keep one’s head

پیشنهاد کاربران

🔸 معادل فارسی:
- آرامش خود را حفظ کردن
- خونسرد ماندن
- عقل خود را نگه داشتن
- کنترل خود را از دست ندادن
- - -
🔸 تعریف ها:
1. ** ( احساسی – اصلی ) :**
به معنای حفظ آرامش و عقلانیت در شرایط دشوار یا بحرانی.
...
[مشاهده متن کامل]

مثال: *She kept her head during the emergency. *
او در شرایط اضطراری آرامش خود را حفظ کرد.
2. ** ( اجتماعی – کاربردی ) :**
برای اشاره به توانایی مدیریت احساسات و واکنش منطقی در جمع یا موقعیت های حساس.
مثال: *It’s important to keep your head in negotiations. *
در مذاکرات مهم است که آرامش خود را حفظ کنی.
3. ** ( ادبی – استعاری ) :**
گاهی برای بیان توانایی مقاومت در برابر فشار یا وسوسه.
- - -
🔸 مترادف ها:
stay calm – remain composed – keep cool – not lose control – keep one’s composure