khaki

/ˈkɑːki//ˈkɑːki/

معنی: لباس نظامی، خاکی، خاکی رنگ
معانی دیگر: (از ریشه ی فارسی: خاک، خاکی)، (رنگ) خاکی، پارچه ی نخی خاکی رنگ (که جامه ی سربازان و غیره را از آن می سازند)، ساخته شده از پارچه ی نخی خاکی

بررسی کلمه

اسم ( noun )
حالات: khakis
(1) تعریف: a dull yellowish brown color.

(2) تعریف: a stout, twilled cloth of this color, used for military uniforms, work clothes, and the like.

(3) تعریف: (often pl.) trousers or uniforms made of this material.
صفت ( adjective )
(1) تعریف: made of khaki.

- khaki shorts
[ترجمه گوگل] شورت خاکی
[ترجمه ترگمان] شورت خاکی پوشیده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: of or pertaining to the color khaki.

جمله های نمونه

1. Orange and khaki flatter those with golden skin tones.
[ترجمه گوگل]رنگ های نارنجی و خاکی برای افرادی که رنگ پوست طلایی دارند، جذاب است
[ترجمه ترگمان]نارنجی و خاکی، those با تن رنگ طلایی داشتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. His head was covered with a khaki turban.
[ترجمه گوگل]سرش را با عمامه خاکی پوشانده بودند
[ترجمه ترگمان]سرش با یک عمامه خاکی پوشیده شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Those boys looked smart in khaki.
[ترجمه گوگل]آن پسرها با رنگ خاکی باهوش به نظر می رسیدند
[ترجمه ترگمان] اون پسرا خیلی باهوش به نظر می رسیدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. He was dressed in khaki trousers.
[ترجمه گوگل]شلوار خاکی پوشیده بود
[ترجمه ترگمان]شلوار خاکی پوشیده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Kaczynski wore khaki pants and a long-sleeved green shirt during his appearance.
[ترجمه گوگل]کاچینسکی در طول ظاهرش شلوار خاکی و پیراهن سبز آستین بلند به تن داشت
[ترجمه ترگمان]من \"Kaczynski\" شلوار خاکی رنگ و پیراهن آستین بلند با آستین بلند پوشیده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Uniform Brownies wear a long-sleeved khaki shirt, trousers and a yellow tie.
[ترجمه گوگل]براونی های متحدالشکل یک پیراهن خاکی آستین بلند، شلوار و کراوات زرد می پوشند
[ترجمه ترگمان]Brownies لباس خاکی با آستین بلند و شلوار و کراوات زرد پوش به تن کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The once crowded white and khaki tents sagged emptily over mud.
[ترجمه گوگل]چادرهای سفید و خاکی که زمانی شلوغ بود، روی گل فرو رفتند
[ترجمه ترگمان]بار دیگر چادر گرد و خاکی رنگی در گل و خاک فرو رفت و در گل و لای فرو رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Two pairs of black policemen in starched khaki uniforms were there to discourage the pickpockets if possible, arrest them if necessary.
[ترجمه گوگل]دو جفت پلیس سیاه‌پوست با لباس‌های خاکی نشاسته‌ای آنجا بودند تا در صورت امکان جیب‌برها را دلسرد کنند و در صورت لزوم دستگیرشان کنند
[ترجمه ترگمان]دو جفت پلیس سیاه پوست در یونیفورم خاکی آهار دار به آنجا رفته بودند تا اگر ممکن بود در صورت لزوم می توانست در صورت لزوم آن ها را دستگیر کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The khaki scouts sprout in number, appearing from nowhere.
[ترجمه گوگل]پیشاهنگان خاکی به تعداد جوانه می زنند و از هیچ جا ظاهر می شوند
[ترجمه ترگمان]The خاکی به شماره افتاده بودند و از ناکجا ظاهر می شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. His Saigon khaki pants were clean.
[ترجمه گوگل]شلوار خاکی سایگون او تمیز بود
[ترجمه ترگمان]شلوار خاکی His تمیز بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. They are dressed in starched khaki.
[ترجمه گوگل]آنها لباس خاکی نشاسته ای به تن دارند
[ترجمه ترگمان]لباس خاکی آهار دار می پوشند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Hanmer was wearing a white golf shirt and khaki pants he apparently used for gardening.
[ترجمه گوگل]هانمر یک پیراهن گلف سفید و شلوار خاکی پوشیده بود که ظاهراً برای باغبانی استفاده می کرد
[ترجمه ترگمان]Hanmer پیراهن سفیدی به تن داشت و شلوار خاکی رنگی پوشیده بود که ظاهرا برای باغبانی به کار می رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. With khaki behind the counter, the prices went haywire.
[ترجمه گوگل]با خاکی پشت پیشخوان، قیمت ها به هم ریخت
[ترجمه ترگمان]با لباس خاکی پشت پیشخوان قیمت ها به هم ریخته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. She wore a safari suit and khaki hat perched on her slipping load of hair.
[ترجمه گوگل]او یک کت و شلوار سافاری پوشیده بود و کلاه خاکی رنگی روی بار موی سر خورده اش قرار داشت
[ترجمه ترگمان]لباس سفری سفری به تن داشت و کلاه خاکی رنگ بر سرش نشسته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. She was in chic khaki.
[ترجمه گوگل]او در خاکی شیک بود
[ترجمه ترگمان]لباس خاکی شیک پوشیده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

لباس نظامی (اسم)
khaki, military uniform

خاکی (صفت)
humble, earthly, terrestrial, earthy, mortal, dun, earthen, worldly, khaki, earthborn, mundane, tellurian, terrene

خاکی رنگ (صفت)
khaki

تخصصی

[نساجی] خاکی رنگ

انگلیسی به انگلیسی

• yellowish-brown color; khaki colored sturdy cotton cloth
yellowish-brown; made of khaki cloth
something that is khaki is yellowish-brown in colour.

پیشنهاد کاربران

The origin of the word "khaki" is Persian. It comes from the Persian word "khak, " which means "dust" or "earth. " This is because the color of khaki is similar to the color of dust or earth.
The word was first used in the 19th century by British soldiers in India, who adopted the color for their uniforms because it blended in with the dusty landscape.
...
[مشاهده متن کامل]

1 -
a yellowish - brown or greenish - brown colour
اسم/ رنگ قهوه ای مایل به زرد یا قهوه ای مایل به سبز، رنگ خاکی
The hat is available in green, red, gray, khaki, and black.
Most guests wore ivory, khaki, tan, or cream.
...
[مشاهده متن کامل]

2 -
military - style clothes made of yellowish - brown or greenish - brown cloth
اسم/ لباس های نظامی از پارچه قهوه ای مایل به زرد یا قهوه ای مایل به سبز ( خاکی )
Some were in khaki and some in white navy uniforms.
3 -
of a yellowish - brown or greenish - brown colour:
صفت/ به رنگ خاکی
Students may wear khaki, navy or black trousers or skirts.
We plan to paint the exterior walls khaki or terracotta.
The armoured cars were khaki or black.
He was surrounded by armed guards wearing khaki.

khakikhaki
منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/khaki
معنی رنگ خاکی رو میده
( رنگ ) خاکی

بپرس