• (1)تعریف: an open gazebo, summerhouse, or pavilion.
• (2)تعریف: a light structure, open on one or more sides, used as a stand for selling newspapers, refreshments, or the like.
• (3)تعریف: a usu. cylindrical structure on which advertisements or notices are posted.
• (4)تعریف: (chiefly British) a public telephone booth.
جمله های نمونه
1. I was getting cigarettes at the kiosk.
[ترجمه گنج جو] از دکه سیگار می گرفتم.
|
[ترجمه گوگل]داشتم از کیوسک سیگار می گرفتم [ترجمه ترگمان]داشتم توی دکه سیگار می گرفتم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
2. We were eating hamburgers at a kiosk.
[ترجمه گنج جو] تو یه دکه ای همبرگر می خوردیم .
|
[ترجمه گوگل]در کیوسک داشتیم همبرگر می خوردیم [ترجمه ترگمان]داشتیم تو یه کیوسک فروش همبرگر می خوردیم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
3. He phoned me from a kiosk.
[ترجمه گوگل]از کیوسک با من تماس گرفت [ترجمه ترگمان]او از یک کیوسک تلفن به من تلفن کرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. There's a newspaper kiosk in the station.
[ترجمه گوگل]یک کیوسک روزنامه در ایستگاه وجود دارد [ترجمه ترگمان]یک کیوسک روزنامه فروشی در ایستگاه هست [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. Enquiries should be made from the pay kiosk or general office.
[ترجمه گوگل]استعلام باید از کیوسک پرداخت یا اداره کل انجام شود [ترجمه ترگمان]ورودی باید از کیوسک پرداخت یا دفتر عمومی گرفته شود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. Passengers were jostling each other at the news kiosk for the last remaining copies of the evening paper.
[ترجمه گوگل]مسافران برای آخرین نسخه های باقی مانده از روزنامه عصر با هم در کیوسک خبری در حال تکان خوردن بودند [ترجمه ترگمان]مسافران در دکه روزنامه فروشی آخرین نسخه های باقیمانده روزنامه عصر به یکدیگر تنه می زدند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. Put you in that - that kiosk - and expect your parishioners to admire your humility?
[ترجمه گوگل]تو را در آن کیوسک بگذارم و توقع داشته باشی که اهل محله تو فروتنی تو را تحسین کنند؟ [ترجمه ترگمان]تو رو بذار توی اون دکه - و انتظار داری که parishioners رو تحسین کنی؟ [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. Jean-Paul paused at a kiosk to buy a packet of Gauloises.
[ترجمه گوگل]ژان پل در یک کیوسک مکث کرد تا یک بسته گالوا بخرد [ترجمه ترگمان]ژان پل جلوی یک کیوسک برای خرید یک پاکت سیگار توقف کرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. Lucy skirted the kiosk overflowing with vases and baskets of flowers; the heady scents were sickening.
[ترجمه گوگل]لوسی دامن کیوسک پر از گلدان ها و سبدهای گل را گرفت رایحه های تهوع آور بود [ترجمه ترگمان]لوسی از کیوسک دکه پر از گلدان و سبدهای گل ها گذشت [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. And the kiosk, with its staircase leading down to the sewers, was actually located at Karlsplatz.
[ترجمه گوگل]و کیوسک با پلکانی که به فاضلاب منتهی میشد، در واقع در Karlsplatz قرار داشت [ترجمه ترگمان]و این دکه با پلکانی که به اگوی پاریس منتهی می شد واقع در Karlsplatz واقع بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. She spotted a telephone kiosk, and stopped to look in the telephone directory.
[ترجمه گوگل]او یک کیوسک تلفن را دید و ایستاد تا فهرست تلفن را جستجو کند [ترجمه ترگمان]او یک کیوسک تلفنی پیدا کرد و ایستاد تا به دفترچه تلفن نگاه کند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. There must be a kiosk selling phone cards around here somewhere.
[ترجمه گوگل]حتماً در اینجا یک کیوسکی برای فروش کارت تلفن وجود دارد [ترجمه ترگمان]حتما یه کیوسک تلفن اینجا هست [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. It lost speed and pulled up outside the kiosk with a squeal of brakes.
[ترجمه گوگل]سرعتش را از دست داد و با صدای جیغ ترمز بیرون از کیوسک ایستاد [ترجمه ترگمان]سرعت خود را از دست داد و با جیغ ترمز کرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. Maybe she should be flattened by a telephone kiosk on a wavering winch.
[ترجمه گوگل]شاید باید با کیوسک تلفنی روی وینچ متزلزل او را صاف کرد [ترجمه ترگمان]شاید او را با یک کیوسک تلفن با جرثقیل مسدود کرده باشد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
15. I even asked her if it was her that smashed that kiosk up!
[ترجمه گوگل]حتی از او پرسیدم که آیا او بود که آن کیوسک را شکست؟ [ترجمه ترگمان]حتی از او پرسیدم که آیا او آن دکه را خرد کرده است یا نه! [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
مترادف ها
دکه (اسم)
stand, shop, kiosk
مشتق از کوشک فارسی کلاه فرنگی (اسم)
kiosk
تخصصی
[کامپیوتر] کیوسک ؛ دکه - دکه ی کوچکی با یک کامپیوتر که کاربران می توانند وارد آن شده و اطلاعات را بازیابی کنند. این دکه ها، اطلاعات روزمره درباره ی رویدادهای محلی را نشان می دهند، آنها در مورد موزه ها، فرودگاه ها و دیگر مکانهای همگانی به کار می روند.
انگلیسی به انگلیسی
• small structure from which newspapers or other items are sold; open pavilion a kiosk is a small building similar to a hut where things such as sandwiches and newspapers are sold. a telephone kiosk is the same as a telephone box.
پیشنهاد کاربران
1. دکه. باجه. کیوسک 2. باجه تلفن. تلفن عمومی
کیوسک اتاقکی که هر سوی آن باز است مترادف : دکه، دکان کوچک منبع : لغتنامه دهخدا