارای برچسب بسیار سمی هستند
[ترجمه ترگمان] این مواد شیمیایی بسیار سمی برچسب خورده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. to label bottles
برچسب زدن به بطری ها

2. they use the label "traitor" for all their opponents
آنها به همه ی مخالفان خود برچسب ((خائن)) می زنند.

3. to affix a label to a bottle
روی یک بطری برچسب زدن

4. to soak a label off a jam jar
بر چسب شیشه مربا را با خیساندن کندن

5. do not remove the label containing the manufacturer's name and the item's price!
اتیکت حاوی نام سازنده و قیمت کالا را نکنید!

6. he was gradually given the label "womanizer"
کم کم به او لقب ((زن باز)) را دادند.

7. before taking the medicine, read the label on the bottle carefully
پیش از مصرف دارو برچسب روی بطری را دقیقا بخوانید.

8. she wrote her name on the label and stuck it to the suitcase
نام خود را روی برچسب نوشت و روی چمدان چسباند.

9. I have tied a label on.
[ترجمه گوگل]من یک برچسب روی آن بسته ام
[ترجمه ترگمان] من یه برچسب روش بستم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. We tested various supermarkets' own label pasta sauces .
[ترجمه گوگل]ما سس های ماکارونی با برچسب سوپر مارکت های مختلف را آزمایش کردیم
[ترجمه ترگمان]ما supermarkets مختلف پاستا را آزمایش کردیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The washing instructions are on the label.
[ترجمه گوگل]دستورالعمل شستشو روی برچسب موجود است
[ترجمه ترگمان]دستورالعمل شستن بر روی برچسب است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. No matter what label is thrown your way, only you can define yourself.
[ترجمه گوگل]مهم نیست چه برچسبی بر سر شما زده می شود، فقط شما می توانید خودتان را تعریف کنید
[ترجمه ترگمان]مهم نیست که چه نوع برچسب به شما داده می شود، تنها شما می توانید خودتان را تعریف کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. A large label had been gummed to the back of the photograph.
[ترجمه گوگل]یک برچسب بزرگ در پشت عکس چسبانده شده بود
[ترجمه ترگمان]برچسبی بزرگ به پشت عکس بسته شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. It says 'Dry clean' on the label.
[ترجمه گوگل]روی برچسب "تمیز کردن خشک" نوشته شده است
[ترجمه ترگمان]روی برچسب تمیز خشک است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Don't forget to attach the label to your luggage.
[ترجمه گوگل]فراموش نکنید که برچسب را به چمدان خود بچسبانید
[ترجمه ترگمان]فراموش نکنید که برچسب را به چمدان تان وصل کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. Tie this label to your suitcase.
[ترجمه گوگل]این برچسب را به چمدان خود ببندید
[ترجمه ترگمان]این برچسب را به چمدان خود ببندید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. The label says to take one dose three times a day.
[ترجمه گوگل]برچسب می گوید که یک دوز را سه بار در روز مصرف کنید
[ترجمه ترگمان]برچسب می گوید که روزانه سه بار مصرف شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. The label is on the inner side of the box.
[ترجمه گوگل]برچسب در قسمت داخلی جعبه است
[ترجمه ترگمان]برچسب در قسمت داخلی جعبه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

لقب (اسم)
addition, epithet, title, label, appellation, surname, agnomen, sobriquet, byname, cognomen, soubriquet

برچسب (اسم)
tally, label, ticket, banderol, banderole, tag

علامت (اسم)
significant, tally, indication, label, token, sign, index, mark, insignia, signal, emblem, symptom, omen, tag, tick, docket, intimation, milestone, ostent, portent

اتیکت (اسم)
tally, label

متمم سند یا نوشته (اسم)
label

تکه باریک (اسم)
label, sliver

اصطلاح خاص (اسم)
label

برچسب زدن (فعل)
label, tag

تخصصی

[حسابداری] برچسب ؛ ورقه مشخصات
[کامپیوتر] برچسب - 1- اسم یا شماره ی شناسایی متصل به یک جمله ی مخصوص در برنامه ی کامپیوتری . 2- بلوکی از اطلاعات ضبط شده بر روی یک نوار برای شناسایی آن. 3- یک اسم شناسایی ضبط شده بر روی دیسک که به وسیلهی فرمان dir در OS/2 , MS-DOS و سیستمهای عامل مشابه نشان داده می شود. - برچسب زدن، برچسب، مطلب
[برق و الکترونیک] پیغام، بر چسب
[صنایع غذایی] برچسب : به هر گونه طرح و برگه نوشته شده یا نقاشی چاپ شده که روی بسته بندی غذا چسبانده یا نقش شود بر چسب گویند.
[زمین شناسی] مطلب توصیف بافتی عارضه جغرافیایی واقع بر روی نقشه.
[نساجی] برچسب -اتیکت
[ریاضیات] برچسب
[آمار] برچسب

انگلیسی به انگلیسی

• ticket; tag; sign; note, slip of paper; nickname; text which appears on a computerized note (computers); destination of a goto command (computers)
affix a label to, affix a tag or sticker to; call, name, give a nickname to; classify
a label is a piece of paper, cloth, or plastic that is attached to an object to give information about it.
if you label something, you attach a label to it.
a label is also a word or phrase that people use to describe you; used showing disapproval.
if people label you as something, they describe you or think of you in that way; used showing disapproval.
you can refer to a company that produces and promotes records as a particular label.

پیشنهاد کاربران

با عنوان . . . خوانده شدن
برچسب، برچسب گذاشتن
مثال: The label on the box indicates its contents.
برچسب روی جعبه محتویات آن را نشان می دهد.
برچسب ، عنوان
علامت گذاری کردن جهت اصلاح آن ( بیشتر در متون صورت می گیرد و روی موارد لیبل گذاری بحث می کنند )
ناشر موسیقی
label ( عمومی )
واژه مصوب: برچسب
تعریف: باریکه‏ای از کاغذ یا مقوا یا فلز که بر چیزی نصب می شود و بر روی آن اطلاعات یا دستورالعمل مرتبط با آن چیز نوشته می شود
برَجسباندن.
label
نشان آویخته به جامه دان : پِی آویز
نامیدن
🌟 نمره گذاری
برچسب زنی، برچسب گذاری، نام گذاری، لقب دهی، عنوان گذاری
برچسب. لکه دار
report labelsبرچسب گزارش یا ریپورت
a record company
label
( labeled ( US ) = labelled ( UK
labeling = labelling
اسم : لقب. برچسب. علامت. اتیکت. متمم سند یا مدرک. عنوان. مارک. وصله. انگ.
فعل : برچسب زدن به. برچسب چسباندن روی. اتیکت چسباندن روی. برچسب . . . . زدن به کسی. خواندن. نامیدن. بعنوانِ . . . قلمداد کردن.

علامت گذاری
انگ زدن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٧)

بپرس