keep off

/kip ɔf//kiːp ɒf/

دور نگهداشتن، حفظ کردن از

جمله های نمونه

1. They asked the spectators to keep off.
[ترجمه جعفری] آنها از تماشاگران خواستند که از این کار دست بکشند
|
[ترجمه گوگل]آنها از تماشاگران خواستند که دوری کنند
[ترجمه ترگمان]آن ها از تماشاگران خواستند که به راه خود ادامه دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. How can I persuade you to keep off alcohol?
[ترجمه Arezoo] چگونه میتوانم متقاعدت کنم که دست از مصرف الکل بکشی؟
|
[ترجمه P] چگونه میتوانم تو را راضی ( متقاعد ) کنم که از الکل پرهیز کنی
|
[ترجمه گوگل]چگونه می توانم شما را متقاعد کنم که از الکل خودداری کنید؟
[ترجمه ترگمان]چطور میتونم راضیت کنم که الکل رو دور نگه داری؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The explorers made a camp fire to keep off wild animals.
[ترجمه گوگل]کاوشگران برای دور نگه داشتن حیوانات وحشی آتش کمپ درست کردند
[ترجمه ترگمان]این سیاحان برای دور نگهداشتن حیوانات وحشی، آتشی برپا کرده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. We'd better keep off the sensitive topic.
[ترجمه گوگل]بهتر است از موضوع حساس خودداری کنیم
[ترجمه ترگمان]بهتر است موضوع حساس را کنار بگذاریم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Keep off the subject of politics.
[ترجمه سبایوسفی] اجتناب از بحث سیاسی
|
[ترجمه گوگل]از موضوع سیاست دوری کنید
[ترجمه ترگمان]موضوع سیاست را کنار بگذارید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. I'm trying to keep off fatty foods.
[ترجمه گوگل]من سعی می کنم از غذاهای چرب خودداری کنم
[ترجمه ترگمان]من دارم سعی می کنم غذاهای چرب رو دور نگه دارم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. They lit a fire to keep off wild animals.
[ترجمه گوگل]آنها برای دور نگه داشتن حیوانات وحشی آتش روشن کردند
[ترجمه ترگمان]آن ها آتشی روشن کردند که حیوانات وحشی را از خود دور نگه دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The doctor told me to keep off fatty foods.
[ترجمه گوگل]دکتر به من گفت که از خوردن غذاهای چرب خودداری کنم
[ترجمه ترگمان]دکتر به من گفت که غذاهای چرب را دور نگه دارم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The doctor asked her to keep off school for a few days.
[ترجمه گوگل]دکتر از او خواست تا چند روز از مدرسه خودداری کند
[ترجمه ترگمان]دکتر از او خواست تا چند روز مدرسه را ترک کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The notice said 'Private Property, Keep Off.
[ترجمه Sina] اعلامیه ( تابلو ) اعلام میدارد که اینجا املاک خصوصی هست ، نزدیک نشوید ( نرفتن به جایی )
|
[ترجمه گوگل]در این اطلاعیه آمده بود: «املاک خصوصی، خاموش باشید»
[ترجمه ترگمان]این اعلامیه گفت که مالکیت خصوصی ادامه دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Please keep off politics while my father's here.
[ترجمه گوگل]لطفا تا زمانی که پدرم اینجاست از سیاست دوری کنید
[ترجمه ترگمان]لطفا وقتی پدرم اینجاست از سیاست دور شو
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. I hope that the rain will keep off until after the game.
[ترجمه Mahdiye] امیدوارم بارش باران تا پایان بازی ادامه داشته باشد.
|
[ترجمه گوگل]امیدوارم بارش باران تا پایان بازی ادامه داشته باشد
[ترجمه ترگمان]امیدوارم بارون تا بعد از بازی ادامه پیدا کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. I managed to stick to the diet and keep off sweet foods.
[ترجمه گوگل]من موفق شدم به رژیم غذایی پایبند باشم و غذاهای شیرین را کنار بگذارم
[ترجمه ترگمان]من توانستم به رژیم غذایی بچسبند و غذاهای شیرین را دور نگه دارم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. I suggest that you keep off political issue in negotiations with them.
[ترجمه گوگل]پیشنهاد می‌کنم در مذاکره با آنها از مسائل سیاسی پرهیز کنید
[ترجمه ترگمان]من پیشنهاد می کنم که شما مساله سیاسی را در مذاکرات با آن ها حفظ کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• keep a distance from -, stay away from -

پیشنهاد کاربران

در حالت امری میشه
برو اونور - دور شو - نزدیک نیا
MEANING:
1 ) avoid encroaching on or touching something.
2 ) to not go onto an area, or to stop someone or something going onto an area
e. g.
Give it to me. Keep off!
بدش به من. بده من بابا عه. برو اونور، نزدیک نشو.
برو عقب یا دور شو
وار نشدن به. . .
avoid
وارد نشدن
و
نگهداری کردن
مراقبت کردن
به معنای : 👈وارد . . . . نشدن
مثال : Keep off the grass
یا به معنای:👈 خوب نگه داشتن هم می تواند باشد
پرهیز کردن از
به معنای پرهیز کردن
دور نگه داشتن، دوری کردن، حفظ کردن از، کنار گذاشتن ( استفاده و مصرف نکردن )
keep/ ( get ) off someone's back دست از سر کسی برداشتن ( از لحاظ انتقادی )
Why don't you keep off my back! I'm doing my best
خودداری کردن
فاصله رو حفظ کن
To not stand on
از بین نبردن ، پایمال نکردن

وارد نشدن

نگه داشتن
جداکردن
وارد. . . . نشدن

بازداشتن
دوری کردن ( از لمس کردن یا راه رفتن بر روی محیطی )
وارد نشدن
وارد جایی نشدن
خلاص کردن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٤)

بپرس