lived


lived _
پسوند: دارای نوع بخصوصی زندگی، - زی [long-lived]

بررسی کلمه

پسوند ( suffix )
• : تعریف: having a life of (such) a kind or length.

- short-lived
[ترجمه AMIRYT] زمان کوتاه
|
[ترجمه احسان] مدت عمر کوتاه
|
[ترجمه گوگل] کوتاه مدت
[ترجمه ترگمان] عمر کوتاهی دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. he lived a holy life
او با پرهیزکاری زندگی کرد.

2. he lived a long life
او خیلی عمر کرد.

3. he lived a simple and abnegating life
او به طور ساده و ایثارگرانه ای زندگی می کرد.

4. he lived a useful life
او زندگی پرثمری داشت.

5. he lived here formerly
سابقا اینجا زندگی می کرد.

6. he lived in a three-story house
او در یک خانه ی سه اشکوبه زندگی می کرد.

7. he lived in an old croft
او در یک کلبه ی روستایی قدیمی زندگی می کرد.

8. he lived in luxury and ease
او در تجمل و راحتی زنگی می کرد.

9. he lived in the orient for several years
چندین سال در خاور دور زندگی کرد.

10. he lived simply and avoided extravagance
او ساده زندگی می کرد و از ولخرجی خودداری می نمود.

11. he lived to the ripe age of ninety
تا سن پیشرفته ی نودسالگی زندگی کرد.

12. i lived with her for a week and savored every minute of it
یک هفته با او زندگی کردم و هر دقیقه ی آن برایم لذت بخش بود.

13. orphans lived in utmost misery
یتیمان در نهایت فلاکت زندگی می کردند.

14. she lived by her pen
او از راه قلمش نان می خورد.

15. she lived her days happily
او ایام خود را به خوشی به سر می برد.

16. she lived in hourly dread
او در هراس دایم بسر می برد.

17. they lived on the fat of the land
آنها از برکت زمین (از ناز و نعمت) بهره مند بودند.

18. they lived under the same roof for many years
آنان سال ها باهم در زیر یک سقف زندگی کردند.

19. we lived within a stone's throw of the school
ما در مجاورت (در فاصله ی پرتاب یک سنگ از) مدرسه زندگی می کردیم.

20. and they lived happily ever after
و پس از آن همواره خوشحال و خرم زندگی کردند.

21. foreigners who lived in rome gradually became italianized
خارجیانی که در رم زندگی می کردند کم کم ایتالیایی منش شدند.

22. he has lived a blameless life
او زندگی عاری از گناهی داشته است.

23. he once lived in tehran
او زمانی در تهران زندگی می کرد.

24. my mother lived by the precept: "do unto others as you would have them do unto you"
مادرم طبق این دستورالعمل زندگی می کرد: ((با دیگران چنان کن که خواهی با تو آنچنان کنند. ))

25. primitive humans lived in caves
انسان های آغازین در غار زندگی می کردند.

26. primitive humans lived in harmony with nature
انسان های آغازین در هماهنگی با طبیعت زندگی می کردند.

27. the boy lived in the hulk of a passenger ship
پسر در لاشه ی یک کشتی مسافری زندگی می کرد.

28. the refugees lived in complete destitution
پناهندگان در فقر و فاقه ی کامل به سر می برند.

29. a merchant who lived in a beautiful mansion
تاجری که در یک کاخ زیبا زندگی می کرد

30. the emir's wives lived in the harem
زنان امیر در حرمسرا زندگی می کردند.

31. the old woman lived in a dreadful hole
پیرزن در بیغوله ی وحشتناکی زندگی می کرد.

32. the old woman lived in hardship
پیرزن در عسرت زندگی می کرد.

33. the two friends lived together perfectly harmoniously
دو دوست با سازگاری کامل با هم زندگی می کردند.

34. by careful husbandry they lived through the drought
با صرفه جویی کامل خشکسالی را طی کردند.

35. even though he had lived in tehran for many years, his speech was still rather countrified
با آنکه سال ها در تهران زیسته بود هنوز هم گفتارش تا اندازه ای دهاتی بود.

36. the disinherited masses who lived behind the iron curtain
توده های محروم(از حقوق) که در پشت پرده ی آهنین زندگی می کردند

37. the old hermit who lived in a cave and prayed day and night
معتکف پیری که در غار زندگی می کرد و شب و روز عبادت می نمود.

38. one of the few who lived through war and famine
یکی از اشخاص معدودی که از جنگ و قحطی جان به در برد

39. he was still unknown, notwithstanding he had lived here many years
گرچه سال ها اینجا زندگی کرده بود هنوز هم کسی او را نمی شناخت.

40. as long as their father was alive, the brothers lived together in concord
مادام که پدرشان زنده بود برادرها با سازگاری با هم زندگی می کردند.

41. in some areas, peasants used to be bought or sold with the land on which they worked and lived
در برخی نقاط رعایا را همراه با زمینی که در آن کار و زندگی می کردند خرید و فروش می کردند.

انگلیسی به انگلیسی

• having life, having a certain kind of life (used mainly in combination)

پیشنهاد کاربران

زندگی می کرد. رندگی کرده بود
زندگی کردن، زیستن، حیات، وجود
زندگی می کرد
زیسته
زندگی

بپرس