ligament

/ˈlɪɡəmənt//ˈlɪɡəmənt/

معنی: بند، پیوند، رباط، وتر عضلانی، بندیزه
معانی دیگر: بنده، واصل، هم بند، هم بستگر، (کالبد شناسی) رباط، لیگمان، بندینه

بررسی کلمه

اسم ( noun )
مشتقات: ligamental (adj.), ligamentous (adj.)
• : تعریف: a band of fibrous tissue that connects bones or supports muscles or organs.

جمله های نمونه

1. the law of nations, the great ligament of mankind
قانون بین المللی،پیوند عمده ی بشریت

2. He's snapped a ligament in his knee.
[ترجمه گوگل]او یک رباط زانویش را شکسته است
[ترجمه ترگمان]اون یک رباط تو زانوش پاره شده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. He tore a ligament in his left knee.
[ترجمه گوگل]رباط زانوی چپش پاره شد
[ترجمه ترگمان]اون رباط رو با زانوی چپش پاره کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. She tore ligament in her ankle while she was playing squash.
[ترجمه گوگل]او در حین بازی اسکواش رباط مچ پا پاره کرد
[ترجمه ترگمان] وقتی که اون داشت اسکواش بازی می کرد، ligament رو پاره کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. He suffered ligament damage in his hand two weeks ago in Palm Springs that required cortisone shots.
[ترجمه گوگل]او دو هفته پیش در پالم اسپرینگز دچار آسیب رباط دست شد که نیاز به تزریق کورتیزون داشت
[ترجمه ترگمان]او دو هفته پیش در پالم اسپرینگز خیلی آسیب دیده بود که نیاز به شلیک هوایی داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. After the game, she tearfully spoke of possible ligament damage.
[ترجمه گوگل]پس از بازی، او با اشک از آسیب احتمالی رباط صحبت کرد
[ترجمه ترگمان]پس از بازی، او با چشمانی اشکبار از آسیب رباط احتمالی سخن گفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. A pin was inserted to stabilize the ligament, and scar tissue from the previous injury had to be cleared.
[ترجمه گوگل]یک پین برای تثبیت رباط وارد شد و بافت اسکار آسیب قبلی باید پاک می‌شد
[ترجمه ترگمان]یک پین برای ثابت کردن رباط قرار داده شد و بافت زخم ناشی از آسیب قبلی باید پاک سازی شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. In November 199 Jones suffered ligament and joint damage to his left ring finger in a dirt-bike accident.
[ترجمه گوگل]در نوامبر 199 جونز در یک تصادف با دوچرخه خاکی دچار آسیب رباط و مفصل انگشت حلقه چپ خود شد
[ترجمه ترگمان]در ماه نوامبر ۱۹۹ جونز به رباط صدمه زد و ضربه مفصلی به انگشت سمت چپ خود در یک تصادف با دوچرخه خورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Chris tore a ligament in his right elbow.
[ترجمه گوگل]کریس رباط آرنج راستش را پاره کرد
[ترجمه ترگمان]ک-- ری - - س \"یه لخته توی آرنج راستش پاره کرد\"
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Jurkovic suffered a torn medial collateral ligament in his left knee and missed the rest of the game.
[ترجمه گوگل]یورکوویچ از پارگی رباط جانبی داخلی زانوی چپ خود رنج برد و ادامه بازی را از دست داد
[ترجمه ترگمان]Jurkovic درد شدیدی را در زانوی چپش سوراخ کرد و بقیه بازی را از دست داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. I've torn a ligament.
[ترجمه گوگل]رباطم پاره شده
[ترجمه ترگمان]من یه رباط رو پاره کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Semenik tore the anterior cruciate ligament in his left knee Saturday.
[ترجمه گوگل]سمنیک روز شنبه رباط صلیبی قدامی زانوی چپ خود را پاره کرد
[ترجمه ترگمان]Semenik رباط صلیبی جلویی را روز شنبه در زانوی چپ خود پاره کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The damage was so severe that doctors repaired the tattered left knee with a cadaver ligament.
[ترجمه گوگل]آسیب به حدی بود که پزشکان زانوی پاره شده چپ را با رباط جسد ترمیم کردند
[ترجمه ترگمان]خسارت چنان شدید بود که پزشکان زانوی چپ را با رباط محل جسد تعمیر کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Flanker Len Dineen received a broken ankle, and no. 8 Victor Donnelly knee ligament damage.
[ترجمه گوگل]فلانکر لن دینین مچ پا شکسته شد و نه 8 آسیب رباط زانو ویکتور دانلی
[ترجمه ترگمان]لن dineen مچ پا شکسته ای را دریافت کرد و نه ۸ ویکتور Donnelly به رباط آسیب وارد می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Meanwhile, defender Graham Hill, sidelined since the start of the season by knee ligament damage, has resumed full training.
[ترجمه گوگل]در همین حال، مدافع گراهام هیل که از ابتدای فصل به دلیل آسیب دیدگی رباط زانو از میادین دور بود، تمرینات خود را به طور کامل از سر گرفت
[ترجمه ترگمان]در همین حال، مدافع گراه ام هیل، که از آغاز فصل با آسیب رباط زانو به حاشیه رانده شده است، آموزش های کامل را ازسر گرفته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

بند (اسم)
fit, article, articulation, joint, link, bind, bond, clause, provision, snare, segment, levee, facet, hinge, line, dyke, dike, paragraph, dam, wristband, tie, frenum, clamp, binder, sling, fastening, manacle, weir, canto, ligation, commissure, ligature, noose, facia, fascia, funiculus, joggle, holdback, holdfast, internode, ligament, proviso, stanza, trawl

پیوند (اسم)
graft, connection, linkage, union, synthesis, slur, link, nexus, confederacy, grafting, hyphen, ligament, zonule

رباط (اسم)
ligature, ligament, sinew

وتر عضلانی (اسم)
ligament

بندیزه (اسم)
ligament

تخصصی

[عمران و معماری] رباط
[زمین شناسی] پیوند، رباط، بند، وتر عضلانی، بندیزهدر دو کفه اى هاى نرم تن ،ساختمان غیر کلیستى والاستیک که دو کفه صدف را در قسمت پشتى به یکدیگر متصل مى کنند.

انگلیسی به انگلیسی

• flexible tissue which connects bones and cartilage and supports organs (anatomy)
a ligament is a band of strong tissue in your body, which connects bones and muscles.

پیشنهاد کاربران

رباط ( اسم ) : یک نوار ضخیم از بافت فیبری که استخوان ها را در یک مفصل به هم متصل می کند و کپسول مفصلی را تشکیل می دهد.
بند
رباط ( کالبدشناسی )
تار های آویزی چشم

بپرس