صفت ( adjective )
حالات: kinglier, kingliest
حالات: kinglier, kingliest
• (1) تعریف: having the authority and rank of a king.
• مترادف: monarchical, regal, royal
• مشابه: imperial, palatine, sovereign
• مترادف: monarchical, regal, royal
• مشابه: imperial, palatine, sovereign
- The boy was not fit for his kingly office and decisions were made by his councilors.
[ترجمه گوگل] این پسر برای پست پادشاهی خود مناسب نبود و تصمیمات توسط اعضای شورای او گرفته می شد
[ترجمه ترگمان] این پسر برای دفتر شاهوار او مناسب نبود و تصمیمات مشاوران وی اتخاذ شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] این پسر برای دفتر شاهوار او مناسب نبود و تصمیمات مشاوران وی اتخاذ شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: befitting a king; majestic.
• مترادف: august, majestic, regal
• مشابه: glorious, grand, imperial, magnificent, noble, palatine, royal, splendid
• مترادف: august, majestic, regal
• مشابه: glorious, grand, imperial, magnificent, noble, palatine, royal, splendid
- They prepared for the visitors a kingly feast.
[ترجمه گوگل] آنها برای بازدیدکنندگان یک جشن شاهانه آماده کردند
[ترجمه ترگمان] آن ها برای بازدید کنندگان یک جشن شاهانه آماده شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] آن ها برای بازدید کنندگان یک جشن شاهانه آماده شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
قید ( adverb )
حالات: kinglier, kingliest
مشتقات: kingliness (n.)
حالات: kinglier, kingliest
مشتقات: kingliness (n.)
• : تعریف: in the fashion of a king.
• مترادف: augustly, monarchically, regally, royally
• مشابه: grandly, sovereignly
• مترادف: augustly, monarchically, regally, royally
• مشابه: grandly, sovereignly