kingly

/ˈkɪŋli//ˈkɪŋli/

معنی: شاهوار، شاهانه، ملوکانه، خسروانه
معانی دیگر: کیانی، سلطنتی، شایگان

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
حالات: kinglier, kingliest
(1) تعریف: having the authority and rank of a king.
مترادف: monarchical, regal, royal
مشابه: imperial, palatine, sovereign

- The boy was not fit for his kingly office and decisions were made by his councilors.
[ترجمه گوگل] این پسر برای پست پادشاهی خود مناسب نبود و تصمیمات توسط اعضای شورای او گرفته می شد
[ترجمه ترگمان] این پسر برای دفتر شاهوار او مناسب نبود و تصمیمات مشاوران وی اتخاذ شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: befitting a king; majestic.
مترادف: august, majestic, regal
مشابه: glorious, grand, imperial, magnificent, noble, palatine, royal, splendid

- They prepared for the visitors a kingly feast.
[ترجمه گوگل] آنها برای بازدیدکنندگان یک جشن شاهانه آماده کردند
[ترجمه ترگمان] آن ها برای بازدید کنندگان یک جشن شاهانه آماده شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
قید ( adverb )
حالات: kinglier, kingliest
مشتقات: kingliness (n.)
• : تعریف: in the fashion of a king.
مترادف: augustly, monarchically, regally, royally
مشابه: grandly, sovereignly

جمله های نمونه

1. kingly food
خوراک شاهانه

2. the kingly form of government
نظام سلطنتی

3. desires the kingly crown . . .
که تاج کیانی کند آرزو . . . .

4. The sceptre is an attribute of kingly power.
[ترجمه گوگل]عصا صفت قدرت پادشاهی است
[ترجمه ترگمان]عصای سلطنت نشانه قدرت شاهوار است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. They thought that he should resume his kingly duties.
[ترجمه گوگل]آنها فکر کردند که او باید وظایف پادشاهی خود را از سر بگیرد
[ترجمه ترگمان]آن ها فکر می کردند که باید وظایف شاهوار خود را ازسر بگیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Not all kings behave in a kingly way.
[ترجمه گوگل]همه پادشاهان رفتار پادشاهانه ندارند
[ترجمه ترگمان]همه پادشاهان در یک راه شاهانه رفتار نمی کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. From it stepped a very large, virile and kingly figure.
[ترجمه گوگل]از آن یک چهره بسیار بزرگ، مردانه و شاهانه بیرون آمد
[ترجمه ترگمان]هیکل بسیار بزرگ، مردانه و شاهوار داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Kingly even person sends a packet rice to him.
[ترجمه گوگل]حتی شخص پادشاه یک بسته برنج برای او می فرستد
[ترجمه ترگمان]حتی یک نفر هم یک پاکت کاغذی به او می فرستد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. In 16 John Davies of Hereford wrote that "good Will" played "kingly" roles.
[ترجمه گوگل]در 16 جان دیویس از هرفورد نوشت که «ویل خوب» نقش‌های «پادشاهی» را بازی می‌کند
[ترجمه ترگمان]در سال ۱۶ جان دیویس از Hereford نوشت که \"ویل خوب\" نقش شاهوار را بازی می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Afandi rides kingly horse, swiftly was like the ground return the home in.
[ترجمه گوگل]افندی سوار بر اسب پادشاهی می شود، به سرعت مثل زمین بود که به خانه برمی گشت
[ترجمه ترگمان]اسب شاهوار و شاهوار را می راند، به سرعت مثل زمین بود که به خانه باز می گشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. All about kingly way CP content in this area issue.
[ترجمه گوگل]همه چیز در مورد محتوای CP راه پادشاهی در این موضوع
[ترجمه ترگمان]همه چیز در مورد روش شاهوار در این حوزه وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Neither one person knows how to should execute kingly order.
[ترجمه گوگل]هیچ یک از افراد نمی دانند که چگونه باید دستور پادشاهی را اجرا کنند
[ترجمه ترگمان]هیچ یک از افراد نمی دانند چگونه باید نظم شاهوار را اجرا کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Ah, what a kingly jest was it to open thy palm to a beggar to beg!
[ترجمه گوگل]آه، چه شوخی شاهانه ای بود که کف دستت را برای گدای گدا باز کنی!
[ترجمه ترگمان]آه! چه شوخی شاهانه ای بود که کف تو را برای گدایی باز کنم!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. He was a kingly and kindly figure, benevolent but not uninvolved.
[ترجمه گوگل]او شخصیتی شاهانه و مهربان بود، خیرخواه، اما بی‌دریغ
[ترجمه ترگمان]او مردی شاهوار و مهربانی بود، خیرخواه، اما نه uninvolved
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Where the kingly gold?
[ترجمه گوگل]طلا پادشاه کجاست؟
[ترجمه ترگمان]طلای شاهانه کجاست؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

شاهوار (صفت)
royal, kingly, regal

شاهانه (صفت)
majestic, royal, kingly, sceptered

ملوکانه (قید)
kingly

خسروانه (قید)
kingly, royally

انگلیسی به انگلیسی

• regal, royal, like a king; of or pertaining to a king
majestically, regally, royally; in the manner of a king

پیشنهاد کاربران

۱. شاهانه. شاهوار ۲. سلطنتی
مثال:
The boy was not fit for his kingly office.
آن پسر برای دفتر شاهانه اش مناسب نبود.

بپرس