knock together


1- برهم کوفتن، به هم کوبیدن، موجب تصادم دو چیز شدن 2- به هم خوردن، به هم کوفته شدن

جمله های نمونه

1. His home is two terraced houses knocked together, each the mirror image of the other.
[ترجمه گوگل]خانه او دو خانه پلکانی است که به هم چسبیده اند، که هر کدام تصویر دیگری است
[ترجمه ترگمان]خانه او دو خانه terraced است که در کنار هم قرار گرفته اند و تصویر آینه ای دیگری است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. I could knock together a quick lunch if you like.
[ترجمه گوگل]اگر دوست داشته باشید می توانم یک ناهار سریع با هم بچینم
[ترجمه ترگمان]اگر مایل باشید می توانم با هم ناهار بخوریم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. They knocked together two rough mailboxes with wooden boards.
[ترجمه گوگل]آنها دو صندوق پستی خشن را با تخته های چوبی به هم زدند
[ترجمه ترگمان]دو صندوق پست را با تخته های چوبی به هم زدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The spacious kitchen was achieved by knocking together three small rooms.
[ترجمه گوگل]آشپزخانه بزرگ با به هم زدن سه اتاق کوچک به دست آمد
[ترجمه ترگمان]آشپزخانه بزرگ با در زدن سه اتاق کوچک به دست آمد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The logs were knocked together as they floated down the stream.
[ترجمه گوگل]هنگام شناور شدن در رودخانه، کنده ها به هم کوبیده شدند
[ترجمه ترگمان]همان طور که در آب شناور بودند، چوب ها با هم در زدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The house consists of two cottages knocked together.
[ترجمه گوگل]خانه شامل دو کلبه است که به هم چسبیده اند
[ترجمه ترگمان]خانه شامل دو کلبه است که با هم ضربه می زنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The two pieces of wood knocked together.
[ترجمه گوگل]دو تکه چوب به هم خوردند
[ترجمه ترگمان]دو تکه چوب با هم ضربه زدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. His knees were knocking together.
[ترجمه گوگل]زانوهایش به هم می زدند
[ترجمه ترگمان]زانوانش به هم می خورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. This caused much grumbling and many heads were knocked together just to remind everybody who was boss.
[ترجمه گوگل]این باعث غرغرهای زیادی شد و سرهای زیادی به هم کوبیدند تا به همه یادآوری کنند که چه کسی رئیس است
[ترجمه ترگمان]این باعث شد که همه سرها به هم بزنند و همه را به یاد همه بیندازد که رئیس بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The skeleton of a Ferris wheel loomed; shooting galleries and hoopla stalls were being knocked together.
[ترجمه گوگل]اسکلت چرخ و فلک ظاهر شد گالری های تیراندازی و غرفه های هوپلا با هم کوبیده می شدند
[ترجمه ترگمان]در این موقع اسکلت چرخ و فلک بر روی یک چرخ بزرگ دیده می شد؛ و galleries و hoopla که با هم می خوردند، پدیدار می شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. See if you can knock together some sort of box to put it in.
[ترجمه گوگل]ببینید آیا می توانید نوعی جعبه را بکوبید تا آن را در آن قرار دهید
[ترجمه ترگمان]ببین میتونی یه سری جعبه رو با هم بزنی و بذاری توش
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The terrified farmer's knees began to knock together.
[ترجمه گوگل]زانوهای کشاورز وحشت زده شروع به در زدن کردند
[ترجمه ترگمان]زانوهایم شروع به ضربه زدن کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The utility model has the advantages of avoiding the outward swinging door and the storage room door opening simultaneously to knock together.
[ترجمه گوگل]این مدل کاربردی دارای مزایایی است که از باز شدن همزمان درب تاب دار به سمت بیرون و باز شدن همزمان درب اتاق ذخیره برای ضربه زدن به یکدیگر جلوگیری می کند
[ترجمه ترگمان]مدل مصرفی مزایای اجتناب از در نوسان بیرون و باز شدن در اتاق نگهداری را دارد که همزمان با هم باز می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. All simple things are happiness. Happiness is simple. When two heart knock together, that moment is happiness.
[ترجمه گوگل]همه چیزهای ساده شادی هستند خوشبختی ساده است وقتی دو قلب به هم می زنند، آن لحظه خوشبختی است
[ترجمه ترگمان]همه چیزهای ساده شادی هستند خوشحالی، ساده است وقتی که دو قلب با هم در می زنند، آن لحظه شادی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

پیشنهاد کاربران

سرهم بندی کردن
چیزی رو بی دقت و باعجله درست کردن
Phrasal verb
مثال:
We didn't have much time , so we knocked together asalad

بپرس