low

/ˈloʊ//ləʊ/

معنی: پایین، صدای گاو، پایین، پست، فروتن، محقر، اندک، افتاده، کم، اهسته، پست ومبتذل، صدای گاو کردن، پایین
معانی دیگر: کم ارتفاع، کم بلندی، زیر، زیرین، کوتاه، فرو رفته، گود، سفلی، نشیب، کم ژرفا، کم عمق، (رودخانه و غیره) کم آب، فروکشیده، (شدت یا میزان یا مقدار یا ارزش و غیره) کم، بی ارزش، کم ارزش، آهسته، یواش، خفیف، معدود، (از حد معمول کم ارتفاع تر یا کوتاه تر یا کم ژرفاتر یا کم قدرت تر و غیره) پست، دون، دون پایه، زبون، خوار، زار، فرومایه، نزدیک به افق، در حضیض، نزدیک به خط استوا، (دوزندگی) دکولته، یقه ی (یا سر و سینه ی) باز، (نادر) بر زمین افتاده، نقش بر زمین، مرده، نهان، پنهان، ناشناخته، تا پایین، تانزدیک زمین، کم قوت، بی حال، ضعیف، بی رمق، رنجور، محزون، گرفته، بی دل و دماغ، بی حوصله، افسرده، زمخت، بی ادب، بد دهان، هرزه گو، پست فطرتانه، قابل تحقیر، نامردانه، دنی، دارای مقدار کم (از چیزی)، کم -، ناچیز، (زیست شناسی - از نظر تکامل طبیعی) ناپیشرفته، آغازین، (نسبتا) اخیر، متاخر، دیرین، (با: on) دارای مقدار کم (از چیزی)، در کمبود، کم پول، در مضیقه، (صدا) بم، (صدای) کوتاه، (صدای) ضعیف، به سوی پایین، (در) زیر، فرودین، (اتومبیل و غیره - دنده ی) سنگین، (در عقیده و تشریفات مذهبی و غیره) غیر رسمی و آسانگیر، (آوا شناسی) باز (واکه)، واکه ی افتاده، (هواشناسی) ناحیه ی دارای فشار بارومتری کم، (مانند گاو صدا دادن) مو کردن، ماغ کشیدن، (اسکاتلند و شمال انگلیس)، شعله، شراره، vi moo : صدای گاو، مع مع کردن، سربزیر، مشتعل شدن، زبانه کشیدن

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
حالات: lower, lowest
(1) تعریف: close to the ground or bottom; not high.
مترادف: short
متضاد: high, lofty
مشابه: inferior, knee-high, lower, shallow, small, squat, stumpy, truncated

- She sat on a low stool, milking a cow.
[ترجمه حامد] او بر روی چهارپایه ای کوچک ( کم ارتفاع ) نشسته بود، از گاو شیر می دوشید
|
[ترجمه گوگل] او روی یک چهارپایه پایین نشسته بود و یک گاو را می دوشید
[ترجمه ترگمان] روی چهارپایه ای نشست و گاو شیر را شیر می داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The horse easily jumped over the low bar.
[ترجمه گوگل] اسب به راحتی از روی میله پایین پرید
[ترجمه ترگمان] اسب به آسانی از روی پیشخوان پایین پرید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: below the general or normal level, as water or land.
مترادف: depressed
متضاد: elevated
مشابه: lower, nether, sunken

- With little rain this summer, the water in the lake is very low.
[ترجمه کیان] بابارندگی کم درتابستان، اب در دریاچه بسیار کم یاپایین است
|
[ترجمه گوگل] با بارش کم در تابستان امسال، آب دریاچه بسیار کم است
[ترجمه ترگمان] در این تابستان، آب دریاچه خیلی پایین است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: indicating a small amount, force, degree, or the like.
مترادف: small
متضاد: high
مشابه: inconsequential, insignificant, little, low-grade, lowly, meager, mean, paltry

- The child was running a low temperature.
[ترجمه گوگل] دمای کودک پایین بود
[ترجمه ترگمان] بچه در حال دویدن بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: depressed, weak, or unhappy.
مترادف: blue, dejected, depressed, despondent, dispirited, down, low-spirited, unhappy
متضاد: high
مشابه: doleful, down in the mouth, downcast, downhearted, dumpy, forlorn, gloomy, glum, melancholy, sad

- This dark, rainy weather always makes me a little low.
[ترجمه گوگل] این هوای تاریک و بارانی همیشه من را کمی پایین می آورد
[ترجمه ترگمان] این هوا تیره و بارانی همیشه مرا کمی آرام می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- He's recovering from the flu, but he's still feeling a bit low.
[ترجمه گوگل] او در حال بهبودی از آنفولانزا است، اما هنوز کمی احساس ضعف دارد
[ترجمه ترگمان] او از سرماخوردگی در حال بهبودی است، اما هنوز کمی احساس ضعف می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(5) تعریف: not loud.
مترادف: soft, subdued
متضاد: loud
مشابه: dull, faint, feeble, hushed, imperceptible, inaudible, indistinct, low-pitched, muffled, muted, quiet, small

- The restaurant always plays low music to give the place a nice atmosphere.
[ترجمه گوگل] رستوران همیشه موسیقی کم پخش می کند تا فضای خوبی به مکان بدهد
[ترجمه ترگمان] رستوران همیشه موسیقی پایینی را بازی می کند تا فضای خوبی برای این مکان فراهم کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(6) تعریف: indicating inferiority, as in quality.
مترادف: inferior, low-grade, second-rate
مشابه: base, common, inadequate, mean, mediocre, shoddy, unacceptable, unprofessional, wanting

- He was upset about his low grade on the final exam.
[ترجمه گوگل] از نمره پایینش در امتحان نهایی ناراحت بود
[ترجمه ترگمان] او از نمره پایین خود در امتحان نهایی ناراحت بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(7) تعریف: nearly used up or depleted.
مترادف: depleted, diminished, reduced
مشابه: decreased, exhausted, inadequate, insufficient, meager, scarce

- Our money supply will be low until I get paid at the end of the month.
[ترجمه گوگل] حجم پولمون کم میشه تا آخر ماه حقوق بگیرم
[ترجمه ترگمان] تامین پول ما تا پایان ماه پایین خواهد رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Our gas was a bit low, so we stopped at a gas station.
[ترجمه گوگل] بنزین ما کمی کم شده بود، در پمپ بنزین توقف کردیم
[ترجمه ترگمان] گاز ما کمی کم بود، بنابراین در ایستگاه گاز توقف کردیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(8) تعریف: mean, coarse, or lacking in dignity.
مترادف: base, coarse, despicable, mean, vile, vulgar
مشابه: abject, cheap, common, contemptible, dastardly, dishonorable, gross, grubby, ignoble, ignominious, low-minded, raunchy, shabby, sordid, undignified, wretched

- a low kind of life
[ترجمه گوگل] یک نوع زندگی پست
[ترجمه ترگمان] نوعی زندگی آرام
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- a low joke
[ترجمه گوگل] یک شوخی کم
[ترجمه ترگمان] یک شوخی مسخره،
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
قید ( adverb )
حالات: lower, lowest
(1) تعریف: in a reduced or humble state.
مشابه: down

- He was brought low by circumstances.
[ترجمه گوگل] شرایط او را پایین آورده است
[ترجمه ترگمان] اون با شرایط خاص خودش رو به اینجا آورده بود …
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: in or to a lower position or level.
مترادف: down
متضاد: high
مشابه: deep, lowly, prone

- The plane flew low over the ground.
[ترجمه گوگل] هواپیما در ارتفاع پایین بر روی زمین پرواز کرد
[ترجمه ترگمان] هواپیما از روی زمین به پایین پرواز کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: in or to a state of depletion.
مترادف: out
مشابه: down, lowly

- The gas is running low.
[ترجمه گوگل] بنزین داره کم میشه
[ترجمه ترگمان] گاز در حال دویدن است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: at a relatively quiet level.
مترادف: quietly, softly
مشابه: lowly

- The radio played low.
[ترجمه نازنین] برنامه رادیویی با صدای کم پخش شد
|
[ترجمه گوگل] رادیو کم پخش شد
[ترجمه ترگمان] رادیو پخش شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
مشتقات: lowness (n.)
(1) تعریف: something that is low, such as a quantity, an action, or a person's spirits.
متضاد: high
مشابه: blues, depth, nadir, rock bottom, zero

- His insult was a new low in rudeness.
[ترجمه گوگل] توهین او از نظر بی ادبی جدید بود
[ترجمه ترگمان] توهینی که به او کرده بود در rudeness بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- He in a good mood yesterday, but today was one of his lows.
[ترجمه گوگل] دیروز حالش خوب بود اما امروز یکی از بدترین ها بود
[ترجمه ترگمان] دیروز حالش خوب بود، اما امروز یکی از lows بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: an atmospheric condition of low pressure, often indicating storms or violent weather patterns.
متضاد: high
مشابه: depression
فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: lows, lowing, lowed
• : تعریف: to make the sound characteristic of a cow; moo.
مترادف: moo
مشابه: bellow, bleat

- We could hear the cows lowing out in the pasture.
[ترجمه گوگل] صدای بلند کردن گاوها در مرتع را می شنیدیم
[ترجمه ترگمان] می توانستیم صدای گاوها را در چراگاه بشنویم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
• : تعریف: the sound made by cattle.
مترادف: moo
مشابه: bellow, bleat

جمله های نمونه

1. low and medium income groups
گروه هایی با درآمد پایین و متوسط

2. low clouds
ابرهای کم ارتفاع

3. low cost
هزینه ی کم

4. low fever
تب خفیف

5. low in calories
کم کالری

6. low income
درآمد کم

7. low income
کم درآمد

8. low intelligence
هوش کم

9. low land
زمین گود

10. low man on this team
دون پایه ترین مرد این گروه

11. low numbers
تعداد معدود

12. low on amunition
دارای مهمات کم

13. low organisms
سازواره های آغازین

14. low pressure
فشار کم

15. low pulse
نبض ضعیف

16. low speed
سرعت کم

17. low style
سبک ضعیف

18. low walls divided the area into several segments
دیوارهای کوتاه آن ناحیه را به چندین بخش تقسیم کرده بودند.

19. a low blow to the stomach
ضربه به قسمت پایین شکم

20. a low bow
تعظیم غرا

21. a low comedy
نمایش خنده دار روحوضی

22. a low form of plant life
نوع بدوی زیست گیاهی

23. a low lattitude
نزدیک به خط استوا

24. a low screen separated his bed from that of the other patient
دیواره ی کوتاهی بستر او را از بستر بیمار دیگر جدا می کرد.

25. a low trick
حیله ی نامردانه

26. a low wall
دیوار کوتاه

27. situated low in the foothills
قرار گرفته در پایین کوهپایه ها

28. speak low lest the baby is awakened
آهسته حرف بزن تا بچه بیدار نشود.

29. the low estate of our public schools
وضع بد مدارس دولتی ما

30. the low levels in a mine
طبقات زیرین معدن

31. lay low
1- (با ضربه) به زمین انداختن،نقش بر زمین کردن 2- چیره شدن بر،کشتن

32. lie low
1- (در اثر شکست یا خستگی و غیره) بر زمین افتاده باقی ماندن 2- پنهان شدن،در انظار نیامدن،آفتابی نشدن 3- (در انتظار فرصت مناسب) خف کردن

33. lie low
1- خود را پنهان یا ناپیدا کردن،از نظرها محو شدن یا کردن،قایم شدن 2- (با شکیبایی) منتظر فرصت ماندن

34. fog and low visibility
مه و دید کم

35. i am low on cash
پول نقد کم دارم.

36. in very low temperatures, matter behaves differently
در حرارت های بسیار پایین ماده به طرز دیگری کنش می کند.

37. products of low order
محصولات نامرغوب

38. shoes with low heel
کفش های پاشنه کوتاه

39. to stay low
قایم شدن

40. women of low character
زنان فرومایه

41. you've gotten low marks (in the exam)
(در امتحان) نمرات بدی گرفته ای.

42. have a low opinion of
دست کم گرفتن،با تحقیر نظر کردن به،پست شمردن

43. high and low
1- همه جا 2- فراز و نشیب،پستی و بلندی

44. a bird of low flight
پرنده ی کوته پرواز

45. a man of low birth
مردی از خانواده ی پست

46. a man of low degree
مرد دون پایه

47. a man of low esteem
مردی کم قدر (کم ارج)

48. a man of low origin
مرد بی اصل و نسب

49. a man of low stature
مردی کوتاه قد

50. a woman of low taste
زن کج سلیقه

51. an area of low rainfall
منطقه ی کم باران

52. bad food and low pay had discontented the soldiers
غذای بد و حقوق کم سربازان را ناراضی کرده بود.

53. he made several low passes over the building
او چندین بار از روی ساختمان پرواز کوتاه کرد

54. manuscript of a low date
نسخه ی خطی سنوات اخیر

55. rustam laid him low with one blow
رستم با یک ضربه او را فرو افکند.

56. selling volume at low prices
فروش به مقدار زیاد و قیمت های نازل

57. the river is low
سطح آب رودخانه پایین است.

58. the sun was low
خورشید پایین بود.

59. the water is low in the reservoir
آب منبع کم شده است.

60. to pass the low entrance, he had to stoop
برای عبور از مدخل کوتاه مجبور شد دولا شود.

61. to shift to low speed
دنده ی پایین (کم سرعت) را گرفتن

62. we are running low on gasoline
بنزین مان دارد ته می کشد.

63. working for this low pay is a form of servitude
کار کردن در مقابل این مزد کم نوعی بردگی است.

64. a dress with a low neckline
پیراهن دکولته

65. he is in a low state of mind
او از نظر فکری افسرده است.

66. he spoke in a low tone
با صدای کوتاه حرف می زد.

67. he spoke in a low voice
او با صدای ضعیفی حرف می زد.

68. prices reached an all-time low
قیمت ها از همیشه کمتر شد.

69. the bird made a low swoop toward the lake
پرنده به سوی دریاچه شیرجه ی کوتاهی زد.

70. the blow laid him low
ضربه او را فرو افکند.

مترادف ها

پایین (اسم)
bottom, low, underneath, down

صدای گاو (اسم)
low, moo

پایین (صفت)
bottom, nether, low, underneath, down, downward

پست (صفت)
humble, abject, base, ignoble, vile, poor, mean, contemptible, despicable, inferior, lowly, slight, small, little, subservient, base-born, brutish, infamous, villainous, vulgar, caddish, shoddy, bathetic, pimping, low, brummagem, cheap, menial, lousy, currish, sordid, dishonorable, runty, servile, footy, wretched, poky, hokey-pokey, lowborn, ungenerous, lowbred, low-level, shabby, picayune, pint-size, pint-sized, scurvy, snippy, third-rate

فروتن (صفت)
humble, simple, modest, discreet, meek, artless, blushing, submissive, bashful, coy, low, demure, homely, unpretentious, prostrate

محقر (صفت)
humble, contemptible, small, low, paltry

اندک (صفت)
slight, light, little, frugal, lean, scant, low, niggling, scarce, skimpy, low-test

افتاده (صفت)
lowly, modest, meek, flagging, low, elliptic, fallen, unassuming

کم (صفت)
slight, light, small, little, rare, skimp, scant, low, scarce, infrequent, remote, marginal, exiguous, sparing, scanty, junior, scrimpy

اهسته (صفت)
light, quiet, gentle, slow, lagging, low, indistinct, languid, gradual, slow-footed, lentamente

پست ومبتذل (صفت)
low

صدای گاو کردن (فعل)
bellow, low, moo

پایین (قید)
low, below, beneath, underneath, down, downward, downwards

تخصصی

[برق و الکترونیک] پایین، کم
[مهندسی گاز] کم، پائین
[ریاضیات] پائین

انگلیسی به انگلیسی

• level which is below what is normal; low degree or barometric pressure; something which is low; sound made by a cow, moo
moo, make a mooing sound (like a cow)
situated near to the ground, not high; weak; quiet; depressed; depleted; mean, base; inferior; vulgar; rude; shallow
close to the ground; softly, quietly; vulgarly; in an inferior manner; near depletion, almost gone

پیشنهاد کاربران

low - end فرکانس های پایین ( در حوزه موسیقی )
پایین
مثال: The temperature dropped to a record low.
دما به پایین ترین سطح تاریخی رسید.
Heavy metal is the law
این ینی چی؟
low = بیس ( در حوزه موسیقی )
deep lows = بیس های عمیق
The term "low sky" usually refers to a cloudy or overcast sky that appears close to the ground or horizon. It suggests that the clouds or mist are hanging low in the atmosphere, giving the impression of a lower ceiling for the sky.
...
[مشاهده متن کامل]

اصطلاح "low sky" معمولاً به آسمان ابری یا گرفته اطلاق می شود که نزدیک به زمین یا افق ظاهر می شود. این نشان می دهد که ابرها یا مه در سطح اتمسفر پایین شناور هستند و تصور سقف پایین تری را برای آسمان ایجاد می کنند.
low terms واژه های غیر رسمی، واژه های محاوره ای
low terms refers to informal or colloquial language.

🧸 کلماتی کاربردی برای توصیف صدای حیوانات مختلف: 📢
❗️نکته: بعضی صداها در حیوانات مختلف مشترک است. . .
✅ سگ: bark / woof 🐶
✅ سگ ( در حین عصبانیت ) : growl 🐶
✅ توله سگ: yap 🐶
...
[مشاهده متن کامل]

✅ بز یا گوسفند: bleat 🐏
✅ پرنده یا میمون: chatter 🐧 🐒
✅ قورباغه: croak / ribbit 🐸
✅ مار: hiss 🐍
✅ گرگ یا سگ: howl / growl / bay 🐺
✅ گربه: meow / purr 🐈
✅ گاو: moo / low 🐄
✅ خوک: oink / grunt 🐖
✅ فیل: trumpet 🐘
✅ پرنده: chirp / tweet / twitter / sing 🕊
✅ اسب ( شیهه ) : neigh / whinny / nicker 🐎
✅ زنبور: buzz 🐝
✅ مرغ: cluck / cackle 🐔
✅ خروس: cock - a - doodle - doo / crow 🐓
✅ غاز: honk / quack 🪿
✅ اردک: quack 🦆
✅ موش: squeak 🐀
✅ عقاب: screech / scream 🦅
✅ جغد: hoot / screech 🦉
✅ خفاش: screech 🦇
✅ شیر، خرس، ببر: roar 🦁 🐅 🐻
✅ کلاغ: caw 🐦‍⬛️
✅ خر، گورخر، الاغ: bray 🦓
✅ شتر: grunt 🐪
✅ جیرجیرک: chirp / creak 🦗
✅ دلفین: click 🐬
✅ بوقلمون: gobble 🦃
✅ زرافه: bleat 🦒
✅ صدای هر جوجه پرنده: cheep 🐥
✅ شغال: howl
✅ کفتار: laugh / scream
✅ صدای هر حیوانِ نر بزرگ: bellow 🐋
✅ صدای هر حیوانی که از روی خشم باشه: snarl 😾
✅ صدای کشیدن هوا داخل بینی: sniff 😪
✅ صدای بیرون دادن هوا از داخل بینی: snort 😤

low in psychopathology
وضعیت بد روانی
در موسیقی به معنای صدای پایین ( صدای کلفت و بم )
چون هر 2 زبان، همریشه یِ هندواُروپایی هستندبرابرِ این واژه در فارسی - کُند - اَست بایددردیکشنری ها نخست واژه یِ - کُند - نگاشته شوداین روشی ساده وکارا برای آموزش انگلیسی وزبانهای هندواُروپایی یِ دیگر اَست.
در مورد لاستیک اتومبیل ؛کم باد
The front tires are low.
لاستیک های جلو کم بادن
در مورد لاستیک اتومبیل کم باد
در حالت اسمی می تواند به معنای بیشینه و کمینه باشد
مانند بیشینه ی دما
تدریجی
low= short انگلیسی به انگلیسی
low=کوتاه ، پایین ، کم ارتفاع و. . . . .
معنی های متفاوتی دارد باید در جمله فهمید که کدام معنی را دارد
Low sky به نظرتون چه معنی میده؟ آسمان دلگیر ؟؟
کم
پایین
حقیر
ارزان

سلام درچند جا law باید نوشته شود و low کاملا نادرست است. Daughter in law
By law
کم
low متضادhigh
پیش پا افتاده
setting the objective too low
صدایی از ته گلو
گرفته، دلگیر
پست، کم ارتفاع، کوتاه، پایین
کم
زمخت
پایین . کم. آهسته
کم ارتفاع
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٦)

بپرس