knock up

/ˈnɑːkˈəp//nɒkʌp/

معنی: تحریک کردن، برخورد کردن، بپایان رساندن، از کار انداختن، ناراحت کردن، بهم زدن، ابستن کردن، سردستی اماده کردن
معانی دیگر: 1- (انگلیس ـ عامیانه) خسته کردن، از رمق انداختن 2- (با کوفتن بر در و غیره) کسی را بیدار کردن 3- (خودمانی) آبستن کردن

جمله های نمونه

1. The players have a couple of minutes to knock up before the match starts.
[ترجمه Pari] بازیکنان قبل از شروع مسابقه چند دقیقه فرصت دارند تا گرم کنند.
|
[ترجمه گوگل]بازیکنان قبل از شروع مسابقه چند دقیقه فرصت دارند تا ناک آپ کنند
[ترجمه ترگمان]بازیکنان چند دقیقه فرصت دارند قبل از اینکه مسابقه شروع شود، در بزنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. The cricket team needs to knock up forty-five runs before tea, if they're to have a hope of winning.
[ترجمه گوگل]تیم کریکت باید چهل و پنج ران را قبل از خوردن چای شکست دهد، اگر می‌خواهد به پیروزی امیدوار باشد
[ترجمه ترگمان]تیم کریکت باید قبل از صرف چای، چهل و پنج ران کسب کند، اگر آن ها امیدوارند که برنده شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. You'd better knock up for a while before starting the game.
[ترجمه گوگل]بهتر است قبل از شروع بازی برای مدتی کوتاه بیایید
[ترجمه ترگمان]بهتره تا قبل از شروع بازی در بزنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. I could knock up some lightweight special frames and do a positive test on their value.
[ترجمه گوگل]می‌توانم چند قاب مخصوص سبک وزن را خراب کنم و ارزش آنها را آزمایش کنم
[ترجمه ترگمان]من می توانم چند فریم خاص سبک وزن را در بزنم و یک آزمایش مثبت بر روی ارزش آن ها انجام دهم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Can you knock up a meal for us now?
[ترجمه گوگل]حالا می‌توانی برای ما یک وعده غذایی درست کنی؟
[ترجمه ترگمان]میتونی الان یه غذایی برای ما بزنی؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. I knock up against an old friend.
[ترجمه گوگل]من با یک دوست قدیمی برخورد می کنم
[ترجمه ترگمان]به یه دوست قدیمی ضربه می زنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. He sent his son to knock up a drug and get some medicine.
[ترجمه گوگل]او پسرش را فرستاد تا داروی بیاورد و دارو بیاورد
[ترجمه ترگمان]پسرش رو فرستاد تا مواد مصرف کنه و یه مقدار دارو بخره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. He sent his son to knock up a drug store and get some medicine.
[ترجمه گوگل]او پسرش را فرستاد تا یک داروخانه را خراب کند و دارو بیاورد
[ترجمه ترگمان]اون پسرش رو فرستاد تا یه فروشگاه مواد بزنه و یه مقدار دارو بخره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. You think you can knock up my daughter and not marry her?
[ترجمه محمد] فکر میکنی میتونی دختر من رو حامله کنی و باهاش ازدواج نکنی!؟
|
[ترجمه گوگل]فکر میکنی میتوانی دخترم را از بین ببری و با او ازدواج نکنی؟
[ترجمه ترگمان]فکر می کنی میتونی دختر من رو بزنی و باه اش ازدواج نکنی؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Can you knock up a bed out of some old pieces of wood?
[ترجمه Pari] ایا میتوانی با چند تکه چوب قدیمی یک تخت سرهم کنی؟
|
[ترجمه گوگل]آیا می توانید یک تخت را از چند تکه چوب قدیمی جدا کنید؟
[ترجمه ترگمان]میتونی یه تخت رو از یه تیکه چوب قدیمی بزنی بیرون؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. They decided to knock up a table tennis match.
[ترجمه گوگل]آنها تصمیم گرفتند یک مسابقه تنیس روی میز را شکست دهند
[ترجمه ترگمان]تصمیم گرفتند که یک مسابقه تنیس بازی کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. You think you can knock up my daughter?
[ترجمه گوگل]فکر می‌کنی می‌توانی دخترم را شکست بدهی؟
[ترجمه ترگمان]فکر می کنی میتونی دختر منو بزنی؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Any water-skiing enthusiast can knock up a pair of skis in a few hours.
[ترجمه گوگل]هر علاقه‌مند به اسکی روی آب می‌تواند در عرض چند ساعت یک جفت اسکی را از بین ببرد
[ترجمه ترگمان]هر فرد علاقمند به اسکی می تواند یک جفت اسکی را چند ساعت به هم بزند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. You think you can knock up my daughter and then not marry her?
[ترجمه گوگل]فکر میکنی میتوانی دخترم را از بین ببری و بعد با او ازدواج نکنی؟
[ترجمه ترگمان]فکر می کنی میتونی دختر منو بزنی و با اون ازدواج نکنی؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. I'm going to try to knock up a basic network.
[ترجمه گوگل]من قصد دارم سعی کنم یک شبکه اصلی را از بین ببرم
[ترجمه ترگمان]می خواهم یک شبکه پایه بزنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

تحریک کردن (فعل)
arouse, excite, pique, abrade, stimulate, annoy, incense, agitate, prime, edge, inspirit, move, actuate, goad, incite, prick, fuel, vitalize, motivate, fillip, drive, bestir, knock up, egg on, impassion, foment, ginger, hypo, instigate, provoke, steam up

برخورد کردن (فعل)
meet, bop, knock up, osculate

بپایان رساندن (فعل)
end, terminate, knock up, conclude, consummate, finalize, play out, surcease

از کار انداختن (فعل)
paralyze, disable, knock up, jade, devitalize, devitalise, petrify

ناراحت کردن (فعل)
incommode, unsettle, discomfort, disquiet, discomfiture, distemper, knock up, discommode, discomfit, perturb

بهم زدن (فعل)
rough, overthrow, nullify, stir, mix, shake, disturb, poach, knock up, liquidate, poke, disorganize, disestablish, rouse

ابستن کردن (فعل)
lime, knock up, fecundate, impregnate, inseminate

سردستی اماده کردن (فعل)
knock up

انگلیسی به انگلیسی

• (slang) arouse, awaken; build or cook something quickly; exhaust; drain; make a woman pregnant (vulgar slang)
a knock-up is a period of time in which the players practise hitting a ball or shuttlecock to each other before beginning a game of tennis, squash, or badminton.

پیشنهاد کاربران

And we don't do conjugal visits. So, who knocked her up, Lina?!
و اینکه ما اجازه ملاقات های زناشویی صادر نمی کنیم. پس، کی حامله ش کرده، لینا؟!
عامیانه: شکم زنی را بالا آوردن
به نقل از فرهنگ پویا
ˌ‍knock something ↔ ˈ‍up
to prepare or make something quickly and without much effort
•مثال: She knocked up a meal in ten minutes
ناخواسته باردار شدن.
حامله کردن
🔺️To get someone pregnant.
Man, I really should've used a condom with her. . . I knocked her up!
.
🔺️1. ( North America ) V. To get Pregnant
2. ( Great Britain ) V. To wake up
"Billy go and knock up your sleppy head brother. "
۱. حامله کردن breed
۲. بیدار کردن wake up
زنی را باردار کردن
slump

بپرس