kinfolk


معنی: خویشاوند، خویش و قوم، اقوام، خویشاوندان
معانی دیگر: خویشان، قوم و خویش (kinfolks هم می گویند)

بررسی کلمه

اسم جمع ( plural noun )
• : تعریف: one's relatives; kindred.
مشابه: clan, family, kin, kindred, people

جمله های نمونه

1. Their Kinfolk have been forced out of their homelands repeatedly, sometimes dragged away in chains.
[ترجمه گوگل]هموطنان آنها بارها و بارها از وطن خود رانده شده اند و گاه در زنجیر کشیده شده اند
[ترجمه ترگمان]kinfolk آن ها به طور مکرر از سرزمین های خود رانده شده اند و گاهی با زنجیر کشیده می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Kinfolk come to see Yvonne by the dozen.
[ترجمه گوگل]Kinfolk دوازده به دیدن Yvonne می آیند
[ترجمه ترگمان]kinfolk برای دیدن وان ده دوازده نفر می آیند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Even lupus Kinfolk gather in tightly knit packs.
[ترجمه گوگل]حتی لوپوس کیفولک نیز در بسته‌های محکم بافتنی جمع می‌شود
[ترجمه ترگمان]حتی \"لوپوس kinfolk\" هم در گروه knit جمع میشه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. They might have even been born to two Kinfolk parents far from a sept.
[ترجمه گوگل]آنها حتی ممکن است از دو پدر و مادر Kinfolk به دور از یک سپتامبر متولد شده باشند
[ترجمه ترگمان]آن ها ممکن است تا اوایل سپتامبر دو پدر و مادر kinfolk را به دنیا بیاورند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Half - blooded children are known as Kinfolk.
[ترجمه گوگل]کودکان نیمه‌خون به Kinfolk معروف هستند
[ترجمه ترگمان]کودکان نیمه اصیل به نام kinfolk شناخته می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Scattered across the world, Strider Kinfolk are typically travelers themselves — Bedouin nomads, circus troupes, Gypsies, truckers or just plain drifters.
[ترجمه گوگل]استرایدر کینفولک که در سراسر جهان پراکنده شده‌اند، معمولاً خود مسافران هستند - عشایر بادیه‌نشین، گروه‌های سیرک، کولی‌ها، کامیون‌داران یا صرفاً سرگردان‌های ساده
[ترجمه ترگمان]Strider پراکنده در سراسر جهان معمولا خود مسافران هستند - nomads بادیه نشین، گروه های سیرک، کولی ها، کامیون داران و یا فقط drifters ساده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Kinfolk don't receive much coddling, however.
[ترجمه گوگل]با این حال، Kinfolk از نوازش زیادی برخوردار نیست
[ترجمه ترگمان]با این حال، خیلی لوس نشو
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. I sent my other son to the country to stay with kinfolk.
[ترجمه گوگل]من پسر دیگرم را به کشور فرستادم تا نزد هموطنان بماند
[ترجمه ترگمان]من پسرم رو فرستادم به کشور تا با اقوام بمونه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The Silver Fangs borrowed many traditions from their noble Kinfolk.
[ترجمه گوگل]نیش نقره‌ای سنت‌های بسیاری را از نجیب‌شان قرض گرفتند
[ترجمه ترگمان]سیلور آداب و رسوم زیادی را از اشراف their اقتباس کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

خویشاوند (اسم)
relative, relation, kindred, kinswoman, kinsman, kin, kinfolk

خویش و قوم (اسم)
kindred, kin, kinfolk, sib

اقوام (اسم)
kinfolk

خویشاوندان (اسم)
kinfolk, kinsfolk

انگلیسی به انگلیسی

• relatives, blood relations, kindred

پیشنهاد کاربران

خویش و تبار. [ خوی / خی ش ُ ت َ ] ( ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) قوم و خویش . منسوبان . نزدیکان . عشیرة : ز کین و مهرش چون خلق ساعة اندر ملک همی فزاید خویش و تبار آتش و آب . ابوالفرج رونی .

بپرس