صفت ( adjective )
مشتقات: knowledgeably (adv.)
مشتقات: knowledgeably (adv.)
• : تعریف: having knowledge; informed.
• متضاد: ignorant
• مشابه: conscious, conversant, expert, familiar, knowing, versed
• متضاد: ignorant
• مشابه: conscious, conversant, expert, familiar, knowing, versed
- My art professor is particularly knowledgeable about Islamic art.
[ترجمه .] استاد هنر من اطلاعات به خصوصی در مورد هنر اسلامی دارد|
[ترجمه گوگل] استاد هنر من به ویژه در مورد هنر اسلامی آگاه است[ترجمه ترگمان] استاد هنر من به ویژه در مورد هنر اسلامی اطلاعات دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- I was never very knowledgeable with respect to local politics.
[ترجمه گوگل] من هرگز نسبت به سیاست های محلی خیلی آگاه نبودم
[ترجمه ترگمان] من هرگز نسبت به سیاست محلی خیلی مطلع نبودم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] من هرگز نسبت به سیاست محلی خیلی مطلع نبودم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- I found him surprisingly knowledgeable on the subject of wine.
[ترجمه گوگل] من او را به طرز شگفت انگیزی در موضوع شراب آگاه یافتم
[ترجمه ترگمان] من او را به طرز شگفت انگیزی درباره موضوع شراب پیدا کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] من او را به طرز شگفت انگیزی درباره موضوع شراب پیدا کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید