قشقرق بپا کردن
الم شنگه راه انداختن
داد و قال کردن
الم شنگه راه انداختن
داد و قال کردن
اعتراض شدید و جمعی کردن
عصبانیت شدید مخصوصا وقتی که نیاز نیست
فیوز پروندن ( در عصبانیت )
to show great anger about something, especially when this does not seem necessary:
He kicked up a tremendous fuss about having to wait.
فیوز پروندن ( در عصبانیت )
به صورت جمعی اعتراض کردن, نارضایتی خود را نشان دادن ( اغلب به صورت جمعی ) ، شکایت کردن