kind

/ˈkaɪnd//kaɪnd/

معنی: گروه، دسته، طبقه، نوع، جنس، گونه، طرز، جور، قسم، کیفیت، در مقابل پولی، با محبت، مشفق، مهربانی شفقت امیز، مهربان، خیر، خوش خلق، خوش مزاج، خوش جنس، خوب
معانی دیگر: آزرد، رئوف، دلنواز، دارای لطف و محبت، دوست وار، محبت آمیز، حاکی از لطف، مهرآمیز، (قدیمی) اصل، سرچشمه، نهاد، طینت، سرشت، روش، راه و رسم، (مهجور) طبیعی، (مهجور) بومی، جنسی، غیرنقدی

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
حالات: kinder, kindest
(1) تعریف: helpful and good-natured; benevolent.
مترادف: benevolent, benign, decent, gentle, good, good-hearted, kindly
متضاد: acerbic, harsh, malicious, malign, mean, unkind, venomous
مشابه: altruistic, charitable, compassionate, considerate, friendly, good-natured, gracious, helpful, merciful, mild, nice, obliging, sweet, warm-hearted

- A kind neighbor took care of her and her pets while she was ill.
[ترجمه یه ماکانی] یک همسایه مهربان از یه فرد و حیوانه خانگی اش مراقب می کرد وقتی که مریض بود
|
[ترجمه 😍DEFH😘] یک همسایه مهربان از او و حیوان خانگی اش مراقبت میکرد وقتی که اون مریض بود
|
[ترجمه Nika] یک همسایه مهربان از او و حیوان خانگی اش مراقبت میکرد وقتی که بیمار بود
|
[ترجمه Nika] یک همسایه مهربان از [او_زن]و حیوان خانگی اش مراقبت میکرد وقتی که بیمار بود
|
[ترجمه 💋Mehrak💋] یک همسایه مهربان هنگام بیماری از او ( خانم _آقا ) و حیوانات خانگی مراقبت کرد.
|
[ترجمه nazanin] یک همسایه مهربان از او و حیوانات خانگی اش مراقبت میکرد وقتی که او مریض بود
|
[ترجمه Ozan] یک همسایه مهربان از او ( زن ) و حیوان خانگی اش مراقبت میکرد وقتی که اون مریض بود
|
[ترجمه گنج جو] موقعی که مریض بود یه همسایه ی مهربون از اون و حیووناش مراقبت میکرد.
|
[ترجمه Amin] وقتی که او بیمار بود همسایه مهربانش از او و حیوان خانگیش مراقبت میکرد
|
[ترجمه داريوش] همسایه مهربانی در حالیکه خودنیز بیمار بود از آن خانم و حیوان خانگی اش مراقبت می کرد.
|
[ترجمه الهی] یک همسایه مهربان از اون خانم و حیوانات خانگیش مراقبت کرد وقتی اون ناخوش بود
|
[ترجمه Mohi] یک همسایه مهربان از او ( خانم ) و حیوان خانگی اش مراقبت میکرد وقتی که او مریض بود
|
[ترجمه شقایق] یک همسایه مهربان در زمانی که همسایه اش بیمار بود از او و حیوان های خانگی او مواظبت کرد
|
[ترجمه گوگل] یک همسایه مهربان در حالی که بیمار بود از او و حیوانات خانگی اش مراقبت می کرد
[ترجمه ترگمان] یک همسایه مهربان از او و pets مراقبت می کرد در حالی که بیمار بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- It was very kind of you to help me move all those boxes.
[ترجمه الهی] محبت شمارو میرسونه، کمکم کنید تا اون جعبه هارو جابجا کنم.
|
[ترجمه Barbar] لطف کنید به من کمک کنید تا همه این جعبه ها را جابجا کنم
|
[ترجمه MTW] خیلی با محبت بودی که کمکم کردی آن جعبه ها راجابجا کنم
|
[ترجمه گوگل] خیلی لطف کردی که به من کمک کردی تمام آن جعبه ها را جابجا کنم
[ترجمه ترگمان] خیلی لطف کردی که کم کم کردی همه اون جعبه ها رو تکون بدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- This shelter has a reputation for being very kind to the animals that they take in.
[ترجمه گوگل] این پناهگاه به این شهرت دارد که با حیواناتی که می پذیرند بسیار مهربان است
[ترجمه ترگمان] این پناه گاه به خاطر رفتار بسیار خوبی نسبت به حیواناتی که در آن شرکت می کنند، شهرت دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: showing understanding or sympathy.
مترادف: compassionate, gracious, merciful, sympathetic
متضاد: callous, inconsiderate, sharp, steely, tart, unkind
مشابه: considerate, good, thoughtful, understanding, warm-hearted

- She heard many kind words about her husband after he passed away.
[ترجمه الهی] اون خانم بعد از فوت همسرش، حرفهای خیلی خوبی دربارش شنید.
|
[ترجمه گوگل] او پس از فوت شوهرش سخنان محبت آمیز زیادی در مورد او شنید
[ترجمه ترگمان] بعد از اینکه از کنار شوهرش گذشت چند کلمه از شوهرش را شنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The victims of the flood appreciated all the kind gifts they received from the community.
[ترجمه گوگل] قربانیان سیل از همه هدایای مهربانی که از جامعه دریافت کردند قدردانی کردند
[ترجمه ترگمان] قربانیان سیل از تمام هدایایی که از جامعه دریافت کردند قدردانی کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
عبارات: kind of, one of a kind
(1) تعریف: a group of things, people, animals, or other entities that are classed together because of similarities.
مترادف: class, sort, type
مشابه: breed, category, genus, group, ilk, order, set, species, strain

- Mammals are the kind of animal that people are the most familiar with.
[ترجمه گوگل] پستانداران گونه ای از حیوانات هستند که مردم بیشتر با آن آشنا هستند
[ترجمه ترگمان] پستانداران نوعی از حیوانات هستند که افراد با آن ها آشنا هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- They will understand because they are of our kind.
[ترجمه امیر] آنها ما را درک خواهند کرد، چرا که همنوع ما هستند.
|
[ترجمه گوگل] آنها متوجه خواهند شد زیرا از نوع ما هستند
[ترجمه ترگمان] آن ها درک خواهند کرد که از نوع ما هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: type; category.
مترادف: category, make, manner, nature, sort, species, type
مشابه: brand, breed, description, fashion, form, genre, mold, style, variety

- What kind of music do you like?
[ترجمه گوگل] چه نوع موسیقی را دوست دارید؟
[ترجمه ترگمان] چه جور آهنگی دوست داری؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: essential nature, quality, or character.
مترادف: nature, type
مشابه: character, quality, sort

- We sorted them by kind rather than size.
[ترجمه الهی] ما انهارا بر اساس نوع مرتب کردیم تا اندازه.
|
[ترجمه گوگل] ما آنها را بر اساس نوع به جای اندازه مرتب کردیم
[ترجمه ترگمان] ما آن ها را به جای اندازه مرتب کردیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: an approximate example of something; sort.
مترادف: sort, type
مشابه: category, class, exemplar, genus, order, representative, species, specimen

- The children lined up the boxes to make a kind of fort.
[ترجمه گوگل] بچه ها جعبه ها را ردیف کردند تا نوعی دژ درست کنند
[ترجمه ترگمان] بچه ها جعبه ها را جمع کرده بودند تا یک قلعه بسازیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. kind words
حرف های محبت آمیز

2. kind of
(عامیانه) تقریبا،تا اندازه ای،نسبتا

3. a kind of animal instinct warned him of danger
غریزه ی حیوانی بخصوصی او را از خطر آگاه کرد.

4. a kind of book which in patches is really interesting
گونه ای کتاب که درپاره ای جاها واقعا جالب است.

5. a kind teacher
معلم مهربان

6. be kind enough to open the window
لطفا پنجره را باز کنید.

7. be kind to those beneath you
با زیر دستان خود مهربان باش.

8. his kind of idealism has no place in modern politics
خیال پردازی های خاص او در دنیای سیاست امروزی جایی ندارد.

9. it's kind of cold today
امروز نسبتا سرد است.

10. it's kind of expensive
تا اندازه ای گران است.

11. that kind of music which tickles the spirit
آن نوع موسیقی که روح را به نشاط در می آورد.

12. that kind of play will get you in trouble
این مرد رندی ها تو را به زحمت خواهد انداخت.

13. the kind of modern music that jars on unaccustomed ears
آن گونه موسیقی مدرن که برای گوش های نا آموخته خوشایند نیست

14. the kind of music which is raised to the dimensions of sublime art
آن نوع موسیقی که به مقام هنر رفیع ارتقا یافته است

15. this kind of attitude tends to defeat
اینگونه طرز برخورد به شکست خواهد انجامید.

16. this kind of behavior is nonsense!
این طرز رفتار ابلهانه است !

17. this kind of climate creates a tough people
این نوع آب و هوا مردمان پر طاقتی را به بار می آورد.

18. this kind of fish does not limit itself to fresh water
این نوع ماهی خودش را به آب شیرین محدود نمی کند.

19. this kind of music is an offense to the ear
این گونه موسیقی گوش را آزار می دهد.

20. this kind of music makes me blue
این نوع موسیقی مرا غمناک می کند.

21. this kind of paper tears easily
این نوع کاغذ زود پاره می شود.

22. this kind of talking will get you nowhere!
این طور حرف زدن تو را به جایی نخواهد رساند!

23. this kind of torture is a relic of medieval savageries
این نوع شکنجه بازمانده ی وحشیگری های قرون وسطی است.

24. this kind of weather grows on you
این نوع آب و هوا کم کم برای شما خوشایند می شود.

25. this kind of wood decays fast
این نوع چوب به سرعت می پوسد.

26. this kind of wood has a soft texture
این نوع چوب نرم است (ساختار نرمی دارد).

27. this kind of wood has a woolly surface
این نوع چوب سطح پرزداری دارد.

28. this kind of work taxes my strength
این نوع کارها رمق مرا می کشد.

29. what kind of clothing did he have on?
چه جور لباسی پوشیده بود؟

30. what kind of talking is this!
این چه جور حرف زدنه !

31. what kind of weather are we going to have tomorrow?
فردا وضع هوا چگونه خواهد بود؟

32. in kind
1- (در برابر: نقد in) cash)) به صورت کالا،(به طور) پایاپای،معاوضه با چیز دیگر 2- متقابلا،در مقابل

33. a diluted kind of democracy
نوعی مردم سالاری بی آب و رنگ

34. ali was kind toward his subordinates
علی نسبت به زیر دستان خود مهربان بود.

35. he was kind but too downright
او مهربان ولی خیلی رک بود.

36. he was kind toward strangers
با غریبان مهربان بود.

37. it was kind of you to come
لطف کردید آمدید.

38. the rodent kind
گونه ی جوندگان

39. of a kind
1- (عامیانه) یک جور،از یک نوع،هم گونه 2- از جنس بد،نامرغوب،بد

40. fasting is a kind of mortification
روزه گیری نوعی نفس کشی است.

41. he had a kind of animal courage
او از نوعی شجاعت حیوانی برخوردار بود.

42. hieroglyphics is a kind of pictograph
هیروگلیف نوعی فرتور نگاشت است.

43. homa is a kind hostess
هما میزبان مهربانی است.

44. it was very kind of you to come!
خیلی لطف کردید تشریف آوردید!

45. nature is a kind mother to all
طبیعت،مادر مهربان همه است.

46. they dread any kind of change
آنان از هر گونه تغییر هراس دارند.

47. would you be kind enough to open the window?
ممکن است لطف فرموده پنجره را باز کنید؟

48. "kind cruelty" is a kind of contradiction in terms
((ظلم مهربانانه)) نوعی تناقض واژه هاست.

49. a dove is a kind of bird
کبوتر یک نوع پرنده است.

50. god is merciful and kind
خداوند بخشنده و مهربان است.

51. he believed with a kind of celestial trust, that we would win
او با اعتمادی ملکوتی اعتقاد داشت که ما پیروز خواهیم شد.

52. he was yet more kind
او حتی مهربان تر هم بود.

53. his cruelty belied his kind words
سنگدلی او دروغ بودن کلمات محبت آمیز او را نشان داد.

54. his father is a kind soul
پدرش آدم مهربانی است.

55. i don't like this kind of far-out poetry
من اینگونه شعر خیلی مدرن را دوست ندارم.

56. my daughter-in-law is very kind
عروس من خیلی مهربان است.

57. she was less than kind toward me
او نسبت به من کمتر مهربان (نامهربان) بود.

58. the finesse of this kind of sand
نرمی این نوع شن

59. theatrical production of a kind
نمایش های تئاتری بد

60. to my mind any kind of torture is wrong
به عقیده ی من هرگونه شکنجه غلط است.

61. war is the worst kind of insanity
جنگ بدترین نوع دیوانگی است.

62. you have been so kind to me
شما خیلی به من لطف کرده اید.

63. after one's (or its) kind
(قدیمی) طبق طینت یا سرشت خود،برحسب ذات یا طبیعت خود

64. he is not the marrying kind
او اهل ازدواج نیست.

65. he will settle for any kind of job
او هر نوع شغلی را قبول خواهد کرد.

66. his mind figured forth all kind of images
او انواع و اقسام تصورات را به ذهن خود خطور داد.

67. it is made of a kind of plastic stuff
از یک نوع ماده ی پلاستیکی ساخته شده است.

68. sharks sometimes cannibalize their own kind
کوسه ماهی ها گاهی همجنس خواری می کنند.

69. she considered love the worst kind of bestiality
او عشق را بدترین نوع ددمنشی می پنداشت.

70. she followed hassan with a kind of canine loyalty
او با (نوعی) وفاداری سگ مانند از حسن پیروی می کرد.

مترادف ها

گروه (اسم)
many, school, section, outfit, mass, heap, cohort, kind, flock, society, assembly, clique, ring, troop, team, pack, army, host, corps, group, company, platoon, folk, crowd, class, gang, clinch, cluster, bunch, ensign, fry, shoal, bevy, concourse, swarm, throng, congregation, covey, herd, multitude, horde, legion, rout, skulk, squad

دسته (اسم)
detachment, school, section, regimen, hand, party, order, stack, handle, shaft, sect, kind, clump, clique, set, troop, stem, fagot, lever, team, pack, sheaf, army, host, corps, group, company, category, class, gang, assortment, grouping, estate, junta, ear, helm, cluster, ensign, batch, deck, knob, handhold, handgrip, bevy, tuft, fascicle, genre, genus, brigade, wisp, parcel, clan, gens, confraternity, drove, congregation, covey, stud, haft, hilt, skein, helve, horde, nib, shook, rabble, skulk, squad, trusser

طبقه (اسم)
sort, kind, degree, grade, race, bed, floor, stage, category, class, estate, stratum, folium, caste, lair, genus, ilk, layer, pigeonhole

نوع (اسم)
breed, persuasion, order, quality, nature, suit, sort, manner, kind, type, stamp, brand, method, class, species, genre, gender, genus, ilk, kidney, variety, speckle

جنس (اسم)
breed, material, substance, stuff, kind, stamp, brand, mettle, commodity, ware, genre, gender, genus

گونه (اسم)
breed, nature, sort, kind, type, form, cheek, species, jowl, ilk

طرز (اسم)
way, sort, manner, mode, kind, form, method, how, shape, garb, genre, fashion, modus

جور (اسم)
sort, kind, brand, class, tyranny, oppression, genre, genus, ilk

قسم (اسم)
persuasion, sort, manner, adjuration, kind, type, species, genre, gender, genus, speckle

کیفیت (اسم)
quality, kind, state, how, modality

در مقابل پولی (اسم)
kind

با محبت (صفت)
kind, loving, warm-hearted

مشفق (صفت)
tender, kind, sympathetic

مهربانی شفقت امیز (صفت)
kind

مهربان (صفت)
good, humane, compliant, tender, kind, friendly, affable, merciful, gentle, compassionate, complaisant, affectionate, mellow, meek, amiable, soft, benignant, big-hearted, charitable, benign, mild, gracious, placable, clement, condescending, couth, good-natured, kind-hearted, good-hearted, kindly, well-disposed, warm-hearted, obliging, open-armed, open-hearted, tender-hearted

خیر (صفت)
good, kind, genial, beneficent, benignant, big-hearted

خوش خلق (صفت)
good-tempered, kind, good-humored, good-humoured, good-natured, kindly, well-conditioned

خوش مزاج (صفت)
kind, mild, good-humored, good-humoured, good-natured

خوش جنس (صفت)
kind, thoroughbred, good-natured, well-disposed

خوب (صفت)
good, suitable, super, acceptable, pleasant, well, nice, fine, ok, kind, handsome, beautiful, okay, pretty, applicable, fortunate, goodly, pukka, pucka, okey, wally, well-groomed

تخصصی

[برق و الکترونیک] نوع، جنس
[فوتبال] نوع-قسم

انگلیسی به انگلیسی

• type, sort, class, breed , group of things which are classed together because of their similarities
gentle, good-hearted, benevolent; understanding, compassionate
if you talk about a particular kind of thing, you are talking about one of the classes or sorts of that thing.
a kind person is gentle, caring, and helpful.
you use a kind of to say that something can be roughly described in a particular way; an informal expression.
kind of is used to say that something is partly true; used in informal american english.
you use of a kind to say that something belongs to a particular class of things, but that it is not really satisfactory.
payment in kind is payment in the form of goods or services, rather than money.

پیشنهاد کاربران

akind girl
معنی یک دختر مهربان
Kind معنیش یعنی مهربان _خوب _خوش خلق و. . .
اگه صفت باشه به معنی مهربون میشه مثلا she is so kind یعنی اون خیلی مهربونه ؛ اما وقتی در قالب اسم عام به کار بره به معنی نوع یا گونه است مثلا what kind of this statements? یعنی : این عبارت چه نوعیه؟
نوع
مثال: What kind of music do you like?
از چه نوع موسیقی ای خوشتان می آید؟
kindبه معنی مهربان
kind: مهربان، نوع، گونه
گونه
منحصر به فرد.
شفیق، بامحبت
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : kindness / kindliness
✅️ صفت ( adjective ) : kind
✅️ قید ( adverb ) : kindly
بچه هشتادی:
example:
اولی به معنای نوع
i have so many kind of foods
من تعداد زیادی از نوع های مختلف میوه دارم.
•••••••••••••••••••••••••••••••••••
example 2:
دومی به معنای مهربان
my mother is so kind.
مادر من بسیار مهربان است
تاممماممممممممم
His kind . هم نوع
نوع
گونه
مدل ❀✿❀ ❀❀✿❀ ❀
معنیش این هست که یعنی مهربانی ، نیکی
مهربان ولی کمک کردن هم بعضی وقتا معنی میده
صفت kind به معنای مهربان
صفت kind به معنای مهربان به افرادی گفته می شود که به دیگران اهمیت می دهند، متین و دوستانه و دست و دلباز هستند و تا جایی که بتوانند به مردم کمک می کنند. مثلا:
she's a very kind and thoughtful person ( او بسیار مهربان و بافکر است. )
...
[مشاهده متن کامل]

اصطلاح that's very kind of you به معنای محبت شما را میرساند یا متشکر است.
در حالت رسمی صفت kind به معنای پر مهر و محبت است. مثلا:
thank you for your kind invitation ( بابت دعوت پر مهر و محبت شما متشکریم. )
صفت kind همیشه به انسان بر نمی گردد. به این مثال ها نگاه کنید:
soft water is kinder to your hair ( آب معدنی با موهای شما مهربان تر است. [یعنی برای موهایتان بهتر است. ] )
the weather was very kind to us ( هوا با ما خیلی مهربان بود. [یعنی هوا آن طور که می خواستیم بود. ] )
واژه kind به معنای نوع
واژه kind به معنای نوع به گروهی از افراد یا چیزهایی میگویند که به گونه ای به هم شبیه باشند ولی در تفاوت های اندکی نیز با هم داشته باشند. همچنین به گونه یا گروه خاصی نیز kind گفته می شود. مثلا:
three kinds of cakes ( سه نوع کیک )
they sell all kinds of things ( آنها همه نوع چیز می فروشند. )
music of all kinds ( انواع موسیقی )
منبع: سایت بیاموز

طرز
نحوه
جور
شیوه
طریق
منوال
Kind :به معنی مهربان نوع هستش
ممنون خیلی دیکشنریتون خو به
ممنون💖
نوع
مهربان
Kind=type، sort ، good hearted
مهربان ( زبان نهم )
یه مدل، نوع
معنیش تو کتاب supplementary میشه نوع
اگه صفت باشه میشه مهربانی کردن
اگه صفت نباشه میشه انواع نوع گونه
Friendly and thoughtful about what other
people want or need
مهربون 🐣
He is very polite and kind
Last night, as I always remembered him, I called him in the middle of the night
He does not withhold his soothing voice from me, even in the middle of the night
And these excuses of my insomnia are understandable to him that I am too dependent and in love with him
...
[مشاهده متن کامل]

بسیار مودب و مهربان هست
دیشب که مثل همیشه به یاد او بودم ، نصف شب با او که تماس گرفتم
او حتی نصف شب هم با عشق ، صدای ارام بخش خود را از من دریغ نمیکند
و این بهانه های بیخوابی من برای او قابل درک هست که بیش از اندازه به او وابسته و عاشق هستم

مهربان
به نوعی
گونه
نوع
مهربان، خوش رو، همیشه شیرین
Friendly and thoughtful about what other peopel want or need

دوستان کلمه kind دو معنی داره
1️⃣مهربان
2️⃣انواع
مثال هاش : be kind two animals= با حیوانات مهربان باشید
I have 2 kind of ice cream = من دو نوع بستنی دارم
چوخ دانیشمین
مهربان
مفید، سودمند، بخشنده
مهربان یا گونه نوع
مهربان، مهر، محبت، خوبی، خیر
He's clever and kind
او با استعداد و مهربان هست

Thoughtful and friendly به دو معنی است اول. محبت. و. دسته
one of a kind
منحصر به فرد بودن
👎👍
انواع
Friendly and thoughtful about what other peopel want or need
A person who helped people friendly with no problem.

Be kind to animals
با حیوانات مهربان باشید😄
نوع ، انواع
Usually means type
Ever means help
Friendly and thoughtful about what other peopel want or need
مهربان
مهربان
تقلب نکنید
مهربان، محبت
مهربان . نوع
I'm not kind
Maybe I will fight with him
من مهربون نیستم
ممکنه با او دعواکنم
نوع و گونه - مهربان
Friendly and thoughtful about what other peopel want or need
مهربان😆
چیز
نوع
انواع
گروه
جورایی
اجماع
Type and sort are synonyms for kind
نوع - مهربان
مهربان - نوع
مهربان
، جور، قسم، کیفیت، در مقابل پولی، با محبت، مشفق، مهربانی شفقت امیز، مهربان، خیر، خوش خلق، خوش مزاج، خوش جنس، خوب
اگه صفت باشه میشه مهربانی
گونه ، نوع ، قسم ، جور، جنس ، گروه ، دسته ، کیفیت ، مهربانی شفقت آمیز، بامحبت
انواع، مهربانی، گونه، جور، دسته، کیفیت
مهربان گروه
نوع
مهربان
نوع
مهربان - نوع - انواع - گروه
مهربانی
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٦٣)

بپرس