صفت ( adjective )
حالات: kinkier, kinkiest
مشتقات: kinkily (adv.), kinkiness (n.)
حالات: kinkier, kinkiest
مشتقات: kinkily (adv.), kinkiness (n.)
• (1) تعریف: having tight twists or curls, as hair.
- My hair is normally curly, but it gets especially kinky when the weather is humid.
[ترجمه گوگل] موهای من به طور معمول مجعد هستند، اما به خصوص وقتی هوا مرطوب است، گره میشوند
[ترجمه ترگمان] موهای من معمولا مجعد است، اما وقتی هوا مرطوب است به خصوص ناخوشایند می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] موهای من معمولا مجعد است، اما وقتی هوا مرطوب است به خصوص ناخوشایند می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: (informal) characterized by odd or bizarre qualities, particularly with regard to sexual activity.