kidney

/ˈkɪdni//ˈkɪdni/

معنی: کلیه، مزاج، نوع، خلق، گرده، قلوه
معانی دیگر: (کالبدشناسی) کلیه، گرده (معمولا به صورت جمع)، (جانوران ـ خوراک پزی) قلوه، خوی، طینت، گونه، قسم

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: either of a pair of organs located high in the abdominal cavity near the spine which extract waste products from the blood and excrete them in urine.

(2) تعریف: an animal's kidney used as food.

جمله های نمونه

1. kidney and liver kebab
کباب قلوه و جگر

2. kidney beans
لوبیا قرمز

3. kidney dialysis
دیالیز کلیه ها

4. kidney pie
پای (نوعی تاس کباب) قلوه

5. kidney stone
سنگ کلیه

6. a floating kidney
کلیه ی متحرک

7. in london we had kidney pie
در لندن پای قلوه خوردیم.

8. dr. delpino transplanted one twin's kidney to the other
دکتر دلپینو کلیه ی یکی از دوقلوها را به دوقلوی دیگر پیوند زد.

9. his body rejected the transplanted kidney
بدن او کلیه ی پیوندی را (پس) زد.

10. he is a nice guy, of a different kidney entirely from the rest of his family
او آدم خوبی است و خمیره اش خیلی با بقیه ی افراد خانواده اش فرق دارد.

11. persons who are ticking along fine on one kidney
اشخاصی که به خوبی با یک کلیه گذران می کنند

12. She suffered kidney failure and needed a blood transfusion.
[ترجمه گوگل]او از نارسایی کلیه رنج می برد و نیاز به تزریق خون داشت
[ترجمه ترگمان]او دچار نارسایی کلیه شد و نیاز به انتقال خون داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Several of the patients had received kidney transplant.
[ترجمه گوگل]تعدادی از بیماران پیوند کلیه دریافت کرده بودند
[ترجمه ترگمان]چند تا از بیماران پیوند کلیه دریافت کرده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. It was feared his body was rejecting a kidney he received in a transplant four years ago.
[ترجمه گوگل]بیم آن می رفت که بدن او کلیه ای را که چهار سال پیش در پیوند دریافت کرده بود رد کند
[ترجمه ترگمان]ترس از اینکه بدن او کلیه کلیه را که چهار سال پیش در پیوند دریافت کرده بود رد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The young surgeon contemplated the difficult operation of kidney transplant.
[ترجمه گوگل]جراح جوان به عمل دشوار پیوند کلیه فکر کرد
[ترجمه ترگمان]جراح جوان به عمل مشکل پیوند کلیه فکر می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. "Medicare" is available to victims of advanced kidney disease.
[ترجمه گوگل]"Medicare" در دسترس قربانیان بیماری کلیوی پیشرفته است
[ترجمه ترگمان]درمان \"مدیکر\" برای قربانیان بیماری های کلیوی پیشرفته در دسترس است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. Surgeons have made a great breakthrough in the kidney transplantation.
[ترجمه گوگل]جراحان پیشرفت بزرگی در پیوند کلیه داشته اند
[ترجمه ترگمان]جراحان پیشرفت بزرگی در پیوند کلیه انجام داده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. Liver and kidney are particularly rich in vitamin A.
[ترجمه گوگل]کبد و کلیه به ویژه سرشار از ویتامین A هستند
[ترجمه ترگمان]کبد و کلیه به ویژه در ویتامین A غنی هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

کلیه (اسم)
kidney

مزاج (اسم)
disposition, temper, temperament, health, mood, blood, condition of health, posture, kidney, organism

نوع (اسم)
breed, persuasion, order, quality, nature, suit, sort, manner, kind, type, stamp, brand, method, class, species, genre, gender, genus, ilk, kidney, variety, speckle

خلق (اسم)
invention, folk, people, creation, humor, nation, kidney

گرده (اسم)
granule, disk, disc, pollen, kidney, loin, haunch, feuilleton, hunkers

قلوه (اسم)
kidney

انگلیسی به انگلیسی

• one of a pair of organs that filters metabolic wastes from the blood; temperament; kind, sort, class
your kidneys are the two organs that filter waste matter from your bloodstream and send it out of your body in its urine.

پیشنهاد کاربران

لیست اعضای داخلی بدن به انگلیسی:
✅Brain: مغز
✅Lung:ریه
✅Liver:کبد
✅Heart:قلب
✅Stomach:شیکم
✅Kidney:کلیه
✅Pharynx:حلق
✅Larynx: حنجره
[پزشکی] کلیه: عضو تصفیه ی خون و دفع مواد از طریق تشکیل ادرار
قلوه که قابل خوردنم هست

بپرس