kibosh

/ˈkaɪbɑːʃ//ˈkaɪbɒʃ/

(خودمانی)، چرند، یاوه، حرف پوچ، بازدارنده، جلوگیر، بندآور، لاف بیهوده

جمله های نمونه

1. put the kibosh on
(خودمانی) خاتمه دادن،بندآوردن،خفه کردن

2. Her limited money kiboshed her travel plan.
[ترجمه گوگل]پول محدود او برنامه سفر او را مخدوش کرد
[ترجمه ترگمان]پول محدود او طرح سفر او را محدود کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The rain certainly put the kibosh on our plans for a picnic.
[ترجمه گوگل]باران مطمئناً کیبوش را در برنامه های ما برای یک پیک نیک قرار داد
[ترجمه ترگمان]باران به طور قطع رابطه ما را برای گردش به گردش می برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. I'm afraid that bad weather will pat the kibosh on our holiday plan.
[ترجمه گوگل]می ترسم هوای بد به برنامه تعطیلات ما ضربه بزند
[ترجمه ترگمان]من می ترسم که هوای بد در برنامه تعطیلات ما را نوازش کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Another such injury will put the kibosh on his athletic career.
[ترجمه گوگل]مصدومیت دیگری از این دست، کیبوش را در دوران ورزشی او قرار خواهد داد
[ترجمه ترگمان]یکی دیگر از این صدمات وارد زندگی ورزشی او خواهد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Another such injury may put the kibosh on his athletic career.
[ترجمه گوگل]آسیب دیگری از این دست ممکن است کیبوش را در حرفه ورزشی او قرار دهد
[ترجمه ترگمان]یکی دیگر از این صدمات، ممکن است the را در حرفه ورزشی خود قرار دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The manager wanted to put the kibosh on the transaction.
[ترجمه گوگل]مدیر می خواست کیبوش را روی معامله بگذارد
[ترجمه ترگمان]مدیر می خواهد the را روی تراکنش قرار دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The collapse of the junk-bond market has put the kibosh on a management buy-out of Wickes, an engineering and home-furnishings company.
[ترجمه گوگل]فروپاشی بازار اوراق قرضه ناخواسته، کیبوش را مجبور به خرید مدیریتی از Wickes، یک شرکت مهندسی و اثاثیه منزل کرده است
[ترجمه ترگمان]فروپاشی بازار اوراق قرضه بنجل فروشی را بر روی یک شرکت خرید و فروش مبلمان، یک شرکت مهندسی و مبلمان در خانه، قرار داده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. I'm afraid that the sudden rainfall has put the kibosh on our picnic.
[ترجمه گوگل]می ترسم بارندگی ناگهانی کیبوش را روی پیک نیک ما گذاشته باشد
[ترجمه ترگمان]متاسفانه که بارش ناگهانی یک دستگاه را توی پیک نیک ما گذاشته
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• something which stops or restrains (informal); nonsense (slang)
if something puts the kibosh on an event, situation, or someone's plans, it completely ruins them; an informal expression.

پیشنهاد کاربران

kibosh چیزی که مانع وقوع امری میشه یا متوقفش میکنه ، غالبا در جمله به فرم "put the kibosh on" میاد، مثال :
" the senate put the kibosh on up to 60 million more in aid for school districts"
به نقل از merriam webster
موکول کردن

بپرس