🔹 معادل فارسی: جو را خراب کردن | حال و هوا را از بین بردن | فضا را سرد کردن | حس خوب را نابود کردن
🔹 مثال ها:
Her awkward comment really killed the mood at dinner. حرف ناجور اون واقعاً حال و هوای شام رو خراب کرد.
... [مشاهده متن کامل]
The bad news killed the mood instantly. خبر بد فوراً فضا رو خراب کرد.
Lighting a candle helped restore the vibe after he killed the mood. روشن کردن شمع کمک کرد دوباره جو رو برگردونیم بعد از اینکه اون فضا رو خراب کرد.
🔹 مترادف های عامیانه: ruin the mood | spoil the vibe | dampen the atmosphere | be a buzzkill | wreck the moment
🔹 مثال ها:
Her awkward comment really killed the mood at dinner. حرف ناجور اون واقعاً حال و هوای شام رو خراب کرد.
... [مشاهده متن کامل]
The bad news killed the mood instantly. خبر بد فوراً فضا رو خراب کرد.
Lighting a candle helped restore the vibe after he killed the mood. روشن کردن شمع کمک کرد دوباره جو رو برگردونیم بعد از اینکه اون فضا رو خراب کرد.
🔹 مترادف های عامیانه: ruin the mood | spoil the vibe | dampen the atmosphere | be a buzzkill | wreck the moment
ضد حال زدن، حال رو گرفتن