پاییدن، تحت مراقبت ( نظر ) قرار دادن، مواظب بودن
Duke is on a mission in that area, he s keeping tabs on the bridge
دوک تو اون منطقه در ماموریته، اون داره پل رو می پایه
دوک تو اون منطقه در ماموریته، اون داره پل رو می پایه
"زیر نظر گرفتن"/ نظارت کردن ( بر ) یا پیگیری کسی یا چیزی از نزدیک.
... [مشاهده متن کامل]
استمرار اطلاع از اقدامات یا پیشرفت کسی، اغلب برای اطمینان از اینکه همه چیز طبق انتظار پیش می رود.
مثال؛
او دوست دارد سرمایه گذاری هایش را زیر نظر بگیرد تا مطمئن شود که عملکرد خوبی دارند.
مدیر نظارت بر بهره وری کارکنان دارد تا کارایی را حفظ کند.
او از دوستش خواست تا در زمان تعطیلات، خانه اش را زیر نظر بگیرد.
مترادف: Monitor, track, watch
متضاد: Ignore, neglect, overlook
نظارت کردن، نظارت داشتن
به دقت تماشای چیزی یا کسی برای یاد گیری انچه که ان شخص یا چیز انجام میدهد