1. gimpy knees
زانوهای سست
2. splay knees
زانوهای خمیده به طرفین
3. bee's knees
(عامیانه) آدم مهم،کله گنده
4. bend your knees
زانوی خود را خم کن.
5. his loose knees
زانوهای سست او
6. bend the knees to (someone)
تسلیم شدن به کسی،سر تعظیم فرود آوردن،زانو خم کردن
7. bags at trouser knees
زانو انداختن شلوار
8. fall on your knees and supplicate the god of your fathers
به زانو در بیا و از خدای نیاکانت طلب کن.
9. bring to one's knees
به زانو درآوردن،وادار به تسلیم کردن
10. down on one's knees
زانوزده
11. fall to one's knees
به زانو درآمدن،زانو زدن
12. she plumped to her knees before the fire
ناگهان جلو آتش زانو زد.
13. he sank up to his knees in the snow
تا زانو در برف فرو رفت.
14. he went down on his knees and asked for forgiveness
او زانو زد و تقاضای عفو کرد.
15. rub this oil on your knees three times a day
این روغن را روزی سه بار به زانوهای خود بمالید.
16. scratch marks on the child's knees
نشانه های خراشیدگی بر زانوهای بچه
17. he nipped his grandson between his knees
نوه اش را بین زانوهایش گرفت و فشرد.
18. he was so scared that his knees were knocking together
از شدت ترس زانوهایش به هم می خورد.
19. her hair hung down to her knees
گیسویش تا زانو می رسید.
20. his pants were frayed on the knees
زانوی شلوارش نخ نما شده بود.
21. when he saw the tiger, his knees sagged
وقتی پلنگ را دید زانوهایش سست شد.
22. heavy taxes brought the people to their knees
مالیات های سنگین مردم را به زانو درآورد.
23. he lay on his back and flexed his knees
او به پشت خوابید و زانوهای خود را باز و بسته کرد.
24. i would rather die on my feet than live on my knees
ایستاده (مردانه) مردن را به زانو زده زندگی کردن ترجیح می دهم.