• (1)تعریف: to enter (data) into a computer using a keyboard.
• (2)تعریف: to typeset (text) using a keyboard-operated typesetting machine.
جمله های نمونه
1. electronic keyboard
(کامپیوتر) صفحه کلید الکترونیکی
2. a piano keyboard has black and white keys
ردیف کلیدهای پیانو (بژنگان پیانو) کلیدهای سیاه و سفید دارد.
3. hand's sweeping the piano keyboard
دستانی که بر روی کلیدهای پیانو حرکت می کرد
4. I was expected to familiarise myself with the keyboard.
[ترجمه گوگل]از من انتظار می رفت که با کیبورد آشنا شوم [ترجمه ترگمان]انتظار داشتم با صفحه کلید ضربه بزنم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. He studied the keyboard carefully, one finger poised.
[ترجمه گوگل]کیبورد را با دقت مطالعه کرد، یک انگشتش را دراز کرد [ترجمه ترگمان]با دقت صفحه کلید را مطالعه کرد، یک انگشت روی صفحه کلید قرار گرفت [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. The machine is operated through the keyboard.
[ترجمه گوگل]دستگاه از طریق صفحه کلید کار می کند [ترجمه ترگمان]ماشین از طریق صفحه کلید عمل می کند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. Most computer users have never received any formal keyboard training. Consequently, their keyboard skills are inefficient.
[ترجمه گوگل]اکثر کاربران کامپیوتر هرگز آموزش رسمی صفحه کلید را ندیده اند در نتیجه، مهارت های صفحه کلید آنها ناکارآمد است [ترجمه ترگمان]اکثر کاربران کامپیوتر هرگز هیچگونه آموزش رسمی از صفحه کلید دریافت نکرده اند در نتیجه، مهارت های صفحه کلید آن ها ناکارآمد است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. The program locks the keyboard until a password is given.
[ترجمه گوگل]این برنامه صفحه کلید را تا زمانی که رمز عبور داده شود قفل می کند [ترجمه ترگمان]این برنامه صفحه کلید را قفل می کند تا رمز عبور داده شود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. He tapped out a few words on the keyboard.
[ترجمه گوگل]چند کلمه را روی صفحه کلید زد [ترجمه ترگمان]چند کلمه ای روی صفحه کلید ضربه زد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. I bought a keyboard in the supermarket yesterday.
[ترجمه Sara] من دیروز یک کیبورد در سوپرمارکت خریدم
|
[ترجمه گوگل]دیروز از سوپرمارکت کیبورد خریدم [ترجمه ترگمان]دیروز یک کیبورد را در سوپرمارکت خرید [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. He played the song on his keyboard.
[ترجمه گوگل]او آهنگ را روی کیبوردش پخش کرد [ترجمه ترگمان]آهنگ سرود را می نواخت [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. The keyboard has a black plastic casing.
[ترجمه گوگل]کیبورد دارای بدنه پلاستیکی مشکی است [ترجمه ترگمان]صفحه کلید روکش پلاستیکی سیاه دارد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. He began pounding the keyboard of his computer.
[ترجمه گوگل]او شروع کرد به کوبیدن صفحه کلید کامپیوترش [ترجمه ترگمان]شروع به کوبیدن صفحه کلید کرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. Finish off by cleaning the monitor and the keyboard.
[ترجمه گوگل]کار را با تمیز کردن مانیتور و صفحه کلید به پایان برسانید [ترجمه ترگمان]با تمیز کردن مانیتور و صفحه کلید تمام کنید [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
15. She tapped away at her keyboard.
[ترجمه گوگل]به کیبوردش ضربه زد [ترجمه ترگمان]با صفحه کلید ضربه زد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
16. He hammered out "NO" on the keyboard.
[ترجمه گوگل]او روی صفحه کلید "NO" را چکش کرد [ترجمه ترگمان]او با چکش \"نه\" روی صفحه کلید ضربه زد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
مترادف ها
ردیف مضراب (اسم)
clavier, keyboard
صفحه کلید (اسم)
keyboard
ردیف حروف (اسم)
keyboard
دخول صفحه کلیدی (اسم)
keyboard
تخصصی
[کامپیوتر] صفحه کلید - صفحه کلید - دستگاه ورودی اولیه کامپیوتر برای داده های الفبای عددی. انواع گوناگونی از طرحهای صفحه کلید وجود دارد که وجود الفبا و اعداد در همه ی آنها یکسان است، اما تفاوت قابل توجهی در قرار گرفتن کاراکترهای کمکی، کلیدهای ویرایشی، و کلیدهای وظیفه مند در میان آنها دیده می شود. اکثر صفحه کلیدها در سمت راست، یک بخش عددی برای تایپ عدد دارند. برخی از صفحه کلیدها ابزار اشاره گر ماوس دارند ؛ این وسایل برای ترسیم دقت کافی ندارند، اما برای انتخاب گزینه مناسب اند . وقتی کامپیوتر جدیدی می خرید، صفحه کلید را کاملاً ارزیابی کنید . بعضی از کلیدها از وسط تا می شوند و می توان دستها را در موقعیت بهتری قرار داد. پرداخت اندکی پول بیشتر برای یک صفحه کلید می تواند سرمایه گذاری عاقلانه باشد. افزون بر این، صفحه کلید، بخشی از کامپیوتر است که همواره با آن سروکار دارید. [برق و الکترونیک] صفحه کلید ماتریسی از کلیدها برای دادن اطلاعات به صورت دستی به رایانه . - صفحه کلید [ریاضیات] صفحه کلید [سینما] میز سوئیچ [ریاضیات] صفحه ی کلید، صفحه ی کلیدی، تخته ی کلید، صفحه ی شستی ها، مجموعه ی شستی ها
انگلیسی به انگلیسی
• panel of keys by which a machine is operated (as in a computer, typewriter, etc.); row of keys of a musical instrument (as in a piano, accordion, etc.) the keyboard of a typewriter or a computer terminal is the set of keys that you press in order to operate it. the keyboard of a piano or organ is the set of black and white keys that you press in order to play it.
پیشنهاد کاربران
نِویسال [نویس ( بن مضارع نوشتن ) و ـال]: وسیله نوشتن دَرْجال [درج و ـال]: وسیله درج کردن اطلاعات
1. ( کامپیوتر و ماشین تحریر ) صفحه کلید 2. ( پیانو و غیره ) ردیف ِ کلاویه ها. ردیفِ شست ها / 1. با صفحه کلید کار کردن. 2. ( کامپیوتر. اطلاعات ) وارد کردن. زدن مثال: Don’t touch the keyboard. به صفحه کلید دست نزن.
پیشنهاد واژه "ویسه" به جای "کیبورد"، پیشنهاد "ویسِش" به جای "تایپ کردن" و پیشنهاد واژه "ویسگَر/ویسا" به جای "تایپیست/تایپر". را ما در پارسی واژه "نِوِشتن" را داریم که همگی آن را میشناسیم. این واژه از پیشوند "نِ" به همراه "وِشتَن" ساخته شده است که "وِشتَن" در گذشته به شیوه "بِشتَن" بوده است همانگونه که در گذشته "نوشتن" به ریخت "نبشتن" بوده است. ... [مشاهده متن کامل]
پس "وِشتَن" را داریم که بن کنونی ( =بن مضارع ) اش واژه "ویس" است که در "نِویس" نیز این واژه را میبینیم. "وِشتَن" برابر "ثبت کردن، نوشتن" میباشد و ما برابر نخستش "ثبت کردن" را میگیریم. پس "وِشتَن" بن کنونی اش "ویس" است که اگر به این واژه "پسوند نسبت" ای را که "ه" باشد بچسبانیم، واژه ای "هموَند" و "مرتبط" با "وشتن" ساخته می شود که ما آن را برابر "کییبورد" میبینیم که کارش "ثبت کردن، نوشتن" است. "ویسش" که همانند "آموزش، سازش، خوانش. . . . . " است که برابر "وِشتن" است و برابر "ثبت کردن، نوشتن" است. "ویسا" و "ویسگر" که دارای پسوند های "ا" و "گر" هستند که این پسوند ها فاعل/کنشگر ساز هستند. پس "ویسا" و "ویسگر" کسان و چیزهای هستند که "وِشتن" و "ویسش" را انجام می دهند که می شود "تایپ کننده" یا همان "تایپیست، تایپر". در این دیدگاه کوشیدم تا به زبان ساده این واژگان را بگسترم و "توضیح دهم". بِدرود!
[در موسیقی] ارگ
keyboard ( موسیقی ) واژه مصوب: صفحه شستی تعریف: مجموعۀ شستی های سازهای شستی دار