killing

/ˈkɪlɪŋ//ˈkɪlɪŋ/

معنی: کشتن، قتل، توفیق ناگهانی، کشنده دلربا
معانی دیگر: کشنده، مرگبار، قتال، مهلک، تباهگر، ویرانگر، خسته کننده، شاق، طاقت فرسا، آدم کشی، کشتار، (عامیانه) خنده آور، مضحک، (عامیانه) موفقیت ناگهانی، سود کلان، منافع بادآورده، کشنده مج، دلربا

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: the act of putting to death.
مترادف: execution, murder, slaying
مشابه: butchery, destruction, dispatch, elimination, slaughter

(2) تعریف: an animal, esp. game, that has been killed.
مترادف: kill
مشابه: carcass, game, prey, quarry

(3) تعریف: (informal) a huge and sudden monetary gain.
مترادف: windfall
مشابه: bonanza, fortune, gain, profit

- He made a killing at the gambling table.
[ترجمه گوگل] او سر میز قمار قتلی انجام داد
[ترجمه ترگمان] اون داشت میز قمار رو می کشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
صفت ( adjective )
مشتقات: killingly (adv.)
(1) تعریف: causing death.
مترادف: deathly, fatal, lethal, mortal
مشابه: deadly, murderous

(2) تعریف: exhausting.
مترادف: draining, exhausting, prostrating
مشابه: arduous, fatiguing, tiring, wearying

- a killing marathon run
[ترجمه مصطفی مرتجی] دو مراراتن طاقت فرسا
|
[ترجمه گوگل] دوی ماراتن مرگبار
[ترجمه ترگمان] در دوی ماراتون شرکت کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. killing is antithetical to my beliefs
آدمکشی با اعتقادات من مغایرت دارد.

2. killing field
کشتنگاه،محل کشتار دسته جمعی

3. a killing disease
بیماری کشنده

4. a killing pace
رهنوردی (گام های) طاقت فرسا

5. the killing hatred of those two families
کینه ی مرگبار آن دو خانواده

6. the killing of those children shocked everyone
قتل آن کودکان همه را تکان داد.

7. the killing of those lambs in the desert of karbela
کشتن آن معصومان در صحرای کربلا

8. the killing of women and children
کشتن زن ها و بچه ها

9. "these children are killing me!" she pouted
با اخم و تخم گفت "این بچه ها دارند جانم را به لب می آورند!"

10. make a killing
سود کلان بردن،پول بسیار به جیب زدن

11. he made a killing in the stock market
او در بورس سهام سود کلانی به جیب زد.

12. my feet are killing me!
پاهایم خیلی درد می کند! (مردم از پادرد!)

13. this noise is killing me!
این سروصدا دارد مرا می کشد!

14. he was not capable of killing the president
او توانایی کشتن رییس جمهور را نداشت.

15. in reprisal for the enemy's killing of our captives, we bombed their cities
به تلافی کشتار اسیران ما توسط دشمن،شهرهای آنها را بمباران کردیم.

16. the poison was capable of killing an elephant in five minutes
زهر می توانست در پنج دقیقه فیلی را بکشد.

17. they proved their ingratitude by killing their kind host
آنان با کشتن میزبان مهربان خود نمک نشناسی خود را ثابت کردند.

18. he danced and then pantomimed the killing of a lamb
او رقصید و سپس کشتن یک گوسفند را به طور صامت نمایش داد.

19. the police would not balk at killing the demonstrators
پلیس از کشتن تظاهر کنندگان پروا نداشت.

20. they aimed to exterminate the natives through killing and expulsion
آنها می خواستند با کشتار و اخراج بومیان،نسل آنان را براندازند.

21. he was judged and condemned to death for killing his wife
او دادرسی شد و به خاطر کشتن همسر خود محکوم به مرگ گردید.

22. a group of dishonorable men who did not turn away from stealing and killing
گروهی مردان بی آبرو که از دزدی و قتل روگردان نبودند

23. The chemical was almost totally ineffective in killing the weeds.
[ترجمه گوگل]این ماده شیمیایی تقریباً در از بین بردن علف های هرز کاملاً بی تأثیر بود
[ترجمه ترگمان]این ماده شیمیایی در کشتن علف های هرز تقریبا کاملا بی اثر بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

24. The law discriminates between accidental and intentional killing.
[ترجمه گوگل]قانون بین قتل عمدی و تصادفی تفاوت قائل شده است
[ترجمه ترگمان]این قانون بین کشته شدن تصادفی و تعمدی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

25. She found the idea of killing animals for pleasure barbaric.
[ترجمه گوگل]او ایده کشتن حیوانات برای لذت را وحشیانه می دانست
[ترجمه ترگمان]او فکر کشتن حیوانات را به خاطر لذت وحشیانه و وحشیانه پیدا کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

26. He said the killing of innocent people was inexcusable.
[ترجمه گوگل]او گفت که کشتن مردم بیگناه غیرقابل توجیه است
[ترجمه ترگمان]اون گفت که کشتن مردم بیگناه قابل بخشش بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

27. Parliament has passed an Act forbidding the killing of rare animals.
[ترجمه گوگل]پارلمان قانون منع کشتار حیوانات کمیاب را تصویب کرد
[ترجمه ترگمان]پارلمان قانونی را تصویب کرده است که کشتار حیوانات نادر را ممنوع کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

28. The conquerors advanced, killing and plundering as they went.
[ترجمه گوگل]فاتحان پیشروی کردند و هر چه می رفتند می کشتند و غارت می کردند
[ترجمه ترگمان]The همچنان که می رفتند و غارت می کردند و غارت می کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

29. The plane crashed, killing all its passengers and crew.
[ترجمه گوگل]این هواپیما سقوط کرد و همه مسافران و خدمه آن کشته شدند
[ترجمه ترگمان]هواپیما سقوط کرد و همه مسافران و خدمه آن را کشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

کشتن (اسم)
killing

قتل (اسم)
murder, assassination, thuggery, thuggee, killing, homicide, foul play

توفیق ناگهانی (اسم)
killing

کشنده دلربا (صفت)
killing

تخصصی

[نساجی] عمل کشش یا آماده کردن پوست

انگلیسی به انگلیسی

• murdering; putting to death; slaughtering; animal that has been hunted and killed; great success (in the stock market, etc.)
murdering, putting to death; exterminating; extremely funny (slang); extremely tiring (slang)
a killing is an act in which one person deliberately kills another.

پیشنهاد کاربران

۱. کشنده ۲. خسته کننده. طاقت فرسا ۳. مضحک ۴. قتل
مثال:
the motive for this killing is unclear
انگیزه برای این قتل نامعلوم است.
کشتار
کشتن
مثال: There was a killing in the neighborhood last night.
شب گذشته در محله یک قتل انجام شد.
*آموزش زبانهای انگلیسی، ترکی استانبولی و اسپانیایی
وقت تلف کردن . ی کاری که خیلی طولش میدی با درد
مثال
When he's killing it from the back and all you could say is oh god help me
وقتی که اون داره طولش میده از پشت تو فقط میتونی بگی، خدااا کمکم کن
منظور سکس از عقب هستش . it's joke
قتل عام، کشتن

بپرس