labeled

/ˈleɪbəld//ˈleɪbəld/

معنی: برچسب دار
معانی دیگر: برچسب دار

جمله های نمونه

1. The bottle was specifically labeled "poison. ".
[ترجمه گوگل]بطری به طور خاص برچسب "زهر" بود
[ترجمه ترگمان]بطری به طور خاص \"زهر\" بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. He labeled the boastful man a liar.
[ترجمه گوگل]او به مرد لاف زن برچسب دروغگو زد
[ترجمه ترگمان]مرد مغروری را دروغ گو خطاب کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. She labeled the case with her name and address.
[ترجمه گوگل]او این پرونده را با نام و آدرس خود برچسب زد
[ترجمه ترگمان]اسم و آدرس او را نوشته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. On the customs declaration, the sender labeled the freight as agricultural machinery.
[ترجمه گوگل]در اظهارنامه گمرکی، فرستنده کالا را به عنوان ماشین آلات کشاورزی برچسب زده است
[ترجمه ترگمان]در اظهارنامه گمرکی، فرستنده بار را به عنوان ماشین آلات کشاورزی برچسب زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. He'd been publicly labeled a child molester.
[ترجمه گوگل]علناً به او برچسب کودک آزاری زده بودند
[ترجمه ترگمان]او در ملا عام یک بچه molester خوانده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The bottle was labeled "Poison. ".
[ترجمه گوگل]این بطری برچسب "زهر" بود
[ترجمه ترگمان]این بطری به عنوان \"مسمومیت\" نامگذاری شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. I labeled the trunk for Shanghai.
[ترجمه گوگل]من به تنه برچسب شانگهای زدم
[ترجمه ترگمان]من چمدانم را برای شانگهای گذاشتم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. All goods should be labeled with a price.
[ترجمه گوگل]همه کالاها باید دارای برچسب قیمت باشند
[ترجمه ترگمان]همه کالاها باید با قیمتی برچسب زده شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. People labeled him as a liar.
[ترجمه گوگل]مردم به او برچسب دروغگو زدند
[ترجمه ترگمان]مردم او را به عنوان یک دروغگو برچسب می زدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Some tablets are labeled for their calcium content.
[ترجمه گوگل]برخی از قرص ها به دلیل محتوای کلسیم برچسب گذاری شده اند
[ترجمه ترگمان]برخی از لوح ها برای محتوای کلسیم خود برچسب گذاری شده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. She was labeled mentally disturbed and put in the psychiatric ward of a small hospital without any administrative procedure.
[ترجمه گوگل]به او برچسب اختلال روانی زدند و بدون هیچ گونه اقدام اداری در بخش روانپزشکی یک بیمارستان کوچک قرار گرفتند
[ترجمه ترگمان]او به لحاظ روحی دچار اختلال ذهنی شده بود و بدون هیچ گونه روش اجرایی در بخش روان پزشکی بیمارستان کوچکی قرار داده شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. This enzyme. labeled complex competes with free unlabeled drug in the serum sample for the binding sites on the antibody.
[ترجمه گوگل]این آنزیم کمپلکس نشاندار شده با داروی بدون برچسب رایگان در نمونه سرم برای مکانهای اتصال روی آنتی بادی رقابت می کند
[ترجمه ترگمان]این آنزیم با استفاده از داروی برچسب دار بدون برچسب در سرم، گروه خونی برچسب دار برای محل های اتصال آنتی بادی بر روی آنتی بادی تولید می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. One piece of paper should be labeled baking powder and the cups marked 1 and
[ترجمه گوگل]روی یک تکه کاغذ باید برچسب بکینگ پودر و فنجان ها با علامت 1 و
[ترجمه ترگمان]یک تکه کاغذ باید پودر پخت و فنجان ها را ۱ و
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The on-screen maps were clear and well labeled, and as I moved around, the maps redrew quickly.
[ترجمه گوگل]نقشه های روی صفحه واضح و به خوبی برچسب گذاری شده بودند، و همانطور که من در اطراف حرکت می کردم، نقشه ها به سرعت دوباره تغییر می کردند
[ترجمه ترگمان]نقشه های روی صفحه روشن بودند و به خوبی برچسب خورده بودند، و همانطور که به اطراف حرکت می کردم، نقشه به سرعت پخش شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

برچسب دار (صفت)
labeled

انگلیسی به انگلیسی

• tagged, affixed with a label; named, classified

پیشنهاد کاربران

- برچسب زدن به چیزی ( مترادف تگ هم هستش )
- برچسب نادرست زدن به کسی
- تهمت دروغ به کسی زدن
نام گذاری، نامیده
نامیده شدن
نشان دار
اتیکت گذازی
برچسب گذاری

بپرس