• : تعریف: (informal) a noisy quarrel or disturbance; fuss.
جمله های نمونه
1. He felt his stomach started to kick up.
[ترجمه گوگل]احساس کرد شکمش شروع به تکان دادن کرد [ترجمه ترگمان]احساس کرد که شکمش شروع به لگد زدن می کند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
2. The parents of the pupils say they'll kick up a stink if the school roof isn't repaired before the winter.
[ترجمه گوگل]والدین این دانش آموزان می گویند اگر سقف مدرسه قبل از زمستان تعمیر نشود، بوی تعفن می گیرد [ترجمه ترگمان]پدر و مادر بچه ها می گویند که اگر سقف مدرسه قبل از زمستان تعمیر نشود، بوی بد می دهند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
3. Won't he kick up a fuss when he discovers they're missing?
[ترجمه گوگل]آیا وقتی متوجه می شود که آنها گم شده اند، سر و صدا به پا نمی کند؟ [ترجمه ترگمان]وقتی متوجه می شود که آن ها گم شده اند، این همه جار و جنجال راه می اندازد؟ [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. She needs a kick up the backside .
[ترجمه گوگل]او به یک لگد از پشت نیاز دارد [ترجمه ترگمان]اون به یه اردنگی احتیاج داره [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. What Phil needs is a good kick up the arse .
[ترجمه گوگل]چیزی که فیل به آن نیاز دارد یک ضربه خوب است [ترجمه ترگمان] چیزی که فیل بهش نیاز داره، ضربه خوبی به باسن - ه [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. I'm going to kick up a row if I don't get my money back.
[ترجمه رضا] اگر پولم را پس نگیرم یه قشرقی به پا می کنم
|
[ترجمه گوگل]اگر پولم را پس نگیرم، یک ردیف راه می اندازم [ترجمه ترگمان]اگر پولم را پس نگیرم، یک ردیف ردیف می کنم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. We'll kick up a stink if they try to close the school down.
[ترجمه رضا] اگر بخواهند مدرسه را تعطیل کنند ما رسواشون خواهیم کرد
|
[ترجمه گوگل]اگر بخواهند مدرسه را تعطیل کنند، بوی تعفن میدهیم [ترجمه ترگمان]اگر سعی کنند مدرسه را تعطیل کنند، بوی بد می دهند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. I kick up a fuss if my wife wants to spend time alone.
[ترجمه گوگل]اگر همسرم بخواهد زمانی را تنها بگذراند، سر و صدا می کنم [ترجمه ترگمان]اگه زنم بخواد وقت بگذرونه، یه جارو جنجال راه میندازم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. Don't kick up such a fuss about this trivial matter.
[ترجمه گوگل]در مورد این موضوع بی اهمیت اینقدر هیاهو راه نیندازید [ترجمه ترگمان]این قدر شلوغش نکن [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. I felt my stomach start to kick up when I was at dinner last evening.
[ترجمه گوگل]وقتی عصر دیشب سر شام بودم، احساس کردم شکمم شروع به تکان دادن کرد [ترجمه ترگمان]وقتی دیشب سر شام بودم شکمم شروع به لگد زدن کرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. The charity ball is a chance to kick up your heels and help a good cause.
[ترجمه گوگل]توپ خیریه فرصتی است برای پاشنه پاهای خود و کمک به یک هدف خوب [ترجمه ترگمان]مجلس رقص این شانس را دارد که پاشنه پایت را بلند کند و به یک هدف خوب کمک کند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. I think I just needed a kick up the backside.
[ترجمه گوگل]فکر می کنم فقط به یک لگد از پشت نیاز داشتم [ترجمه ترگمان]فکر کنم فقط یه اردنگی احتیاج داشتم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. This is your chance to kick up your heels and support this group of anonymous women artists.
[ترجمه گوگل]این فرصت شماست تا پاشنه های خود را بلند کنید و از این گروه از زنان هنرمند ناشناس حمایت کنید [ترجمه ترگمان]این فرصت شماست که heels را بزنید و از این گروه از هنرمندان گمنام زن حمایت کنید [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. Many of them needed some kind of kick up the financial backside.
[ترجمه گوگل]بسیاری از آنها به نوعی کمک مالی نیاز داشتند [ترجمه ترگمان]بسیاری از آن ها به نوعی ضربه زدن به پشت مالی نیاز داشتند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
انگلیسی به انگلیسی
• commotion, bustle, ruckus (slang)
پیشنهاد کاربران
Kick up: 1. سرعت گرفتن ( اسب ) ، افزایش یافتن، زیاد شدن، بالا رفتن، فعال تر شدن، تشدید شدن مثال: - Kick the volume up 2. شواهد و نشانه هایی از خرابی دادن، درد گرفتن و آسیب دیدن ( اعضای بدن ) ، مشکل ساز شدن ( بیماری ) ... [مشاهده متن کامل]
3. خشمگین شدن، شکایت کردن از چیزی یا کسی، باعث ایجاد آشوب شدن، بلوا بپا کردن، دعوا و دردسر درست کردن 4. شروع کردن ( غیرمنتظره ) 5. جالب تر کردن 6. ( گرد و خاک ) بلند کردن - She shuffled along, kicking up clouds of dust. 7. تلاش برای مخ زدن و بیشتر از یک دوست عادی بودن 8. مطرح کردن، دادن و یا عبور دادن چیزی به مقام بالاتر یا رئیس ( پرداخت خراج، مثلاً بین مافیاها، پولی رو بخاطر ادای احترام یا. . . به رئیس مافیا دادن صرفاً بخاطر اینکه در هرم قدرت، قدرت و نفوذ بیشتری از شما داره. ) مثال: - You have to kick up some money to the boss. - Let me kick your offer up and see what the execs say. - you kick up to me, and i kick up to him. that's all you need to understand. if you have a problem, you bring it to me, and i take it to him. this is how this thing works. اصطلاحات مربوط: kick ( one's ) feet up: استراحت کردن، ریلکس کردن kick up one's heels: خوش گذراندن شادی کردن، ورجه ورجه کردن Kick up a fuss/stink/row/storm: سر و صدا به پا کردن، قشقرق بپا کردن، از کوره در رفتن، خیلی عصبی شدن، الکی شکایت کردن و دعوا کردن