kilo

/ˈkɪˌloʊ//ˈkiːləʊ/

معنی: کیلو، یک کیلوگرم معادل هزار گرم
معانی دیگر: مخفف:، کیلوگرم، پیشوند: هزار [kilogram]

بررسی کلمه

اسم ( noun )
حالات: kilos
• : تعریف: see kilogram.
پیشوند ( prefix )
• : تعریف: one thousand.

- kilogram
[ترجمه گوگل] کیلوگرم
[ترجمه ترگمان] کیلوگرم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. each kilo of wheat has a quantity of dross
هر کیلو گندم مقداری ناژاوی (ناخالصی) دارد.

2. apples by the kilo and eggs by the dozen
سیب کیلویی و تخم مرغ دو جینی

3. apples running 7 to a kilo
هر 7 تا سیب یک کیلو وزن دارد.

4. lacking two grams of being a kilo
دو گرم مانده که یک کیلو بشود.

5. apples went for one hundred tomans a kilo
سیب کیلویی صد تومان به فروش می رسید.

6. These apples are selling at 40 pence a kilo.
[ترجمه گوگل]این سیب ها کیلویی 40 پنسی به فروش می رسند
[ترجمه ترگمان]این سیب ها به قیمت ۴۰ پنس به هر کیلو می فروشند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The fruit costs 30 pence per kilo.
[ترجمه گوگل]قیمت میوه هر کیلو 30 پنس است
[ترجمه ترگمان]این میوه ۳۰ پنس در هر کیلو است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. She weighed out half a kilo of rice.
[ترجمه گوگل]او نیم کیلو برنج وزن کرد
[ترجمه ترگمان]او نیمی از کیلو برنج را وزن کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. A kilo of heroin was found hidden inside the lining of the suitcase.
[ترجمه گوگل]یک کیلو هروئین که در داخل آستر چمدان پنهان شده بود کشف شد
[ترجمه ترگمان]یک کیلوگرم هروئین در داخل آستر چمدان پیدا شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. This jar will hold a kilo.
[ترجمه گوگل]این کوزه یک کیلو نگه می دارد
[ترجمه ترگمان]این ظرف یک کیلو وزن داره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. They cost 50p a kilo.
[ترجمه گوگل]کیلویی 50 تومان قیمت دارند
[ترجمه ترگمان]قیمت آن ها ۵۰ پوند برای هر کیلو است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. West Devon Beef was offered £ 60 a kilo by meat firms in Somerset and the Midlands.
[ترجمه گوگل]شرکت‌های گوشتی در سامرست و میدلندز به وست دوون بیف 60 پوند در هر کیلو پیشنهاد دادند
[ترجمه ترگمان]گوشت گاو در غرب Devon ۶۰ پوند به وسیله شرکت های گوشت در سامرست و وست میدلندز به مبلغ ۶۰ پوند عرضه شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Add the kilo of sugar and stir water, sugar and wort until they are more or less dissolved.
[ترجمه گوگل]كيلو شكر را اضافه كرده و آب و شكر و خشاير را هم بزنيد تا كم و بيش حل شوند
[ترجمه ترگمان]هر کیلو شکر اضافه کنید و آب، شکر و wort را تا زمانی که کم تر یا کم تر حل شوند اضافه کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. I bought a kilo of apples and a bunch of grapes.
[ترجمه گوگل]یک کیلو سیب و یک خوشه انگور خریدم
[ترجمه ترگمان]من یه کیلو سیب و یه مشت انگور خریدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Highest price heifer per kilo 16 H. P. Raynor, Hafod.
[ترجمه گوگل]بالاترین قیمت تلیسه در هر کیلو 16 H P Raynor, Hafod
[ترجمه ترگمان]بالاترین قیمت: در هر کیلو، ۱۶ H پی Raynor، Hafod
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

کیلو (اسم)
kilo, kilogram, kilogramme

یک کیلوگرم معادل هزار گرم (اسم)
kilo

تخصصی

[کامپیوتر] کیلو - پیشوند متری به معنای ( 10 به توان 3 ) 1000× یا، در درجه بندی حافظه ها و دیسکهای کامپیوتر، 1024 × . کیلو از کلمه ی یونانی « هزار» مشتق شده است. نگاه کنید به metric prefixes .
[برق و الکترونیک] کیلو - کیلو پیشوند نمایانگر 10 به توان 3 یا 1000.
[ریاضیات] پیشوندی به معنی هزار

انگلیسی به انگلیسی

• unit of weight equalling one thousand grams
a kilo is the same as a kilogram.

پیشنهاد کاربران

kilo ( ورزش )
واژه مصوب: هزارمتر
تعریف: ← نفرزمانی هزارمتر
کیلو گرم
واحد جرم
مثال they come nearly to 33 kilos

بپرس