knowing

/ˈnoʊɪŋ//ˈnəʊɪŋ/

معنی: با هوش، دانا، کاردان، فهمیده، عارف، زیرکانه، با ادراک
معانی دیگر: زیرک، حاکی از دانایی، واقف، رند، رندانه، آگاه، مطلع، آگهدار

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: knowingly (adv.), knowingness (n.)
(1) تعریف: having knowledge or understanding.
مترادف: enlightened, intelligent, knowledgeable, smart, understanding
متضاد: unknowing
مشابه: conscious, erudite, learned, perceptive, perspicacious, sagacious, sapient, versed, wise

- He needed help from a knowing financial adviser.
[ترجمه گوگل] او به کمک یک مشاور مالی آگاه نیاز داشت
[ترجمه ترگمان] او از یک مشاور مالی مطلع به کمک نیاز داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: implying a secret or private meaning.
مشابه: arch, aware, conscious, meaningful, perceptive, revealing, secretive

- She gave me a knowing smile.
[ترجمه حسین محبی] او لبخند آشنایی به من زد
|
[ترجمه گوگل] او لبخندی آگاهانه به من زد
[ترجمه ترگمان] لبخند knowing به من زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: sharp, astute, or clever.
مترادف: alert, astute, clever, quick-witted, sharp
مشابه: adept, arch, artful, canny, cunning, incisive, quick, shrewd, understanding

(4) تعریف: with intention; deliberate.
مترادف: conscious, deliberate, intended, intentional, premeditated, willful, witting
مشابه: planned, purposeful

- a knowing insult
[ترجمه گوگل] توهین آگاهانه
[ترجمه ترگمان] و بی آن که چیزی بداند،
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. a knowing look
نگاهی زیرکانه

2. not knowing english became a great hindrance for him
ندانستن انگلیسی برای او مانع بزرگی شد.

3. the importance of knowing oneself
اهمیت خویشتن شناسی

4. i am in limbo, not knowing whether i got the job or not
دو دل هستم و نمی دانم که آیا آن شغل را به من داده اند یا نه.

5. self-knowledge is the first step toward knowing others
خودشناسی نخستین گام به سوی شناخت دیگران است.

6. wisedom does not consist only in knowing facts
خردمندی فقط به دانستن واقعیات نیست.

7. True wisdom is know what is best worth knowing, and to do what is best worth doing.
[ترجمه گوگل]حکمت واقعی این است که بدانی چه چیزی بهترین ارزش دانستن را دارد و انجام کاری که بهترین ارزش انجام آن را دارد
[ترجمه ترگمان]عقل واقعی چیزی است که ارزش دانستن دارد و انجام دادن آنچه که ارزش انجام دادن را دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. No man is the worst for knowing the worst of himself.
[ترجمه گوگل]هیچ انسانی برای شناخت بدترین چیزهای خودش بدترین نیست
[ترجمه ترگمان]هیچ مردی بدتر از این نیست که خودش از همه بدتر خبر داشته باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Save that of knowing that we do thy will.
[ترجمه گوگل]به جز دانستن اینکه ما اراده تو را انجام می دهیم
[ترجمه ترگمان]مگر اینکه بدانی که اراده تو از چه قرار است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. He said his goodbyes knowing that a long time would pass before he would see his child again.
[ترجمه گوگل]خداحافظی کرد چون می دانست که مدت زیادی می گذرد تا دوباره فرزندش را ببیند
[ترجمه ترگمان]خداحافظی کرد و فهمید که زمان زیادی می گذرد، قبل از اینکه دوباره بچه اش را ببیند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. She's a bit too knowing for me to feel relaxed with her.
[ترجمه گوگل]او کمی بیش از حد می داند که من نمی توانم با او احساس آرامش کنم
[ترجمه ترگمان]او کمی بیش از حد از من می داند که با او احساس راحتی کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Knowing that I hurt her makes me feel really bad.
[ترجمه گوگل]دانستن اینکه من او را آزار دادم، واقعاً احساس بدی به من می دهد
[ترجمه ترگمان]دونستن اینکه بهش صدمه زدم باعث میشه احساس بدی داشته باشم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. I can remember the thrill of not knowing what I would get on Christmas morning.
[ترجمه گوگل]می توانم هیجان ندانستن صبح کریسمس را به یاد بیاورم
[ترجمه ترگمان]یادم می آید که صبح روز کریسمس چه اتفاقی خواهد افتاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. knowing something of everything and everything of something.
[ترجمه گوگل]دانستن چیزی از همه چیز و همه چیز از چیزی
[ترجمه ترگمان]از همه چیز و همه چیز خبر داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. I love waking up in the morning not knowing what's gonna happen or, who I'm gonna meet, where I'm gonna wind up.
[ترجمه گوگل]دوست دارم صبح از خواب بیدار شوم بدون اینکه بدانم چه اتفاقی قرار است بیفتد یا چه کسی را ملاقات کنم، کجا قرار است به پایان برسم
[ترجمه ترگمان]من عاشق بیدار شدن در صبح هستم، نمی دانم چه اتفاقی خواهد افتاد یا چه کسی را ملاقات می کنم، جایی که قرار است به جایی برسم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

با هوش (صفت)
apprehensive, bright, clever, understanding, smart, keen, shrewd, spry, intelligent, ingenious, spiffy, knowing, sagacious, knowledgeable, precocious, swish

دانا (صفت)
capable, wise, sage, learned, lettered, spry, astute, knowing, sagacious, sapient

کاردان (صفت)
deft, knowing, resourceful

فهمیده (صفت)
understanding, knowing, discerning

عارف (صفت)
wise, learned, knowing

زیرکانه (صفت)
knowing

با ادراک (صفت)
knowing

انگلیسی به انگلیسی

• having or reflecting knowledge or information; shrewd, sharp, astute; conscious, intentional, deliberate
being aware of, having knowledge of
a knowing gesture or remark shows that you understand something, even though it has not actually been mentioned directly.

پیشنهاد کاربران

با دانستن اینکه. . .
بابت اینکه. . .
The peace of mind knowing you did the right thing
آرامش ذهنی بابت انجام کار درست.
یا
آرامش خاطر با دانستن اینکه شما کار درست را انجام دادید.
اگه اول جمله بیاد، میتونه به این معنی باشه
با علم به اینکه. . . . ( باقی جمله )
یقین کردن
مطمئن شدن
خاطرجمع شدن
۱. مطلع. آگاه ۲. زیرک. ناقلا. زبل ۳. زیرکانه ۴. رندانه معنی دار ۵. عمدی. آگاهانه
مثال:
This verse from the Holy Quran is addressed to us, “If they are poor, God will enrich them out of His grace, and God is Bounteous, Knowing” ( 24:32 ) .
...
[مشاهده متن کامل]

این آیه از قرآن کریم ما را خطاب قرار می دهد: �اگر فقیر هستند، خداوند آنها را از فیض خودش غنی خواهد کرد و خداوند بخشنده و آگاه است.

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : know
✅️ اسم ( noun ) : knowledge
✅️ صفت ( adjective ) : knowledgeable / knowing
✅️ قید ( adverb ) : knowledgeably / knowingly
کاربلد
داننده، شناسا
آگاهی، درک، شناخت
معنادار
a knowing look/glance/smile
اگاهانه و از روی علم
a knowing breach of the order by the appellants’
یک جایی دیدیم که به این معناهم استفاده شده بود: با شناختی که ازش دارم
مثل:knowing your mom, if you tell her she will forgive youیعنی با شناختی که از مادرت دارم. . .
دانستنی
Historically knowing
دانستنی های تاریخی
دانستن، علم
معنادار
( نگاه یا لبخند یا . . . حاکی از ) آگاه ( بودن از مطلبی )
He gave us a knowing look.
She exchanged a knowing smile with her mother.
زَرَنگی
مشخص، معنی دار، شناخته شده
افکار. طرز فکر
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٦)

بپرس