اسم ( noun )
مشتقات: kidlike (adj.)
مشتقات: kidlike (adj.)
• (1) تعریف: a young goat.
• مشابه: goat, youngling
• مشابه: goat, youngling
- A goat and two of her kids were grazing on the hill.
[ترجمه Arnika] یک بز و ۲ تا از بچه هایش چرا کرده بودند|
[ترجمه گوگل] یک بز و دو تا از بچه هایش روی تپه در حال چرا بودند[ترجمه ترگمان] یک بز و دو بچه او روی تپه مشغول چریدن بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: the skin of a young goat, esp. as used for making gloves or other products.
• مترادف: kidskin
• مشابه: goatskin, leather
• مترادف: kidskin
• مشابه: goatskin, leather
- These gloves are made of the softest kid.
[ترجمه Naro chan] این دستکش ها از یک بزغاله نرم شاخته شدا|
[ترجمه گوگل] این دستکش از نرم ترین بچه ساخته شده است[ترجمه ترگمان] این دستکش ها از یه بچه خوب ساخته شدن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: (informal) a child or young person.
• مترادف: child, youngster, youth
• مشابه: adolescent, fledgling, juvenile, minor, preteen, youngling
• مترادف: child, youngster, youth
• مشابه: adolescent, fledgling, juvenile, minor, preteen, youngling
- They have a big family with nine kids.
[ترجمه T A] آنها یک خانواده بزرگ با نه بچه هستند|
[ترجمه گوگل] آنها یک خانواده بزرگ با نه فرزند دارند[ترجمه ترگمان] آن ها یک خانواده بزرگ با نه بچه دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: kids, kidding, kidded
حالات: kids, kidding, kidded
• (1) تعریف: (informal) to tease or joke.
• مترادف: josh, rib
• مشابه: banter, jest, joke, mock, ridicule, tease, wisecrack
• مترادف: josh, rib
• مشابه: banter, jest, joke, mock, ridicule, tease, wisecrack
- We kid our boss about his messy desk, but he doesn't seem to mind.
[ترجمه F.M] ما رئیس را بخاطر میز کثیفش مسخره کردیم، اما او به روی خودش نیاورد.|
[ترجمه s.f] ما رئیس خود را به خاطر میز کثیفش مسخره کردیم ولی او هیچ عکس العملی انجام نداد|
[ترجمه کانون زبان] ما رییس خودمون را برای کثیفی میزش مسخره کردیم اما او به روی خودش نیاورد.|
[ترجمه iamhngh] ما رئیسمان را بخاطر کثیفی میزش مسخره کردیم اما او به روی خودش نیاورد. : )|
[ترجمه سپیده] ما رئیس خود رابخاطر میز بهم ریخته اش مسخره کردیم اما او اهمیتی نداد.|
[ترجمه گوگل] ما رئیسمان را به خاطر میز کثیفش شوخی می کنیم، اما به نظر می رسد که او مشکلی ندارد[ترجمه ترگمان] ما بچه هامون رو در مورد میز messy، اما به نظر نمیاد ناراحت باشه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to deceive or fool.
• مترادف: fool
• مشابه: deceive, dupe, gull, hoax, jive, trick
• مترادف: fool
• مشابه: deceive, dupe, gull, hoax, jive, trick
- I was kidding her about my winning the lottery, but she took me seriously.
[ترجمه گوگل] من با او در مورد برنده شدن در لاتاری شوخی کردم، اما او مرا جدی گرفت
[ترجمه ترگمان] داشتم شوخی می کردم که توی لاتاری برنده شدم ولی اون منو جدی گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] داشتم شوخی می کردم که توی لاتاری برنده شدم ولی اون منو جدی گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: kiddingly (adv.), kidder (n.)
مشتقات: kiddingly (adv.), kidder (n.)
• : تعریف: to speak or act in a playfully deceptive way; joke.
• مترادف: banter, fool, jest, joke, josh
• مشابه: jive, mock, play, sport, tease
• مترادف: banter, fool, jest, joke, josh
• مشابه: jive, mock, play, sport, tease
- When I told you I didn't get you a birthday present, I was just kidding.
[ترجمه Adrina] وقتی من به شما گفتم که من در تولدت نمیام ، داشتم شوخی میکردم.|
[ترجمه B.G] وقتی من بهت گفتم کادوی تولد برات نمیارم|
[ترجمه B.G] فقط داشتم شوخی می کردم|
[ترجمه 💜Atena💜] وقتی به شما گفتم که برای شما هدیه تولد نگرفتم ، فقط شوخی کردم|
[ترجمه Yıldız 🌟] وقتی گفتم برای تولدت کادو نمیارم داشتم شوخی می کردم . 🌷|
[ترجمه Eric] وقتی که بهت گفتم برای تولدت کادویی نمیارم، فقط داشتم شوخی میکردم|
[ترجمه گوگل] وقتی بهت گفتم کادوی تولد نگرفتم، شوخی کردم[ترجمه ترگمان] وقتی بهت گفتم کادوی تولد برات نیاوردم فقط داشتم شوخی می کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید