kinswoman

/ˈkɪnzwʊmən//ˈkɪnzwʊmən/

معنی: خویش، خویشاوند
معانی دیگر: خویشاوند (زن)، خویشاوند از جنس مذکر

بررسی کلمه

اسم ( noun )
حالات: kinswomen
(1) تعریف: a female relative, esp. by birth.

(2) تعریف: a woman of the same race or cultural background as another person.

جمله های نمونه

1. I admire the strength of my kinswomen who stayed at home and who later on embraced arranged marriages.
[ترجمه گوگل]من قدرت زنان خویشاوندم را تحسین می کنم که در خانه ماندند و بعداً ازدواج های ترتیب داده شده را پذیرفتند
[ترجمه ترگمان]من قدرت of را که در خانه مانده و بعدها در آغوش گرفته بودم تحسین می کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. And behold, Elisabeth thy kinswoman, she also hath conceived a son in her old age; and this is the sixth month with her that was called barren.
[ترجمه گوگل]و اینک، الیزابت، خویشاوند تو، او نیز در پیری خود پسری باردار شده است و این ششمین ماه نزد او است که عقیم نامیده شد
[ترجمه ترگمان]و ببین، الیزابت عزیز من، او هم پسری را در سن پیری خود تصور می کند؛ و این ششمین ماه پیش اوست که بی ثمر خوانده می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Take your kinswoman; from now on you are her love, and she is your beloved.
[ترجمه گوگل]زن خویشاوندت را بگیر از این به بعد تو عشق او هستی و او محبوب توست
[ترجمه ترگمان]خویشاوند خود را به دست بگیرید؛ از این به بعد عشق او هستید و او محبوب شماست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Thus the reception of Tess by her fancied kinswoman terminated, and the birds were taken back to their quarters.
[ترجمه گوگل]بنابراین پذیرایی از تس توسط زن خویشاوند خیالی او پایان یافت و پرندگان به محل زندگی خود بازگردانده شدند
[ترجمه ترگمان]بدین ترتیب، پذیرایی تس با خیال kinswoman به پایان رسید، و پرندگان به مقر خود بازگشتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. A kinswoman of ours was reading a copy, but no entreaties of mine could induce her to lend it to me.
[ترجمه گوگل]یکی از اقوام ما در حال خواندن یک نسخه بود، اما هیچ التماس من نتوانست او را ترغیب کند که آن را به من قرض دهد
[ترجمه ترگمان]یکی از دوستان ما داشت یک نسخه از ما را می خواند، اما هیچ التماس و زاری از من نمی توانست او را وادار به آن کند که آن را به من قرض بدهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Mother Grogan was, one imagines, a kinswoman of Mary Ann.
[ترجمه گوگل]تصور می شود مادر گروگان یکی از خویشاوندان مری آن بود
[ترجمه ترگمان]مادر Grogan خیال می کند که یکی از دوستان من ماری آن است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. And Noemi said to her: Behold thy kinswoman is returned to her people, and to her gods, go thou with her.
[ترجمه گوگل]و نومی به او گفت: اینک زن خویشاوندت به قوم خود باز می گردد و به سوی خدایانش، تو با او برو
[ترجمه ترگمان]و به او گفت: نگاه کن، خویشاوند تو به مردمش برگشته، و به خدایان او، تو با او برو
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. A relative by blood or marriage; a kinsman or kinswoman.
[ترجمه گوگل]خویشاوند خونی یا ازدواجی؛ یک خویشاوند یا خویشاوند
[ترجمه ترگمان]خویشاوند نزدیک خویشاوند، خویشاوند، خویشاوند من
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Thou shalt not uncover the nakedness of thy mother's sister: for she is thy mother's near kinswoman.
[ترجمه گوگل]برهنگی خواهر مادرت را آشکار مکن، زیرا او از خویشاوندان نزدیک مادرت است
[ترجمه ترگمان]تو نباید برهنگی خواهر مادر تو را بر ملا کنی: چون او نزدیک به خویشاوند نزدیکی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. But behold one day Mary heard from Elisabeth. There was to be a baby in the family and could Mary come and take care of her kinswoman?
[ترجمه گوگل]اما یک روز مریم از الیزابت شنید قرار بود بچه ای در خانواده وجود داشته باشد و آیا مریم می تواند از نزدیکانش مراقبت کند؟
[ترجمه ترگمان]اما یک روز مری از الیزابت الیزابت خبری شنید ممکن بود که یک بچه در خانواده باشد و مری هم بیاید و از خویشاوند خود مراقبت کند؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Thou shalt not uncover the nakedness of thy father's sister : she is thy father's near kinswoman.
[ترجمه گوگل]برهنگی خواهر پدرت را آشکار مکن زیرا او از خویشاوندان نزدیک پدرت است
[ترجمه ترگمان]تو نباید برهنگی خواهر پدر تو را بر ملا کنی: او نزدیک به خویشاوند نزدیکی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

خویش (اسم)
connection, relation, kindred, connexion, kinswoman

خویشاوند (اسم)
relative, relation, kindred, kinswoman, kinsman, kin, kinfolk

انگلیسی به انگلیسی

• female relative, female family member; woman who is of the same race or nationality
a kinswoman is a female relative; an old-fashioned word.

پیشنهاد کاربران

بپرس