kick myself

پیشنهاد کاربران

احساس پشیمانی یا عصبانیت از خود به خاطر اشتباه یا از دست دادن یک فرصت؛ به نوعی خود را سرزنش کردن.
مترادف؛
regret, blame oneself, feel bad, beat oneself up
مثال؛
"I forgot her birthday again — I could just kick myself. " ( باز هم تولدش رو فراموش کردم — واقعاً از خودم حرصم می گیره. )
...
[مشاهده متن کامل]

"He’s still kicking himself for not taking that job offer. " ( هنوز خودش رو سرزنش می کنه که اون پیشنهاد کاری رو قبول نکرد. )
"You’ll kick yourself later if you don’t buy it now — it’s a great deal!" ( اگه الآن نخری، بعداً از خودت حرصت می گیره — واقعاً معامله خوبیه! )
جزئیات اضافه:
- این اصطلاح معمولاً در زمان حال استمراری یا گذشته استفاده می شه:
"I'm kicking myself. . . "
"I could have kicked myself. . . "
- بار احساسی این عبارت معمولاً ترکیبی از پشیمانی و عصبانیت از خود هست.
- در فارسی، معادل هایی مثل "خودمو می خورم" یا "از خودم حرصم می گیره" خیلی نزدیکن.