lobed

/loʊbd//ləʊbd/

لپ دار، لپی، نرمدار، لخته لخته، فصفص، بریده بریده، چند جزئی

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
(1) تعریف: having or formed as a lobe or lobes.

(2) تعریف: of a leaf, having divisions that reach about halfway to the base.

جمله های نمونه

1. The mature leaves are deeply lobed, often curling at the edges.
[ترجمه گوگل]برگ های بالغ دارای لوبی عمیق هستند و اغلب در لبه ها پیچ می خورند
[ترجمه ترگمان]برگ های بالغ به شدت lobed هستند و اغلب در لبه ها پیچ وتاب می خورند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Asiatic vine with three - lobed leaves and purple berries.
[ترجمه گوگل]تاک آسیایی با برگ های سه لوب و توت های بنفش
[ترجمه ترگمان]تاک آسیایی با برگ های سه - و دانه های ارغوانی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Leaf blade lobed more than 50% to base.
[ترجمه گوگل]تیغه برگ بیش از 50 درصد به سمت قاعده لوب شد
[ترجمه ترگمان]تیغه برگ بیشتر از ۵۰ درصد به پایه می رسد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Leaves undivided or 3- or 5(or - lobed, margin usually serrate.
[ترجمه گوگل]برگها تقسیم نشده یا 3 یا 5 (یا - لوبدار، حاشیه معمولاً دندانه دار
[ترجمه ترگمان]برگ ها به صورت یکپارچه یا ۳ - یا ۵ (یا - lobed)، حاشیه معمولا serrate ترک می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Old World vine with lobed evergreen leaves and black berrylike fruits.
[ترجمه گوگل]انگور دنیای قدیم با برگ های همیشه سبز لوبدار و میوه های توت مانند
[ترجمه ترگمان]تاک کهن جهان با برگ های همیشه سبز و میوه های berrylike سیاه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Properties: color lobed or needle crystal, hexagonal columnar crystal obtained after distillation, easy deliquescence.
[ترجمه گوگل]خواص: کریستال لوبی رنگی یا سوزنی، کریستال ستونی شش ضلعی که پس از تقطیر به دست می آید، ریزش آسان
[ترجمه ترگمان]ویژگی ها: lobed رنگ یا بلور سوزن، بلور ستونی شش ضلعی که بعد از تقطیر، deliquescence آسان بدست می آید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Leaves opposite, simple, sometimes lobed, usually with large gland patches near base, often abaxially gray mealy.
[ترجمه گوگل]برگ‌های متقابل، ساده، گاهی اوقات لوب‌دار، معمولاً با تکه‌های غده‌ای بزرگ در نزدیکی قاعده، اغلب آردآلود خاکستری رنگ
[ترجمه ترگمان]برگ های مقابل، ساده و گاهی اوقات lobed، معمولا با تکه های بزرگ غده در نزدیکی پایه، اغلب abaxially خاکستری رنگ
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The lobed fins of early fish have turned into structures as diverse as wings, fins, hoofs and hands.
[ترجمه گوگل]باله های لوب دار ماهی های اولیه به ساختارهایی مانند بال، باله، سم و دست تبدیل شده است
[ترجمه ترگمان]در حال حاضر، باله های ماهی به عنوان بال، باله، سم اسب و دست تبدیل به سازه هایی شده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Leaf blade 3- or 5- lobed, lateral lobes usually as long as central lobe, apex of lateral lobes caudate-acuminate.
[ترجمه گوگل]تیغه برگ 3 یا 5 لوب، لوب های جانبی معمولاً به اندازه لوب مرکزی، راس لوب های جانبی دمی-دوزدار است
[ترجمه ترگمان]تیغه برگ ۳ - یا ۵ - lobed، بخش های جانبی معمولا به بلندی بخش مرکزی، راس بخش های جانبی caudate - acuminate می باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The testes are lobed organs.
[ترجمه گوگل]بیضه ها اندام های لوب دار هستند
[ترجمه ترگمان] اندام های جنسی اندام های جنسی هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The oral shield may be rounded and triangular or distally lobed and like a blunt flattened arrow head.
[ترجمه گوگل]سپر دهان ممکن است گرد و مثلثی یا لوب دیستال و مانند یک سر فلش صاف صاف باشد
[ترجمه ترگمان]سپر شفاهی ممکن است گرد و مثلثی شکل و یا distally باشد و مانند یک سر تیر افقی مسطح باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Any of several small wading birds of the family Phalaropodidae, resembling sandpipers but having lobed toes that enable them to swim.
[ترجمه گوگل]هر یک از چندین پرنده ی کوچک از خانواده Phalaropodidae که شبیه به ماسه زار هستند، اما دارای انگشتان لبه دار هستند که آنها را قادر به شنا می کند
[ترجمه ترگمان]هر یک از چند پرنده کوچک wading از خانواده Phalaropodidae که شبیه sandpipers هستند اما پنجه های lobed دارند که آن ها را قادر می سازد شنا کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. In the paper, according to the working principle of volumetric gas lobed rotor meter, the adequateness of the gas lobed rotor meter in domestic user area of city for gas metering is demonstrated.
[ترجمه گوگل]در این مقاله، با توجه به اصل کار روتور متر لوب گاز حجمی، کفایت روتور متر لوب گازی در منطقه کاربری خانگی شهر برای اندازه گیری گاز نشان داده شده است
[ترجمه ترگمان]در این مقاله، با توجه به اصل کار of حجمی گاز volumetric، adequateness کنتور گاز lobed rotor در محدوده کاربری داخلی شهر برای اندازه گیری گاز اثبات شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• having a lobe or lobes, having a certain kind of lobe

پیشنهاد کاربران

lobed ( زیست شناسی - علوم گیاهی )
واژه مصوب: لَپ دار
تعریف: ویژگی برگی با حاشیه ای مرکب از لَپ های گرد و فرورفتگی هایی که حداکثر تا یک دوم نیمۀ سطح امتداد داشته باشد
لبه، موتور دوّار ( برای مثال برخی از اتومبیل های مزدا ) یک روتور سه لبه یا مثلثی دارد

بپرس