kick up a fuss

پیشنهاد کاربران

الم شنگه راه انداختن
to show great anger about something, especially when this does not seem necessary:
He kicked up a tremendous fuss about having to wait.
Kick up a fuss/strom/stink/row
الکی عصبی شدن و قشقرق بپا کردن
جار و جنجال به پا کردن
سر مسائل نه چندان جدی:
داد و بیداد راه انداختن
قیل و قال بپا کردن
سر و صدا به پا کردن
قشقرق بپا کردن
های کوی سالماخ ( ترکی )
قشقرق بپا کردن
عصبانی شدن و شاکی شدن در مورد چیزی که شاید زیاد مهم نباشد
make a fuss about
از کوره در رفتن - خیلی عصبی شدن
kick up a fuss/row/stink/storm
to complain or show great angry about something, especially when this is not necessary

بپرس